وبلاگ تحلیلی یوم الدین

تحلیل های سیاسی اجتماعی با مطالعات شخصی و پژوهشی(همراه با قلت عملایی)

وبلاگ تحلیلی یوم الدین

تحلیل های سیاسی اجتماعی با مطالعات شخصی و پژوهشی(همراه با قلت عملایی)

همیشه انتقاد و تخریب آسانتر از دفاع کردن است ،زیرا در دفاع نیازمند به اندیشیدن و تفکر هستیم .برخلاف انتقاد و یا تخریب که خیال و توهمات نقش اساسی در آن دارند .لذا عدد منتقدین افزون بر مدافعان است . ( مهدی فرش چی )
*
.** تمامی مطالب این وبلاگ تحلیل و تحقیق های خود نویسنده وبلاگ است و هیچ کپی برداری صورت نگرفته است - در حفظ حقوق نویسنده وبلاگ وجدان را در نظر داشته باش **
*
اینجا مطالبی برای اندیشیدن و فکر کردن هست.
.
درواقع این مطالب چکیده هزاران صفحه کتاب است که رو انها فکر و اندیشه شده و به تلخیص برای شما آماده شده.بخوان و باز تو روی انها اندیشه و فکر کن و بنشین پشت میز منتقدین برای جواب دادن.

38- تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان 5

سه شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۷، ۰۳:۱۳ ب.ظ

در بخش گذشته تحت عنوان «علی(ع) و رابطه او با خلفا» به برخی از سخنان نادرست نویسندگان ضد دین پرداخته شد. ایشان در ادامه ادعاهای خود به ضدیت حضرت علی(ع) با ایرانیان و تعصب شدید عربی او اشاره کرده‏اند و از این ناراحت و متعجب هستند که چرا ایرانیان این‏قدر به آن حضرت علاقه دارند؟

 

علاقه ایرانیان به علی(ع)

علاقه ایرانیان به حضرت علی(ع) به این علت است که آنان همواره در طول تاریخ، عاشق حقیقت، پاکی و صداقت بوده‏اند و علی(ع) را مظهر واقعی آن‏ها دیده‏اند. در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده که به علی(ع) فرمود: «جز مؤمن کسی تو را دوست ندارد و جز منافق کسی دشمن تو نیست».[1] این مضمون در منابع اهل سنت نیز وجود دارد.[2]

حضرت علی(ع) همواره در فرامین خویش به کارگزاران حکومتی، بر رعایت اصل انصاف و عدالت نسبت به تمام انسان‏ها تاکید دارد. آن حضرت در فرمان خویش به مالک اشتر فرمود: «چون به مصر رسیدی بکوش به انصاف و عدل حکم نمایی و قلبت را از محبت به خلق و لطف و رحمت به رعیت انباشته ساز، چه ایشان دو دسته هستند: گروهی برادر تو در دین هستند (یعنی مسلمانند) و گروهی در خلقت مانند تو هستند (یعنی انسانند)».[3] حضرت علی(ع) والیان را به رعایت انصاف با مردم سفارش می‏کند و عدم اجرای انصاف را مساوی با ظلم تلقی نموده، معتقد است: «نتیجه ظلم به بندگان چیزی جز خصومت الهی نیست و در نهایت به حالت محاربه با خداوند می‏انجامد؛ مگر آن‏که جبران کند و راه توبه در پیش گیرد».[4] حضرت علی(ع) در دوره خلافتش به صورت مرتب با عاملان خود در بلاد مختلف ارتباط و از وضع آنان آگاهی کامل داشت. آن حضرت طی نامه‏هایی که به حکمرانان می‏فرستاد ایشان را به خیر و صلاح دعوت می‏نمود و از دام‏های شیطان و اسیر شدن در چنگال هوای نفس و بدرفتاری با مردم، برحذر می‏داشت. همانند نامه‏هایی که برای "علی بن قیس" عامل آذربایجان و "نعمان بن عجلان" عامل بحرین، "یزید بن قیس ارحبی" عامل مدائن و "مصقلة بن هبیره" فرماندار اردشیر خوره و… ارسال کرده است.[5] مشاهده این امر نشان می‏دهد برای آن حضرت تفاوتی نداشت افراد تحت حکومتِ کارگزارانش عرب باشند یا عجم.

از بارزترین مظاهر عدالت و بی‏تعصبی امام علی(ع) حضور آن حضرت در دادگاه و در کنار یک یهودی است که حضرت از او بابت زرهی متعلق به خود که در دست آن یهودی بود، به محکمه شکایت برد. جالب است که اولاً: این اتفاق در زمانی می‏افتد که آن حضرت خود حاکم جامعه و خلیفه مسلمین است و ثانیاً: قاضی به نفع یهودی حکم صادر می‏کند و امیرالمؤمنین به این حکم احترام می‏گذارد. آن یهودی چون می‏دانست حق با علی(ع) است و زره مورد نزاع، برای اوست، تحت تأثیر رفتار عادلانه آن حضرت قرار گرفت و مسلمان شد.[6]

حضرت علی(ع) حتی در دادن عطایا و بخشش‏ها افراد را برابر قرار می‏داد و کسی را بر دیگری برتری نمی‏داد. به موالیان (ایرانیان) همانند اعراب عطا می‏نمود. در سنن بیهقی آمده است: «دو زن - یکى عرب و دیگرى از موالیان - به نزد علی(ع) رفتند و چیزى خواستند. حضرت دستور داد به هر یک از آن دو، یک پیمانه خوراکى و چهل درهم دادند. فردی که از موالى بود، سهم خود را گرفت و رفت و آن زن عرب گفت: اى امیر مؤمنان! من عرب هستم و او از موالى بود و آن‏گاه تو به من همان اندازه مى‏دهى که به او دادى؟ على(ع) به او فرمود: من در کتاب خدا نگریستم و در آن براى فرزندان اسماعیل هیچ برتری‏ای بر فرزندان اسحاق ندیدم‏».[7] یعقوبی نیز می‏نویسد: «على مردم را در عطا برابر نهاد و کسى را بر کسى برترى نداد و موالى را چنان عطا داد که عرب اصلى را، و در این باب با او سخن گفتند. پس در حالى‏که چوبى از زمین برداشت و آن را میان دو انگشت خود نهاد گفت: تمام قرآن را تلاوت کردم و براى فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق به اندازه این چوب برترى نیافتم».[8] "ابن ابی‏الحدید" از "فضیل بن جعد" نقل می‏کند: «مهم‏ترین دلیل دست برداشتن اعراب از حمایت علی(ع) مسائل مالی بود؛ زیرا امام، اشراف را بر غیر اشراف و عرب را بر عجم برتری نمی‏داد».[9] پس از جنگ جمل عده‏ای از یاران امام به ایشان گفتند: یا علی! اشراف عرب و قریش را بر موالی و سایر اعراب برتری بده و این اموال را به کسانی اعطا کن که بیم مخالفت و پیوستن‏شان به معاویه می‏رود. حضرت فرمود: مرا فرمان می‏دهید تا با ستم کردن بر کسی که والی اویم پیروزی بجویم!؟ ... اگر این اموال برای خودم نیز بود همگان را برابر می‏داشتم چرا که چنین تقسیمی سزاوار است، چه رسد به این که مال خداست».[10]

 کسی که حاضر نیست کوچک‏ترین معصیت الهی را حتی در مورد مورچه‏ای که دانه‏ای را به دهان گرفته انجام دهد،[11]‏ چگونه متهم به بی‏عدالتی می‏شود؟ مواردی که ذکر شد، تنها گوشه‏ای از عدالت آن حضرت را به تصویر می‏کشد. موارد بسیار زیاد دیگری نیز در این رابطه وجود دارد که ذکر آن‏ها در این مختصر نمی‏گنجد. از مشاهده این امور به‏خوبی می‏توان فهمید چرا ایرانیان به علی(ع) و خاندان او علاقه‏مند شدند و تا پای جان به ایشان مهر ورزیدند.

به خواننده پیشنهاد میشود سری پنج گامه 1001 از امیرالمومنین شامل : هزار و یک داستان ، هزار و یک نکته ، هزار و یک فضیلت ، هزار و یک پرسش و پاسخ ، هزار و یک نور از امیر المومنین را مطالعه کند.

 

اتهامی ناشایست

چگونه نویسندگان ضد اسلام، حضرت علی(ع) ‌را متهم به طرفداری از اعراب و ضدیت با ایرانیان می‏کنند در حالی‏که آن حضرت پای‌بند‏ترین انسان‏ها به دستورات اسلامی و قرآن کریم بوده است؛[12] قرآنی که ملاک برتری را تقوا دانسته نه چیز دیگر!؟[13] شخصیتی که حتی به‏خاطر همراهی چند ساعته با یکی از اهل ذمه، برای او حقی بر گردن خود قائل است، چگونه متهم می‏شود که تعصب عربی داشته است!؟ در حدیثی که مرحوم کلینی آن‏را در کافی آورده است، می‏خوانیم: «حضرت علی(ع) در مسیر کوفه با مردی از اقلیت‏های مذهبی همراه شد و چون به دو راهی رسیدند آن مرد با کمال تعجب دید که امام علی با اینکه مقصدش کوفه بود از راه کوفه نرفت و به مصاحبت خویش با او ادامه داد. با شگفتی پرسید: چرا به این‏سو می‏آیی. مگر مقصدت کوفه نیست!؟ حضرت پاسخ داد: بلی! اما می‏خواهم قدری تو را مشایعت کنم. پیامبر ما فرموده است: هرگاه دو نفر در راهی با یک‏دیگر مصاحبت کنند حقی بر یک‏دیگر پیدا می‏کنند».[14]

شیخ مفید می‏نویسد: «حضرت علی(ع) پس از حمله سپاه معاویه به فرماندهی "سفیان بن غامدی" به شهر «انبار» فرمود: به من خبر رسیده که یکی از دشمنان به خانه زن مسلمان و زن غیرمسلمانی که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال و دست‏بند و گردن‏بند و گوشواره‏های آنان را بیرون آورده؛ در حالی‏که آنان هیچ وسیله‏ای برای دفاع جز گریه و التماس نداشته‏اند... اگر به خاطر این حادثه مسلمانی از تأسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است».[15] چنین کسی چگونه متهم به قوم‏گرایی می‏شود!؟[16]

در منابع تاریخی آمده است: «پس از آن‏که "عمر بن خطّاب" به دست "ابو لؤلؤ" کشته شد، پسرش "عبداللّه" به خون‏خواهى پدر شمشیر کشید و "هرمزان" ایرانى را که مسلمان بود کشت. عبیداللّه را حاضر کردند و عثمان براى تصمیم‏گیرى درباره او نظر خواست. على(ع) گفت: باید او را به سبب قتلى که مرتکب شده، قصاص کنى و او را بکشى. عثمان گفت: اکنون من زمامدار مسلمانان هستم و چون هرمزان وارث و خون‏خواهى ندارد و من وارث و خون‏خواه او هستم، از خون عبداللّه مى‏گذرم و دیه هرمزان را از دارایى خود مى‏پردازم. على(ع) گفت: او حرمت‏هاى الهى را دریده و تو نمى‏توانى از او بگذرى و باید کشته شود. عثمان حق و عدل را زیر پا گذاشت و عبداللّه را رها کرد. على(ع) به عبداللّه گفت: اى فاسق! اگر روزى بر تو دست یابم به جرم خونى که ریخته‏اى، تو را خواهم کشت. زمانى که پس از کشته شدن عثمان، مردم با على(ع) بیعت کردند، آن حضرت در صدد بر آمد که حق و عدل را درباره عبداللّه اجرا کند. عبداللّه از ترس جان به شام گریخت و به معاویه پیوست و در جنگ صفین به دست سپاهیان امیر مؤمنان(ع) کشته شد».[17] آیا این با تعصب عربی سازگار است.

حمایت امام علی(ع) از اسیران ایرانی که در مناقب "ابن ‏شهرآشوب" نقل شده است نیز مؤید دیگری بر حمایت امام علی(ع) از ایرانیان است.[18] در همین رابطه روایت دیگری در «الغارات» آمده است: «"عباد بن عبدالله اسدی" می‏گوید: روز جمعه‏ای بود که علی(ع) بر بالای منبری آجری خطبه می‏خواند. من و "ابن صوحان" نشسته بودیم که "اشعث" وارد شد و گفت: ابن حمراء (ایرانیان)[19] به خاطر تو بر ما چیره شده‏اند. حضرت علی‏(ع) ناراحت و غضبناک شد و فرمود: آیا می‏گویی که آن‏ها را خوار شمارم و از ظالمین باشم. سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید از محمد(ص) شنیدم که می‏فرمود: به خدا قسم! همان‏گونه که در ابتدا شما، با ایرانیان جنگیدید تا به دین اسلام روی آورند، ایرانیان با شما به خاطر اسلام خواهند جنگید».[20] در سفینة البحار نیز آمده است: «"مغیرة" همیشه در مقایسه میان على و عمر مى‏گفت: على مهربانى و تمایلش نسبت به موالى (ایرانیان) بیشتر بود و عمر برعکس از آن‏ها خوشش نمى‏آمد».[21]

 

دخالت‏های امام علی(ع) در جنگ با ایرانیان

یکی از اتهامات اصلی این دست از نویسندگان شبهه‏گر به امام علی(ع) شرکت داشتن وی در قتل‏عام مردم استخر و نیشابور است و به‏طور کلی آن حضرت و پیامبراکرم(ص) را اهل شمشیر و خشونت معرفی کرده‏اند.

 

-         شورش استخر و دخالت امام علی(ع)

در بخشی از آن مقالات آمده است: «بعد از کشته شدن عثمان باز اهل استخر سر به شورش بر آوردند و عبدالله بن عباس به فرمان علی(ع) عصیان آن‏ها در خون فرو شست». آن‏ها این مطلب را به نقل از دکتر "زرین‏کوب" در کتاب «تاریخ ایران بعد از اسلام» نوشته‏اند. دکتر زرین‏کوب هم این مطلب را از «فارسنامه» "ابن بلخی" نقل کرده است.

باید توجه داشت که مطلب مذکور، در هیچ‏یک از منابع دست اول، اعم از تاریخ طبری، فتوح البلدان، الفتوح، اخبار الطوال و غیره نیامده است. در این منابع به شورش «استخر» در دوره عثمان اشاره شده، نه در دوره امام علی(ع).

"دینوری" پس از ذکر عنوان «فتوحات روزگار عثمان» می‏نویسد: «سپس جنگ شاپور و گشودن آن شهر در منطقه فارس صورت گرفت و فرمانده آن عثمان بن ابى‏العاص بود و در سال بیست و نهم، فتح افریقیه به فرماندهى عبدالله بن ابى‏سرح بود و سپس جزیره قبرس به فرماندهى معاویة بن ابى‏سفیان گشوده شد. در این هنگام مردم استخر از اطاعت دست کشیدند و سرپیچى کردند و یزدگرد شاه با گروهى از ایرانیان آنجا آمد. عثمان بن ابى‏العاص و عبدالله بن عاص به جنگ ایشان رفتند و پیروزى از مسلمانان بود».[22] با توجه به این‏که در سرکوبی این شورش فردی به نام عبدالله بن عاص وجود دارد احتمالاً "ابن بلخی" نام او را با "عبدالله بن عباس" اشتباه گرفته است. علاوه بر این، سرکوبی این شورش در دوره عثمان بوده است نه در دوره امام علی(ع) .

 طبری در ذکر حوادث سال 27 هجری می‏نویسد: «در این سال فتح دوم استخر به دست عثمان بن ابى‏العاص انجام گرفت».[23] این عبارت مؤید این امر است که شورش در استخر و سرکوبی آن در دوره عثمان بوده است.

 وی در حوادث سال 29 هجری می‏نویسد: «عثمان، "عبدالله بن عامر" را بخواند و عامل بصره کرد و... فارس بشورید و بر ضد "عبیدالله بن عمرو" قیام کرد و مردم در استخر بر ضد او فراهم شدند و عبدالله کشته شد و سپاه او هزیمت شد و خبر به عبدالله بن عامر رسید که مردم بصره را به حرکت دعوت کرد و مردم با وى روان شدند، مقدمه وى با عثمان بن ابى‏العاص بود. در استخر با آن جمع تلاقى شد و بسیار کس از آن‏ها بکشت»‏.[24]

ابن اثیر نیز در حوادث سال 29 هجری (دوره عثمان) می‏نویسد: «اهل پارس نقض عهد کرده و بر "عبیدالله بن معمر" شوریدند. او هم براى سرکوبى آن‏ها لشکر کشید. طرفین در دروازه استخر با هم روبرو شدند. عبیدالله کشته شد و مسلمین گریختند. خبر به "عبدالله بن عامر" رسید. او اهل بصره را دعوت و تجهیز کرد و لشکر کشید. مردم (سپاه) را سوى پارس سوق داد. طرفین در پیرامون استخر با هم مقابله نمودند. فرمانده میمنه او "(عبدالله) ابو برزه اسلمى" و قائد میسره او "معقل بن یسار" بودند. فرمانده سواران هم "عمران بن حصین" بود. آن‏ها همه یک نحو یارى (با پیغمبر) داشتند. جنگ واقع و ایرانیان منهزم شدند. بسیارى از آن‏ها کشته و شهر استخر با قوة گشوده شد».[25] در منابع تاریخی سخنی از شورش استخر در دوره امام علی(ع) ذکر نشده است.

 

-         کشتار مردم نیشابور

یکی از نویسندگان مقالات ضد دین آورده است: «در زمان علی(ع) اهل نیشابور پیمان شکستند و از پرداخت جزیه و خراج امتناع کردند. علی(ع) لشکری فرستاد و نیشابور را گرفت و مرو را به صلح گشود». همان‏گونه که مشاهده می‏شود در این کلام که به‏عنوان اعتراض بر امام علی(ع) بیان شده، سخنی از خشونت فرستاده علی(ع) به چشم نمی‏خورد. طبری این خبر را این‏گونه آورده است: «شعبى گوید: وقتى على از صفین بازگشت "جعدة بن هبیره مخزومى" را سوى خراسان فرستاد که تا اَبَر شهر [نیشابور] رفت که مردم کافر شده بودند و مقاومت کردند. جعده پیش على باز آمد که "خلیدة بن قره یربوعى" را فرستاد. خلیده مردم نیشابور را محاصره کرد تا به صلح آمدند، مردم مرو نیز با وى صلح کردند».[26] در این کلام هیچ سخنی از قتل و خون‏ریزی وجود ندارد.

"ابن اعثم کوفی" ذیل عنوان «فتوحات در دوره عثمان» در خصوص فتح نیشابور به دست "عبدالله بن عامر"، می‏نویسد: «عبدالله سوگند خورد که شهر را فتح کند یا بمیرد... . "اسوار" حاکم نیشابور چون از سوگند عبدالله خبر یافت فردی را فرستاد و از او امان خواست، بدان شرط که اگر او را امان دهد، دروازه‏هاى شهر بازگشاید تا از هر درى که خواهد در آید. عبدالله بدان راضى شده، او را امان داد و از جانبین شرایط سوگند مؤکّد گشت. دیگر روز به وقت طلوع صبح "اسوار" دروازه شهر بگشاد و عبدالله و لشکر اسلام، خویشتن را در شهر افکندند. همه مسلمانان به یک نوبت به آواز بلند تکبیر گفتند و چون به اهل شهر کینه داشتند، دست به کشتن و غارت کردن برآوردند. آن روز از وقت صبح تا نماز شام مى‏کشتند و غارت مى‏کردند. "کنارنک" امیر طوس، پیش عبدالله آمد و گفت: اى امیر المؤمنین! ظفر یافتى و غالب آمدى عفو از انتقام و کینه اولى‏تر باشد. عبدالله شفاعت "کنارنک" قبول کرد و اهل شهر را امان داده، منادى فرمود تا لشکر از کشتن و غارت کردن دست بداشتند و مردم را امان دادند. پس عبدالله‏ "کنارنک" را امیر نیشابور گردانید و آن شهر را بدو سپرد».[27] بنابراین اولاً این عملیات در دوره عثمان اتفاق افتاده نه امام علی(ع) و ثانیاً کشتار ابتدایی، با وساطت امیر طوس، به پایان رسیده است و صلح برقرار شده است.

 

ادعای خشونت‏طلبی امام علی(ع) 

در بخشی دیگر از مقالات ضد دین برای اثبات خشونت حضرت علی(ع) احادیثی از آن بزرگوار نقل شده است؛ احادیثی هم‏چون: «ما آرمان‏هایمان را با شمشیرهایمان حمل می‏کنیم».  

در پاسخ باید گفت: اولاً این حدیث نادرست نقل شده است؛ حضرت علی(ع) در نهج‏البلاغه و در خطبه 150، در خصوص مسلمانان صدر اسلام می‏فرماید: «وَ حَمَلوا بَصائِرَهُمْ عَلى‏ اسْیافِهِمْ؛ مسلمانان صدر اسلام بینش‏هاى روشن خویش را بر شمشیرهاى خویش حمل مى‏کردند».[28] همان‏گونه که مشاهده می‏شود در این کلام سخن از آرمان و ایدئولوژی است. شهید مطهری در توضیح این سخن می‏نویسد: «بعضى از جنگ‏ها و مبارزه‏ها، جنبه اعتقادى و ایدئولوژیکى دارد و چون حامل یک فکر و عقیده و ایدئولوژى است، مى‏خواهد مانع را از سر راه عقیده‏اش بردارد یا اینکه مى‏خواهد راهى پیدا کند تا عقیده‏اش را در دنیا تبلیغ کند. على(ع) تصریح مى‏کند که جنگ‏هاى صدر اسلام ماهیّت ایدئولوژیکى داشت: «و حملوا بصائرهم على اسیافهم» آن‏ها بصیرت‏ها و درک‏ها و آگاهی‏هاى خود را روى شمشیرهایشان حمل مى‏کردند. یعنى مى‏خواستند با این شمشیرها به مردم آگاهى بدهند نه چیز دیگرى. از مردم چیزى نمى‏خواستند بگیرند، مى‏خواستند بدهند. آنچه را هم مى‏خواستند بدهند بصیرت و آگاهى بود»[29] و در جای دیگری در خصوص مسلمانان صدر اسلام می‏نویسد: «سخنانى که در مواقع مختلف در مقام تشریح هدف‏هاى خود گفته‏اند، نشان مى‏دهد که صددرصد آگاهانه گام برمى‏داشته‏اند و هدف مشخص و معینى داشته‏اند و واقعاً به تمام معنى نهضتى را رهبرى مى‏کرده‏اند، واقعاً آن چنان بوده‏اند که على(ع) توصیف مى‏کند: «وَ حَمَلوا بَصائِرَهُمْ عَلى‏ اسْیافِهِمْ» همانا بینش‏هاى روشن خویش را بر دوش شمشیرهاى خویش حمل مى‏کردند. اما جیره‏خواران استعمار، ناجوان‏مردانه نهضت اسلامى را در ردیف حمله اسکندر و مغول قرار مى‏دهند».[30]

این نویسندگان گاه از خشونت پیامبر اسلام سخن گفته‏اند و امام‏ علی را دنباله‏رو همان خشونت پنداشته‏اند. در مورد پیامبر این حدیث نقل شده است که فرمود: «بُعِثتُ بالسیف حتى یُعبَدُ اللّه لا شریک له»؛[31] اما آیا منظور آن حضرت این بوده که من با زور شمشیر دین اسلام را گسترش خواهم داد؟  نادرستی این برداشت با مشاهده رفتار آن حضرت در جنگ‏ها کاملاً روشن می‏شود؛ چرا که مورخان مجموع کشته شدگان در جنگ‏های دوره پیامبر را حدود 1306 نفر نوشته‏اند. "طبری" مجموع کشته‏ها در همه جنگ‏های پیامبر را 1405 نفر،  «بحار الانوار» 1557 نفر، "ابن سعد" در «طبقات» 1274 نفر، "یعقوبی" 940 نفر و «سیره ابن هشام» 1344 نفر نوشته‏اند که میانگین آن‏ها همان عدد 1306 نفر می‏شود.[32] حال اگر ما حداکثر کشته‏ها که 1557 نفر است را در نظر بگیریم، آیا این آمار با آمار مقتولان جنگ‏های صلیبی و دیگر سردمداران جهان، قابل مقاسیه است؟ با این وجود آیا می‏توان گفت که حضرت محمد(ص) به‏وسیله شمشیر، اسلام را در قلب مردم جای داد؟[33] اگر پیامبر می‏خواست به زور شمشیر کارش را به پیش َبَرد می‏بایست در فتح مکه، قریش را که سرسخت‏ترین دشمنان آن حضرت بودند، قتل‏عام می‏کرد؛ اما آن حضرت پس از پیروزی، رحمت خویش را نشان داد و فرمود : «بروید که شما را بخشیدم و آزاد کردم»[34] و فرمود: «هم اکنون به شما چنان مى‏گویم که برادرم یوسف گفت: امروز سرزنشی بر شما نیست».[35]

 

 نتیجه‏گیری

در زندگی امام علی(ع)، موارد بسیار زیادی وجود دارد که نشان از پای‌بندی جدی آن حضرت به امر عدالت و عدم تعصب عربی در وی دارد. دستورات امام علی(ع) به کارگزاران خویش در برپایی عدالت، حضور در دادگاه در کنار یک یهودی که حضرت از وی شکایت داشت، تقسیم بیت‏المال بین موالی و اعراب به‌طور یکسان، دفاع از حقوق ایرانیان در موارد متعدد و... همگی مؤید این مطلب است. به نظر می‏رسد اتهام تعصب عربی به آن حضرت یکی از اتهامات نادرستی است که نشان‌گر مظلومیت امام علی(ع) است. مظلومیتی که از 1400 سال پیش تاکنون هم‏چنان ادامه دارد. دخالت آن حضرت در شورش استخر و کشتار مردم نیشابور و نسبت هرگونه خشونت‏طلبی به امام ‏علی(ع) و رسول اسلام(ص) نیز نادرست است. این ادعا را می‏توان با مشاهده‌ی رفتار و سیره آن بزرگواران و نگاه جامع به گفتارشان اثبات نمود.  

در پایان باید گفت کسی که نهج البلاغه را کامل و با دقت بخواند میفهمد از چنین شخصیتی بعید است دروغ هایی که به اخلاق او میبندند ...

 

فهرست منابع

قرآن

نهج‏البلاغه

1)       ابن ابی‏الحدید؛ شرح نهج‏البلاغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1385.

2)       ابن اثیر، عزالدین؛ اسد الغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دار الفکر، 1409.

3)       ابن اثیر، عزالدین؛ الکامل، ترجمه: ابوالقاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371.

4)       ابن اعثم کوفى؛ الفتوح، ترجمه: محمد بن احمد مستوفى هروى، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372.

5)       ابن سعد؛ الطبقات الکبری، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374.

6)       ابن شهر آشوب؛ مناقب، نجف، مطبعه الحیدریه، 1376.

7)       ابن عبد البر؛ الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412.

8)       ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دار الفکر، 1415.

9)       ابن منظور؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414.

10)     ابن هشام؛ السیرة النبویه، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی، چاپ پنجم، 1375.

11)     بیهقی، احمد بن حسین؛ سنن الکبری، بیروت، دار الفکر، بی تا.

12)     ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد؛ الغارات، تحقیق: سید جلال‏الدین المحدث، بی جا، بی تا.

13)     دینوری، ابو حنیفه؛ اخبار الطوال، قم، رضی، 1368.

14)     شیخ مفید؛ الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413.

15)     صالحی شامی؛ سبل الهدی و الرشاد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414.

16)     طبرسی؛ اعلام الوری، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، 1390.

17)     طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، 1375.

18)     عسقلانی، أحمد بن علی بن حجر؛ الإصابة فی تمییز الصحابة،  بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415.

19)     کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1429.

20)     لکهنوی، میر حامد حسین؛ عبقات الانوار، اصفهان، کتابخانه عمومی امام امیر المونین علی(ع)، چاپ دوم، 1366.

21)     مجلسی، محمدباقر؛ بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403.

22)     مصری، ابن منظور؛ مختصر تاریخ دمشق، بیروت، دار الفکر، 1989.

23)     مطهرى، مرتضی، نبرد حق و باطل، تهران، صدرا، 1385.

24)     مطهری، مرتضی؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، چاپ سی و دوم، 1385.

25)     نصیری، محمد؛ تاریخ پیامبر اسلام، قم، نشر معارف، چاپ نوزدهم، 1383.

26)     نمازی، شیخ علی؛ مستدرک سفینة البحار، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1419.

27)     یعقوبى، ابن واضح؛ تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بی تا.

 




[1]. الارشاد، ج1، ص40 و بحار الانوار، ج27، ص82 و اعلام الوری، ج1، ص318 و الاصابه، ج4، ص468.

[2]. ابن عبد البر می‏نویسد: «از گروهی از صحابه نقل شده است که رسول خدا(ص) به علی رضی الله عنه فرمود: لا یحبّک إلا مؤمن، و لا یبغضک إلّا منافق. على رضى الله عنه می‏گوید: و الله إنه لعهد النبی الأمی [إلیّ‏] أنه لا یحبنی إلا مؤمن، و لا یبغضنى إلا منافق». الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج3، ص1100.

[3]. نهج‏البلاغه، نامه 53.

[4]. همان.

[5]. ر.ک: تاریخ الیعقوبی، ج2، ص82 به بعد.

[6]. مناقب، ج1، ص373 و تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص487 و سنن الکبری، ج10، ص136 و بحارالانوار، ج 41، ص56-57.

[7]. سنن الکبری،ج6، ص349.

[8]. تاریخ الیعقوبى، ج2، ص183.

[9]. شرح نهج‏البلاغه، ج7، ص37-38.

[10]. نهج‏البلاغه، خطبه 126 و الغارات، ص657.

[11]. آن حضرت فرمود: «وَ اللّهِ لَو اعطیتُ الأَقالیمَ السَّبعَةَ بِما تَحتَ أفلاکِها، عَلى أن أعصِیَ اللّهَ فی نَملَةٍ أسلُبُها جُلبَ شَعیرَةٍ ما فَعَلتُهُ»؛ نهج‏البلاغه، خطبه 224.

[12]. رسول خدا(ص) فرمود: «علی مع القرآن و القرآن مع علی‏»؛ عبقات الانوار، ج7، ص233.

[13] . «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر»؛ حجرات: آیه 13.

[14]. الکافی، جزء2، ص491، باب «حق الصاحب فی السفر».

[15]. الارشاد، ج1، ص279.

[16]. اخبار الطوال، ص258 و الارشاد، ج1، ص279.

[17]. الطبقات الکبرى، ج3، ص355-356 و تاریخ الطبرى، ج4، ص239 و الکامل فى التاریخ، ج3، ص75-76 و اسد الغابة، ج3، ص423-424 و مختصر تاریخ دمشق، ج15، ص346-347.

[18]. زمانی که اسیران دربار فارس، به مدینه وارد گردیدند عمر بن خطاب خواست که زنان آنان را به فروش رساند و مردان آن‏ها را برده قرار دهد تا آن‏ها، افراد پیر و فرتوت و ضعیف را بر دوش خود قرار دهند و طواف کعبه دهند. پس امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: که پیامبر دستور داده است گرامی دارید افراد کریم قوم را اگرچه مخالف شما باشند و این قوم فارس، حکیمان کریم هستند و با ما صلح پیشه کردند و رغبت در دین اسلام نمودند. پس آن‏ها را در راه خدا، آزاد می‏نماییم. این حق من و حق بنی‏هاشم است. مناقب، ج3، ص207-208.

[19]. مقصود از «حمراء» در این‏جا ایرانیان هستند. عرب‏ها به عجم (ایرانیان و رومیان) حمراء می‏گفتند؛ لسان العرب، ج4، ص210.

[20]. الغارات، ج2، ص498.

[21]. الغارات، ج2، ص499 و بحار الانوار، ج34، ص320 و مستدرک سفینه البحار، ج10، ص465.

[22] . اخبار الطوال، ص139.

[23] . طبری، ج5، ص2103.

[24] . همان، ص2111.

[25] . الکامل (ابن اثیر)، ج9، ص163.

[26] . تاریخ الطبری، ج‏6، ص2582.   

[27] . الفتوح، ص282.

[28] . نهج‏البلاغه، خطبه 150.

[29] . نبرد حق و باطل، ص40. 

[30] . خدمات متقابل اسلام و ایران، ص88.    

[31] . سبل الهدی و الرشاد، ج1، ص479.

[32] . تاریخ پیامبر اسلام، ص76.

[33] . همان.

[34] . السیرة النبویه، ج2، ص275.

[35] . تاریخ الیعقوبی، ج2، ص60.

 

 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۱/۰۲
مهران جوانشیر مقدم - #رند

جنگ ایران و اعراب

حضرت علی

خلفای سه گانه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی