39- تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان 6
در بخش گذشته تحت عنوان «علی(ع) و رابطه او با ایرانیان» به یکی دیگر از ادعاهای مقالات ضد دین پرداختیم. نویسندگان این مقالات در برخی دیگر از ادعاهای خود اتهامزنی به امام دوم و سوم شیعیان را هدف خود ساختهاند. به گفته آنها، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح طبرستان شرکت کرده و تحت فرمان "سعید بن عاص" به قتلعام ایرانیان پرداختهاند. حسنین بهعنوان اولین رهبران شیعی که ایرانیان علاقه فراوانی به آنها دارند، بهطور کلی عربگرا و دشمن ایرانی بودهاند و حتی بعضاً دستور به اسارت گرفتن ایرانیان را صادر کردهاند».
چگونگی فتح طبرستان
در رابطه با شرکت داشتن امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتوحات و کشتار ایرانیان توجه به این نکات راهگشاست:
اولاً: بیشتر منابع دست اول تاریخی، فتح طبرستان را از راه صلح و بدون جنگ و خونریزی نوشتهاند.
ثانیاً: برخی از مورخان، نامی از امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در این فتح نبردهاند. برخی هم با ذکر عبارت «گویند که حسن و حسین در این جنگ شرکت داشتهاند» به نوعی شک خویش را در این رابطه بیان کردهاند. ما ابتدا نظر مورخان دست اول همانند طبری، بلاذری، ابن قتیبه و... را ذکر میکنیم و سپس این اقوال را با نظر ابنخلدون که اشارهای به قتل عام دارد، میسنجیم.
طبری مینویسد: «سعید به سال سىام، آهنگ غزا کرد و سوى گرگان و طبرستان رفت. "عبدالله بن عباس" و "عبدالله بن عمرو بن زبیر" و "عبدالله بن عمرو بن عاص" با وى بودند... "کلیب بن خلف" گوید: سعید بن عاص با مردم گرگان صلح کرد... . ادریس بن حنظله مىگوید: سعید بن عاص با مردم گرگان صلح کرد و چنان بود که گاهى یکصد هزار وصول مىکردند و مىگفتند صلح ما بر همین است و گاهى دویست هزار وصول مىکردند و گاهى سیصد هزار و گاهى این را مىدادند و گاهى نمىدادند».[1]
بلاذری نیز در فتوح البلدان مینویسد: «"عثمان بن عفان" "سعید بن عاصى بن سعید بن عاصى بن امیه" را در سال بیست و نه بر کوفه ولایت داد و مرزبان طوس به او و به "عبدالله بن عامر بن کریز بن ربیعة بن حبیب بن عبد شمس" والى بصره نامه نوشت و ایشان را به خراسان دعوت کرد که هر یک غالب و پیروز شود، خراسان را به تصرف او دهد. "ابنعامر" به قصد آن دیار رهسپار شد و سعید نیز رفت ولى "ابنعامر" بر او پیشى گرفت و سعید به غزاى طبرستان رفت. گویند که حسن و حسین دو پسر على بن ابىطالب علیهم السلام، در این جنگ با وى همراه بودند. به قولى سعید بىآنکه از کسى فرمانى دریافت کند، از کوفه به قصد جنگ طبرستان رفت و الله اعلم. سعید طمیسه و نامنه را که قریهاى است بگشود و با پادشاه جرجان به دویست هزار و به قولى سیصد هزار بغلیه وافیه صلح کرد».[2]
ابنقتیبه از مورخان صدر اسلام که وفات او در سال 276 ه.ق بوده نیز مینویسد: «طبرستان توسط سعید بن عاص در زمان عثمان به صلح فتح شد».[3] مقدسی مینویسد: «به روزگار عثمان، "جریر بن عبدالله بجلى" ارمینیه را فتح کرد و سعید بن عاص به جنگ طبرستان رفت و حسن و حسین دو فرزند على علیهم السلام با او بودند. آنجا را به صلح گشود».[4]
"ابنفقیه همدانی" نیز در البلدان مینویسد: «عثمان بن عفان، سعید بن عاص بن امیه را، در سال 29 ه.ق والى کوفه کرد. مرزبان طوس، به او و به عبدالله بن عامر بن کریز -والى بصره- نامه کرد و آنان را به خراسان خواند، بدین پیمان که هر یک پیروز شدند، او را بر خراسان فرمانروایى دهند. ابنعامر زودتر به سوى خراسان رفت. سعید از کوفه در آمد و به جهاد با طبرستان پرداخت. در این جنگ حسن و حسین دو فرزند على، علیه السلام، با سعید بودند. سعید شهرهاى طبرستان، طمیش و نامیه را گشود، و با شاه گرگان بر پرداخت دویست هزار درهم بغلیه وافیه صلح کرد. او آن درهمها را به جنگندگان مسلمان مىپرداخت».[5] بنابراین بزرگترین مورخان جهان اسلام و بزرگترین کسانی که در باب فتوحات سخن گفتهاند، فتح طبرستان را به صلح نوشتهاند. حال اگر مورخی همانند ابنخلدون مینویسد: «سعید بن عاص در حالیکه جمعی از اصحاب رسول خدا(ص) از جمله امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و ابن عباس و... همراه او بودند... پس از امان دادن به مردم جز یک نفر همه را کشت»[6] به سخن این مورخ متأخر نمیتوان چندان اعتماد کرد.[7]
در بخشی از نوشتههای ضد دینی با استناد به روایاتی از «سفینه البحار» و «فی مدینه الحکم و الآثار» نوشته شیخ عباس قمی، آمده است که: «پایداری مردم ری در برابر تازیان به اندازهای بر سران عرب گران آمد که امام حسین، پیشوای سوم شیعیان، در نامهای به فرماندار ری نوشت: ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانیها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانیها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد؛ زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت».
این روایت جعلی و ساختگی، هم از نظر تاریخی و هم از نظر قرآن و هم سیره معصومین، باطل است. نویسنده مزبور، بخشیهایی از چند حدیث از امام صادق(ع) (که لقبشان در منابع حدیثی "ابو عبدالله" است)[8] را گزینش کرده و به هم چسبانده و این حدیث را جعل نموده است و گمان کرده این حدیث از امام حسین(ع) است!
پیش از اینکه جعلی بودن این حدیث را برای شما آشکار سازیم بهتر است بدانیم که یکی از معیارهای سنجش درستی یا نادرستی احادیث، عرضه آنها بر قرآن کریم است. بر این اساس، اگر روایتی مخالف قرآن باشد، هر چند در کتب مشهور حدیثی آمده باشد، مردود است. پیامبر اکرم(ص) در این خصوص فرمودهاند: «اگر حدیثى از من براى شما روایت شد، آن را بر قرآن عرضه کنید، آنگاه آنچه را که موافق کتاب خدا و سنت من است قبول و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من است ردّ کنید».[9]
وی در حدیثی دیگر میفرماید: «وقتی حدیثی برای شما گفتند... اگر موافق قرآن بود من آن را گفتهام و اگر موافق قرآن نبود من نگفتهام».[10]
حضرت علی(ع) نیز میفرماید: «آنچه را با کتاب خدا موافق باشد بگیرید و آنچه را با آن مخالف باشد رها کنید».[11]
بنابراین طبق این معیار، روایتی که به تصور نویسندگان ضد دین، از امام حسین(ع) نقل شده ـ به فرض هم که بپذیریم از آن حضرت بوده است ـ چون مخالف قرآن است، مورد پذیرش نیست. نکته دیگر در همین رابطه این که باید توجه داشت امام حسین(ع) در سال چهارم هجری متولد شده است [12] و ری در سال هجدهم هجری[13] و حداکثر در سال بیست و چهارم هجری[14] فتح شده است؛ یعنی سن امام حسین(ع) در آن زمان بین 14 تا 19 سال بوده است. بنابراین آن حضرت در این زمان در سنین پایین بوده و خلافت هم در دست عمر یا عثمان قرار داشته است. حال این سؤال مطرح است که امام حسین(ع) در این زمان چه جایگاهی در لشکر داشته که به فرماندار ری نامه نوشته است؛ در حالیکه پدرش از طرف حکومت وقت، طرد و خانهنشین شده بود؟ این مطلب از همان ضربالمثل قدیمی حکایت دارد که میگوید: «دروغگو کمحافظه است».
علاوه بر این، ساختار حدیث و لحن آن بهگونهای است که گویا امام حسین(ع) دارای منصب حکومتی بوده است؛ در حالیکه بر اساس منابع تاریخی وی در دوران خلفا هیچ منصب حومتی نداشته است. باید توجه داشت از میان ائمه تنها امام علی(ع) در دورهای کمتر از 5 سال و امام حسن(ع) در دورهای کمتر از 7 ماه حکومت کردهاند.
نکته دیگر این که مرحوم شیخ عباس قمی، در سفینه البحار صفحه 164 این حدیث و چند حدیث دیگر را در کنار هم برای بیان فضیلتهای عجم و خدمات آنها به اسلام آورده است نه تقبیح ایشان؛ اما نویسنده شبههگر با ارائهی ترجمهای تحریف شده و ناقص از این روایات معنای آنها را به کلی دگرگون کرده است. در اینجا ترجمه درست مطالب را مرور میکنیم. امام صادق(ع) فرموده است: اگر قرآن بر عجم نازل میشد عرب به آن ایمان نمیآورد. (خداوند) قرآن را بر عرب نازل نمود و عجم به آن ایمان آوردند و این فضیلتی برای عجم است. ابو عبدالله [امام صادق] فرمود: ما از قریشیم و شیعه ما عرب است و دشمن ما عجم است. منظور امام از این حدیث این است که شیعه ما، عرب ممدوح و قابل ستایش است؛ خواه از جماعت عربها باشد و یا از جماعت عجمها، و دشمن ما عجم مذموم و قابل نکوهش است؛ گرچه از جماعت عربها باشد.[15] همین بیان را علامه مجلسی نیز در بحارالانوار آورده است.[16] اگر فرض کنیم که حدیث ذکر شده از نظر سند، صحیح باشد، با این معنی و مفهومی که در پرتو قرآن و سنت معصومین ارائه شد دیگر مشکلی نخواهد بود و اگر این مفهومی که توسط شیخ عباس قمی ارائه شد را نپذیریم باید بدانیم که در برابر این روایت، روایات دیگری وجود دارد، که در ادامه، به آنها اشاره خواهد شد.
در ادامه صفحه 164 کتاب سفینه البحار میخوانیم: زمانی که اسیران دربار فارس را به مدینه وارد گردیدند، عمر بن خطاب خواست که زنان آنان را به فروش رساند و مردان آنها را برده قرار دهد تا افراد پیر و فرتوت و ضعیف را بر دوش خود قرار دهند و طواف کعبه دهند. پس امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: پیامبر دستور داده است گرامی دارید افراد کریم قوم را اگرچه مخالف شما باشند، و این قوم فارس، حکیمان کریم هستند و با ما صلح پیشه کردند و رغبت در دین اسلام نمودند. پس آنها را در راه خدا، آزاد مینماییم. این حق من و حق بنیهاشم است. در مناقب ابن شهر آشوب نیز همین مطلب ذکر شده است.[17]
علاوه بر این، در مقابل روایتِ: «نحن من قریش...» که اصل آن را شیخ صدوق در معانی الاخبار نقل کرده،[18] روایات دیگری وجود دارد که بر خلاف این روایت است. شیخ صدوق روایت دیگری را همانجا از امام باقر(ع) نقل کرده که حضرت میفرماید: «ما عرب هستیم و شیعیان ما از ما هستند و سایر مردم پست هستند».[19] در بحارالانوار نیز روایت دیگری از امام صادق(ع) آمده است: «ما عرب هستیم و شیعیان ما از ایرانیانند و سایر مردم پست هستند».[20]
نتیجهگیری
با توجه به نقل اکثر منابع تاریخی، فتح طبرستان با صلح و بدون درگیری انجام گرفت و بر خلاف ادعای نویسندگان ضد دین، قتلعامی از طرف مسلمانان در این منطقه صورت نگرفته تا بخواهیم امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را به خاطر شرکت در این قتلعام مقصر بدانیم و نقل منحصر به فرد ابن خلدون هم اعتباری ندارد. به علاوه شرکت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح طبرستان کاملا مشکوک است و سخنی که به امام حسین(ع) نسبت داده شده و حکایت از تعصب عربی و دشمنی با ایرانیان دارد سخنی جعلی و ساختگی است و مخالف قرآن، سنت معصومین و منابع تاریخی است.
فهرست منابع
1) ابن سعد؛ الطبقات الکبری، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی،تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374.
2) ابن عبد البر؛ الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412.
3) ابن عبد البر؛ الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412.
4) ابن قتیبه؛ المعارف، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992.
5) ابنخلدون، عبدالرحمن؛ العبر، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1363.
6) البرقی، احمد بن محمد بن خالد؛ المحاسن، قم، دار الکتب الاسلامیه، بی تا.
7) بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417.
8) بلاذری، احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان، ترجمه: محمد توکل، تهران، نقره، چاپ اول، 1337.
9) شیخ صدوق؛ الامالی، قم، مؤسسه البعثه، چاپ اول، 1417.
10) طبرانی، سلیمان بن احمد؛ المعجم الکبیر، قاهره، مکتبه ابن تیمیه، چاپ دوم، بی تا.
11) طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، مشهد، مرتضی، چاپ اول، 1403.
12) طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، 1375.
13) مجلسی، محمدباقر؛ بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403.
14) مقدسى، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ترجمه: محمدرضا شفیعى کدکنى، تهران، آگه، چاپ اول، 1374.
15) نمازی، شیخعلی؛ مستدرک سفینة البحار، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1419.
16) همدانی، ابنفقیه؛ البلدان، ترجمه: ح. مسعود، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1349.
17) یعقوبى، ابن واضح؛ تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بی تا.
[1] . تاریخ الطبری، ج5، ص2117-2118.
[2]. فتوح البلدان، ص469.
[3]. المعارف، ص568.
[4]. البدء و التاریخ، ج2، ص868.
[5]. البلدان (ابن فقیه همدانی)، ص152و153.
[6]. العبر، ج1، ص569.
[7]. وفات ابن خلدون در سال 808 ه.ق یعنی در ابتدای قرن نهم هجری قمری بوده است.
[8]. نویسنده بیاطلاع (و شاید مغرض) گمان کرده که مقصود از ابیعبدالله، امام حسین(ع) است؛ در حالیکه در منابع حدیثی و رجالی، هرجا گفته میشود «قال ابو عبدالله، سمعت من ابی عبدالله و...» مقصود امام صادق(ع) است.
[9]. الاحتجاج، ج2، ص477.
[10]. المحاسن، ج1، ص221 و المعجم الکبیر، ج12، ص244 و بحار الانوار، ج2، ص242.
[11]. بحار الانوار، ج2، ص227 و الامالی (شیخ صدوق)، ص449 و تاریخ الیعقوبى، ج2،ص374.
[12]. الطبقات الکبری، ج5، ص52 و الاستیعاب، ج1، ص392 و انساب الاشراف، ج1، ص404.
[13]. تاریخ الطبری، ج5، ص1970.
[14]. تاریخ الیعقوبی، ج2، ص56 و العبر، ج1، ص546.
[15]. مستدرک سفینة البحار، ج7، ص107.
[16]. بحار الانوار، ج64، ص176.
[17]. مناقب، ج3، ص207-208 و بحار الانوار، ج45، ص320.
[18]. معانی الاخبار، ص403.
[19]. همان.
[20]. بحار الانوار، ج64، ص176.