وبلاگ تحلیلی یوم الدین

تحلیل های سیاسی اجتماعی با مطالعات شخصی و پژوهشی(همراه با قلت عملایی)

وبلاگ تحلیلی یوم الدین

تحلیل های سیاسی اجتماعی با مطالعات شخصی و پژوهشی(همراه با قلت عملایی)

همیشه انتقاد و تخریب آسانتر از دفاع کردن است ،زیرا در دفاع نیازمند به اندیشیدن و تفکر هستیم .برخلاف انتقاد و یا تخریب که خیال و توهمات نقش اساسی در آن دارند .لذا عدد منتقدین افزون بر مدافعان است . ( مهدی فرش چی )
*
.** تمامی مطالب این وبلاگ تحلیل و تحقیق های خود نویسنده وبلاگ است و هیچ کپی برداری صورت نگرفته است - در حفظ حقوق نویسنده وبلاگ وجدان را در نظر داشته باش **
*
اینجا مطالبی برای اندیشیدن و فکر کردن هست.
.
درواقع این مطالب چکیده هزاران صفحه کتاب است که رو انها فکر و اندیشه شده و به تلخیص برای شما آماده شده.بخوان و باز تو روی انها اندیشه و فکر کن و بنشین پشت میز منتقدین برای جواب دادن.

42- تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان 9

سه شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۵۳ ق.ظ

در دو بخش اخیر که تحت عنوان «اهداف اعراب از حمله به ایران» ارائه شد تبیین شد که حمله‌ی اعراب بر ایران بر اساس اهدافِ نابودگرانه نبوده است. اینک بجاست تا بررسی نماییم که ایرانیان چه بهره‏ای از هجوم اعراب داشته‏اند؟ نویسندگان ضد اسلام در جواب به این سؤال می‏گویند: «حمله اعراب مسلمان به کشور ما ایران، هیچ دست‏آوردی برای  ایرانیان، جز شکست غرور آن‏ها و از بین بردن دست‏آوردهای مادی و معنوی آن‏ها نداشته است. سخن از خدمات متقابل، حرف نادرستی است، اصلاً هیچ خدمت متقابلی نبوده است. اگر هم خدمتی بوده از طرف ایرانیان بوده است؛ اما اعراب جز از بین بردن حس استقلال‏خواهی ایرانیان و عادت دادن آن‏ها به بردگی، هیچ خدمتی به ما ایرانیان نکرده‏اند. یکی از دست‏آوردهای ایرانیان از اسلام، خرافات بوده است. ایرانیان 1400 سال است که دینی خرافی را پذیرفته‏اند!!!!!».

پیش از این درباره ویران‏گری‏ اعراب در ایران، سخن گفتیم و نادرستی آن‏را به اثبات رساندیم. در این‏جا به برخی از خدمات اسلام به ایران، که البته زمینه آن را حمله اعراب فراهم کرده، اشاره می‏کنیم.

 

خدمات اسلام به ایران

اگر انسان بخواهد در رابطه با یک چیز یا کسی قضاوت کند، شایسته است مجموعه نقاط مثبت و منفی آن‏را کنار هم ‏گذارد و سپس نتیجه‏گیری کند. اما کسانی که ورود اسلام به ایران را فاجعه می‏دانند تنها به نقاط منفی، آن هم با بزرگ‏نمایی و آمیخته به دروغ، اشاره کرده‏اند. شکی نیست که ورود اعراب به ایران بعضاً باعث بروز مشکلاتی برای ایرانیان شده است؛ ممکن است حتی افرادی هم بی‏گناه کشته و یا از شهر و دیار خویش آواره شده باشند؛ اما ما باید به‏صورت کلی ببینیم آیا ورود اسلام به ایران فاجعه بوده یا بر عکس، به قول شهید مطهری(ره) همانند آبی گوارا در گلوی تشنه‏کام[1] بوده است؟ ما وقتی شرایط زندگی ایرانیان پیش از اسلام را با شرایط زندگی آن‏ها بعد از ورود اسلام می‏سنجیم می‏بینیم به جز عده معدودی از ایرانیان یعنی همان‏هایی که سایر ایرانیان را به بند کشیده بودند و به آن‏ها ظلم و ستم می‏کردند،‌ شرایط برای سایر ایرانیان بسیار بهتر شده است.

 

خروج از زیر بار ظلم و ستم

 توده مردم در نظام طبقاتی ساسانی  از بسیاری از حقوق انسانی خویش بی‏بهره بودند. جنگ‏های مستمر و طولانی بین ایران و روم که فشار عمده آن بر طبقات پایین دست جامعه بود، سبب نارضایتی مردم را فراهم آورده بود. توده مردم که زیر فشار مالیاتی سنگین و تحمیل قوانین مذهبی، حقوقشان لگدمال شده بود، از حکومت و فرمانروایان ساسانی بسیار ناراضی بودند.[2] عامه مردم که از حقوق خویش محروم بودند، برای اضمحلال و سقوط امپراتوری ساسانی لحظه‏شماری می‏کردند.[3] مردمی که حق نداشتند خواندن و نوشتن یاد بگیرند، و اجازه نداشتند طبقه اجتماعی خویش را عوض کنند، با ورود اسلام به ایران و برداشته شدن فاصله‏ها، حقوقشان به رسمیت شناخته شد. یکی از دست‏آوردهای ایرانیان پس از پذیرش اسلام، این بود که از زیر یوغ اقدامات ناروای مغان و دستورات بسیار دشوار و طاقت‏فرسای دین زرتشتی خارج شدند.

خودکامگی‏ها و اقدامات ناروای مغان در پیچیده ساختن مبانی دین زرتشتی، مردم را از این دین بیزار ساخته و آنان را آماده پذیرش اعتقادات دیگری کرده بود.[4] در واقع مهم‏ترین عامل شکست حکومت ساسانی، نارضایتی مردم از وضع دولت و آئین و رسوم اجحاف‏آمیز آن زمان بوده است.[5] شهید مطهری پس از نقل ادعای "محمد قزوینی" مبنی بر اینکه «ایرانیانِ خائن و عرب‏مآب به محض این که حس کردند در ارکان دولت ساسانی تزلزل روی داده ... خود را به دامان عرب‏ها انداخته و نه تنها آنان را در فتوحاتشان کمک کردند و راه و چاه را به آنان نشان دادند، بلکه سرداران عرب را به تسخیر سایر اراضی ... دعوت کردند» می‏نویسد:

-         «مرحوم قزوینی این داستان را فقط به‏عنوان مذمت کسانی که به لشکر اسلام راه و چاه نشان دادند نقل کرده است و حال آن‏که باید دید چرا آنان دست از حکومت ساسانی کشیدند؟ ... آیا این جز به خاطر آن بوده است که آنان از دولت ساسانی و از آئینی که پشتیبان آن بود ناراضی بودند و آسایش خود را در پیروی از مسلمانان می‏دانستند؟[6]  رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پیروان سایر مذاهب و ادیان، سبب شد که درباره آیین زرتشت و پادشاهانى که از مظالم موبدان حمایت مى‏کردند، حس بغض و کینه شدید در دل بسیارى از اتباع ایران برانگیخته شود و استیلاى عرب به منزله‌ی نجات و رهایى ایران از چنگال ظلم تلقى گردد».[7]

 

دست‏یابی به پیشرفت‏های علمی و رشد مراکز علمی و فرهنگی

با ورود اسلام به ایران، با توجه به اهمیتی که دین اسلام به کسب علم و دانش داده بود، در بسیاری از شهرهای ایران کانون‏های علمی بزرگی تشکیل شد و ایرانیان در بسیاری از علوم به پیشرفت‏های قابل توجهی دست یافتند. این رشد علمی و فرهنگی به هیچ عنوان قابل مقایسه با قبل از اسلام نیست. در ایران قبل از اسلام تنها مرکز علمی که می‏توان از آن سخن گفت، «جندی‏شاپور» است. در این مرکز علمی نیز اغلب دانشمندان، غیر ایرانی بودند. اغلب اساتید این مرکز علمی، مسیحیان نسطوری بودند[8]  در حالی‏که بعد از اسلام این ایرانیان بودند که به بالاترین مراحل پیشرفت و علم دست یافتند و مراکز علمی و فرهنگی بسیاری در بیشتر شهرهای ایران ایجاد شد. بیت‏الحکمه، دارالعلم‏ها، نظامیه‏ها، مدارس مختلف، بیمارستان های آموزشی، حوزه‏های علمیه، مکتب‏خانه‏ها و رصد‏خانه‏ها‏ی مختلفی که در شهرهای ایران ساخته شد، همگی مربوط به بعد از اسلام است. 

بزرگ‏ترین دانشمندان ایران در زمینه علوم مختلف مربوط به بعد از اسلام‏اند.  در علم پزشکی بزرگانی چون "علی بن ربن طبری"  نویسنده کتاب «فردوس الحکمه»، "علی بن عباس اهوازی" نویسنده کتاب «کامل الصناعه»،  "محمد بن زکریای رازی" نویسنده دو کتاب مهم «طب منصوری» و «الحاوی»[9] و همچنین "ابو علی سینا" نویسنده کتاب «القانون فی الطب» که بیش از 30 بار کتابش به زبان‏های اروپایی ترجمه شده و مدت هزار سال بر صحنه پزشکی جهان حاکم بوده، افتخار ایرانیان مسلمان هستند. ما در علم ریاضی افرادی مانند خواجه نصیرالدین طوسی، ابوالوفای بوزجانی، غیاث الدین جمشید کاشانی و عمر خیام نیشابوری را داریم که مشابه این افراد در جهان یا وجود ندارد و یا اندک است. در علوم دیگر مثل نجوم، تاریخ و غیره هم، چنین وضعیتی است.[10] دکتر زرین‏کوب در این باره می‏نویسد:

-         «آنچه این مایه ترقیات علمى و پیشرفت‏هاى مادى را براى مسلمین میسر ساخت، در حقیقت همان اسلام بود که با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتى، روح معاضدت و تسامح را جانشین تعصبات دنیاى باستانى کرد و در مقابل رهبانیت کلیسا که ترک و انزوا را توصیه مى‏کرد، با توصیه مسلمین به «راه وسط» توسعه و تکامل صنعت و علم انسانى را تسهیل کرد. در دنیایى که اسلام به آن وارد شد، این روح تساهل و اعتدال در حال زوال بود. از دو نیروى بزرگ آن روز دنیا (بیزانس و ایران) بیزانس در اثر تعصبات مسیحى که روزبه‏روز در آن بیشتر غرق مى‏شد، هر روز علاقه خود را بیش از پیش با علم و فلسفه قطع مى‏کرد. تعطیل فعالیت فلاسفه به‏وسیله ژوستى نیان، اعلام قطع ارتباط قریب الوقوع بود بین دنیاى روم با تمدن و علم. در ایران هم اظهار علاقه خسرو انوشیروان به معرفت و فکر یک دولت مستعجل بود، و باز تعصباتى که برزویه طبیب در مقدمه کلیله و دمنه به آن اشارت دارد هر نوع احیاى معرفت را در این سرزمین غیر ممکن کرد. در چنین دنیایى که اسیر تعصبات دینى و قومى بود، اسلام نفخه‌ی تازه‏اى دمید، چنانکه با ایجاد دار الاسلام که مرکز واقعى آن قرآن بود -نه شام و نه عراق- تعصبات قومى و نژادى را با یک نوع جهان وطنى چاره کرد، در مقابل تعصبات دینى نصارى و مجوس، تسامح و تعاهد با اهل کتاب را توصیه کرد و علاقه به علم و حیات را. و ثمره این درخت شگرف که نه شرقى بود و نه غربى، بعد از بسط فتوحات اسلامى حاصل شد».[11]

 اگر حمله اعراب نبود و حصاری که موبدان کشیده بودند و استعدادهای ایرانی را در پس آن‏ محبوس کرده بودند، دیگر افرادی چون بوعلی و خیام و رازی و دیگران نبودند تا این چنین به فرهنگ و تمدن این مرز و بوم خدمت کنند.

 

پذیرفتن اسلام به عنوان دین برتر

یکی دیگر از دست‏آوردهای ایرانیان پذیرش دین اسلام و مبانی ارزشمند اسلامی بود. دین زرتشتی در دوره ساسانی با خرافات و مسائلی خشک و غیر قابل تحمل همراه شده بود. در کتاب «مزدیسنا و ادب پارسی» آمده است: «در یکى از بخش‏های اوستاى ساسانى ... تفصیلى در باب پرستش آتش آمده است: آتشکده پر از بوى کندر و دیگر مواد معطر بود. یک تن روحانى براى اینکه از نفس خود آتش را نیالاید دهان‏بندى بسته و آتش را با قطعات چوبى که با مراسم مذهبى تطهیر شده بود مشتعل نگاه مى‏داشت. این چوب غالباً از نباتى موسوم به «هذانه اپتا» بود. بارى، آن روحانى دم‏به‏دم به‏وسیله دسته چوبى که برسمه (برسم) مى‏خواندند و مطابق آداب خاص بریده مى‏شد، آتش را به‏هم مى‏‏زد و مشتعل مى‏داشت و ادعیه معینى را تلاوت مى‏کرد. سپس روحانیون «هئومه» (هوم) نثار مى‏کردند. در اثناى تلاوت ادعیه یا سرودن اوستا روحانیان شاخه نبات «هئومه» را پس از تطهیر در هاون مى‏کوبیدند و...».[12] شهید مطهری(ره) که بخشی از رسم و رسومات آئین زرتشتی را از کتاب‏های متعدد بیان کرده می‏نویسد:

-         «آرى، این است قسمتى از مراسم و تشریفات تعظیم و تقدیس آتش در میان زردشتیان ... مایلم تو خواننده محترم چند لحظه از نظر منطق درباره این مراسم بیندیشى، ببینى خرافى‏تر از این‏ها هم کارى در جهان هست؟ آن وقت مقایسه‏اى کن این‏ها را با عبادات اسلامى: با نماز اسلام، با اذان اسلام، با جمعه و جماعت اسلام، با حج اسلام، با مسجد و معبد و مراسم عبادت اسلام، با مضامین اذکار و اوراد و تسبیح‏ها و تحمیدهاى اسلامى. آنگاه ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! و سپس ببین آیا مردم ایران حق داشتند که با آشنا شدن با تعلیمات اسلامى یک‏باره به همه این‏ها پشت کنند یا نه».[13]

 در دوره ساسانیان خرافات و اوهام دیگری نیز وارد دین زرتشتی شده بود. به‏عنوان نمونه با این که زرتشت، جسم بودن را نسبت به خدا نفی کرده بود، ولی خدا در دوره ساسانی رسماً دارای شکل و شمایل و ریش و عصا و ردا خوانده می‏شد.[14] "کریستن سن"(ایران شناس،خاور شناس،لغت شناس و پژوهشگر معروف دانمارک) نقش رستم را این چنین شرح مى‏دهد:

-         «اوهرمزد تاجى کنگره‏دار بر سر نهاده است و گیسوان مجعدش از بالاى سر و میان تاج پیداست. حلقه‏هاى گیسو و ریش دراز و مربع او هیئتى بسیار عتیق دارد، لکن از حیث لباس چندان با شاه متفاوت نیست، او نیز نوارهاى چین‏خورده دارد که از تاجش آویخته است. زین و برگ اسبان (اسب خدا و اسب شاه) یکسان است، فقط لوحى که در قسمت مقدم زین شاه نهاده‏اند منقش به سر شیران برجسته است اما زین اسب اورمزد داراى نقش گل است».[15]

 در دوره ساسانیان آتش پسر اهورامزدا شناخته می‏شود.[16] در یسنا 25 بند 7 آمده است: آذر پسر اهورامزدا را مى‏ستاییم، تو را اى آذر مقدس و پسر اهورامزدا و سرور راستى ما مى‏ستاییم، همه اقسام آتش را مى‏ستاییم.[17] ایرانیان به محض آشنایی با اسلام و اندیشه‏های اسلامی به شدت طرفدار آن شدند و در راه اسلام بزرگترین مجاهدت‏ها را هم داشته‏اند.

 

غنای زبان فارسی

 پیش از این اشاره کردیم که غنای زبان فارسی، در امتزاج با زبان عربی، یکی دیگر از دست‏آودهای ورود اعراب مسلمان به ایران بوده است. «زبان پر مایه عربی با امتزاج با زبان لطیف فارسی توسط سخنورانی چون سعدی و حافظ و... به حد تعالی خود رسید و به‏عنوان زبان علمی و ادبی ایران زمین معرفی گردید».[18] راه یافتن بسیارى از واژه‏هاى عربى، در فارسى نوین است که این زبان را از نظر ادبیات، نیرویى بخشیده و آن‏را جهان‏گیر کرده است.[19]

 آقاى "تقى‏زاده" در خطابه «تحولات اجتماعى و مدنى ایران در گذشته» به نقل آقاى دکتر "معین" در کتاب مزدیسنا و ادب پارسى چنین مى‏گوید:

-         «اسلام ... آیینى نو، داراى محاسن و اصول و قوانین منظم آورد، و انتشار اسلام در ایران روح تازه و ایمان قوی‏تر دمید که دو مایه مطلوب نیز بر اثر آن به این دیار آمد: یکى زبان بسیار غنى و پرمایه و وسیع یعنى عربى بود ... این زبان وقتى که به ایران آمد و به‏تدریج با زبان لطیف و نغز و دلکش آریایى و تمدن ایرانى ممزوج و ترکیب شد و جوش کامل خورد و به‏وسیله سخنوران بزرگ ایرانى قرون چهارم و پنجم و ششم و چند نفر بعد از آن سکه فصاحت کم نظیر خورد، براى ما زبانى به وجود آورد که لایق بیان همه مطالب گردید و نماینده درخشان آن سعدى و حافظ و ناصرخسرو و امثال آن‏ها هستند ... دیگرى علوم و معارف و تمدن بسیار عالى پرمایه‏اى بود که به‏وسیله ترجمه‏هاى کتب یونانى و سریانى و هندى به زبان عربى در مشرق اسلامى و قلمرو خلافت شرقیه از اواسط قرن دوم تا اواخر قرن سوم بین مسلمین آشنا به زبان عربى و بالخصوص ایرانیان انتشار یافت».[20]

دکتر "ولایتی" معتقد است:

-         «زبان فارسی دومین زبان جهان اسلام و اولین زبان عرفان و ادب اسلامی است. این زبان به‏خصوص در حوزه عرفان حرف اول را می‏زند. بنابراین این زبان ضمن خدمت به اسلام، هویت مستقل ایرانی را حفظ کرده است و این به‏هم آمیختگی، چیزی است که به‏صورت طبیعی و خواست مردم ایران انجام گرفت».[21] 

در ایرانِ بعد از اسلام، شاعر نام‏داری نیست که ارادت خویش را به اسلام و آموزه‏های اسلامی بیان نکرده باشد. فردوسی شاعر پر آوازه ایران که به‏عنوان احیا کننده زبان فارسی نیز معروف است، در اشعار خویش ارادت خویش را به اسلام و اهل بیت این‏گونه اعلام کرده است:

منم بنده اهل بیت نبی

ستاینده خاک پاک وصی

اگر چشم داری به دیگرسرای

به نزد نبی و علی گیر جای

بر این زادم و هم براین بگذرم

چنان دان که خاک پی حیدرم

نباشد جز از بی‏پدر، دشمنش

که یزدان به آتش بسوزد تنش.[22]

 

 

 

استقلال ایرانیان

یکی از سخنان نادرستی که نویسندگان ضد دین روی آن تأکید کرده‏اند این است که ایرانیان پس از حمله اعراب، حس استقلال‏خواهی خویش را از دست دادند و به بردگی عادت کردند. در پاسخ به این اظهارات نادرست باید گفت غیر از قرن اول و دوم هجری که ایرانیان تحت سلطه اعراب بودند، از این زمان به بعد استقلال‏خواهی ایرانیان شروع شد و دولت‏های مستقل بسیاری در ایران تشکیل شد که شاید اولین آن‏ها طاهریان باشند. از دیگر دولت‏های مستقل در ایران می‏توان به صفاریان، علویان، آل بویه، سامانیان و... اشاره کرد؛ اما نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه شود این است که همه این دولت‏های مستقل ایرانی هرگز به اسلام پشت نکردند بلکه با تمام توان در راه گسترش اسلام و فرهنگ و تمدن اسلامی کوشیدند. شهید مطهری در این باره چه خوش می‏نویسد: «غیر از همان یکی دو قرن اول همیشه ملت‏های غیر عرب پرچم‏داران اسلام بوده‏اند».[23]

 

نتیجه‏گیری

نویسندگان ضد دین و بی‏انصافی که ورود اسلام به ایران را مورد بررسی قرار داده‏اند، از روی عناد و دشمنی با اسلام، تنها به پارهای از نقاط منفی این جریان اشاره کرده‏اند که در مقایسه با جنبه‏های مثبت ورود اسلام به ایران، بسیار ناچیزند. نویسندگان ضد دین، با آمیختن مطالب راست و دروغ تلاش بی‏ثمری را در منفی جلوه دادن ورود اسلام به ایران داشته‏اند؛ در حالی‏که اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، باید بگوییم:

-         ورود اعراب مسلمان و به طور کلی ورود اسلام به ایران، برای ایران و ایرانی بسیار مفید و با برکت بوده است. خروج از زیر یوغ ظلم و ستم دوره ساسانی، دست‏یابی به پیشرفت‏های علمی و رشد عظیم مراکز علمی و فرهنگی و غنای زبان فارسی و... از جمله مواردی هستند که می‏توان به آن ها اشاره نمود.

 

فهرست منابع

1)      براون، ادوارد؛ تاریخ ادبی ایران، ترجمه: علی پاشا صالح، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، 1356.

2)      زرین‏کوب، عبد الحسین؛ تاریخ مردم ایران، تهران،‌ امیر کبیر، چاپ چهارم، 1373.

3)      زرین‏کوب، عبد الحسین؛ کارنامه اسلام، تهران، امیر کبیر، چاپ سیزدهم، 1387.

4)      فرای، ریچارد نلسون؛ میراث باستانی ایران، ترجمه: مسعود رجب‏نیا، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم، 1386.

5)      فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه، به کوشش: سعید حمیدیان، تهران، قطره، 1375.

6)      کریستن سن، آرتور؛ ایران در زمان ساسانیان، ترجمه: رشید یاسمی، تهران، مؤسسه انتشارات نگاه، چاپ دوم، 1387.

7)      مطهری، مرتضی؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، چاپ سی و دوم، 1385.

8)      معین، محمد؛ مزدیسنا و ادب پارسی، تهران، ‌انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 2535.

9)      نفیسی، سعید؛ تاریخ اجتماعی ایران، تهران، کتاب پارسه، چاپ اول، 1388.

10)    وکیلی، هادی؛ تعامل اسلام و ایران در گستره تاریخ، ‌قم دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1386.




[1] . «اسلام براى ایران و ایرانى در حکم غذاى مطبوعى بوده که به حلق گرسنه‏اى فرو رود، یا آب گوارایى که به کام تشنه‏اى ریخته شود». خدمات متقابل اسلام و ایران، ص583.

[2] . ایران در زمان ساسانیان، ص651.

[3] . تاریخ مردم ایران، ص537-536.

[4] . تاریخ اجتماعی ایران از انقراض ساسانیان تا پایان امویان، ص28.

[5] . خدمات متقابل اسلام و ایران، ص89.

[6] . همان، ص90.

[7] . تاریخ ادبی ایران، صفحه299.

[8] . تعامل اسلام و ایران، ص13.

[9] . این کتاب در 24 مجلد در بمبئی هند منتشر شده است.

[10] . تعامل اسلام و ایران، ص14.

[11] . کارنامه اسلام، ص13.

[12] . مزدیسنا و ادب پارسی، ص300.

[13] . خدمات متقابل اسلام و ایران، ص229.

[14] . همان، ص188.

[15] . ایران در زمان ساسانیان، ص261. در «نقش رجب» و «طاق بستان» نیز نقش خدای زرتشتی رسم شده است.

[16] . ایران در زمان ساسانیان، ص156 و مزدیسنا و ادب پارسی، ص276.

[17] . ایران در زمان ساسانیان، ص167 و مزدیسنا و ادب پارسی، ص276.

[18] . تعامل اسلام و ایران، ص150، به نقل از «پرتو اسلام» ترجمه: فجر الاسلام.

[19] . میراث باستانی ایران، ص400.

[20] . مزدیسنا و ادب پارسى، ص16.

[21] . تعامل اسلام و ایران، ص17.

[22] . شاهنامه فردوسی، ج1، ص18-20.

[23] . خدمات متقابل اسلام و ایران، ص65.

 

 


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی