28-جایگاه زن در دین یهود
زن در تفکر تحریف شده یهود :
خداوند به موسیفرمود : به قوم اسرائیل بگوید که هرگاه مردی نسبت به زنش مشکوک شود و گمان برد که او با مرد دیگری همبستر شده است، ولی بعلت نبـودن شهـود، دلیلـیدر دست نداشتـه باشـد، آنوقت برای روشن شدن حقیقت، زنخود را پیشکاهن بیاورد. در ضمنآن مرد باید یککیلو آرد جو هم با خود بیاورد، ولی آن را با روغن یا کندر مخلوط نکند، چون این «هدیه بدگمانی» استو برایتشخیصگناهتقدیممیشود.
کاهن، آن زن را به حضور خداوند بیاورد، و قدری آب مقدس در کوزهای سفالین بریزد و مقداری از غبار کف عبادتگاه را با آنمخلوطکند. سپس موی بافته سر زن را باز کند و هدیه بدگمانی را در دستهایش بگذارد تا معلومشود کهآیا بدگمانیشوهرش بجاستیا نه. کاهندر حالیکهکوزه آب تلخ لعنت را در دستدارد جلو زن بایستد. آنگاه از آن زن بخواهد قسم بخورد که بیگناهاست و به او بگوید: «اگر غیر از شوهرت مرد دیگری با تو همبستر نشدهاست، از اثرات اینآب تلخ لعنت مبرا شو. ولیاگر زنا کردهای و لعنت خداوند درمیان قومت گریبانگیر تو شود و شکمت متورم شده، نازا شوی.» و آن زن بگوید: «آری، اینچنینشود.» بعد کاهن این لعنتها را در یکطومار بنویسد و آنها را در آبتلخ بشوید. سپسآنآبتلخرا بهزن بدهد تا بنوشد.
سپسکاهنهدیه بدگمانی را از دست زن بگیرد و آنرا در حضور خداوند تکان داده، روی قربانگاه بگذارد. مشتی از آنرا بعنوان نمونه روی آتش قربانگاه بسوزاند و بعد، از زن بخواهد آبرا بنوشد. اگر او به شوهرش خیانت کرده باشد آب بر او اثر میکند و شکمش متورم شده، نازا میگردد و در میان قوماسرائیل مورد لعنت قرار میگیرد ولی اگر او پاک بوده و زنا نکردهباشد، بهاو آسیبینمیرسد و میتواند حاملهشود.
این است قانون بدگمانی درمورد زنیکه شوهرش نسبت به وی بدگمان شده باشد. همانطور که گفته شد در چنین موردی شوهر باید زنخود را به حضور خداوند بیاورد تا کاهن طی مراسمی قضیه را روشن سازد که آیا زن به شوهرشخیانتکرده یا نه. اگر زن مقصر شناختهشود، تاوان گناهش را پسخواهد داد، اما شوهرش در این مورد بی تقصیر خواهد بود، زیرا خود زنمسئولگناهشاست.»[1]
ملاحظه می کنید که شهادت زن مورد پذیرش قرار نمی گیرد ودر کل هیچ به حساب می آید و زن متهم محسوب می شود مگر اینکه خلاف آن با یک سلسله اعمال بیهوده ثابت شود.دراینجا زن باید با توصل به کارهای خرافی یک جوری اتهامی را که منشا بد گمانی است از خودش پاک کند. این عمل از نظر منطقی و علمی چطور می تواند ثابت کند که زنی زنا کرده است یا نه؟ اگر زنی از شوهرش حامله بود و شکمش متورم شد، آن وقت زناکار و نفرین شده است؟!!! اینست منشور حمایت از زنان و آزادی زنان از مدعیان دروغین؟
در جائی دیگر از تورات می خوانیم:
و اگر مردی با دختری ازدواج کند و پس از همبستر شدن با او، وی را متهمکند که قبلاز ازدواج با مرد دیگری روابطجنسیداشته است و بگوید: «وقتی با او ازدواج کردم باکره نبود.» آنوقت پدر و مادر دختر باید مدرک بکارت او را نزد ریش سفیدان شهر بیاورند. پدرش باید بهآنها بگوید: «من دخترم را بهاین مرد دادم تا همسر او باشد، ولی این مرد او را نمیخواهد و و به او تهمت زده، ادعا میکند کهدخترم هنگام ازدواج با کره نبوده است. اما اینمدرک ثابت میکند که او باکره بوده است.» سپس باید پارچه را جلو ریشسفیدان پهنکنند. ریش سفیدان باید آنمرد را تنبیه کنند و محکوم به پرداخت جریمهای معادل صد مثقال نقره بکنند، چون به دروغ، یک باکره اسرائیلی را متهم ساخته است. این جریمه باید به پدر دختر پرداخت شود. آن زن، همسر وی باقیخواهد ماند و مرد هرگز نباید او را طلاق بدهد. ولی اگر اتهامات مرد حقیقت داشته و آن زن هنگام ازدواج باکره نبوده است، ریشسفیدان، دختر را به در خانه پدرش ببرند و مردان شهر او را سنگسار کنند تا بمیرد، چوناو در اسرائیل عمل قبیحی انجام داده است و در زمانیکه در خانة پدرش زندگی میکرد ، زنا کرده است. چنین شرارتی باید از میانشما پاک گردد.[2]
در این فقره هم زنان مجرم و گناهکارند مگر اینکه عکس آن ثابت شود. در این فقره هم هیچ کاری با خود همسر ندارند یعنی شهادیت و گفته او به درد کسی نمی خورد.نکته جالب اینکه آیا می دانید آن پارچه ای که پدر و مادر دختر برای اثبات بکارت دخترشان و به عنوان مدرک می آورند چیست؟ این ها در تلمود نوشته شده است و در تورات فقط به صورت کلی بیان شده. حالا به نظر شما این پارچه چیست؟ پس از اینکه دختری ازدواج کرد در شب اول باید زن و شوهر در یک اتاق با هم همخوابه شوند. والدین دختر و پسر نیز باید پشت در انتظار بکشند تا عروس و داماد کارشان را تمام کنند. سپس داماد باید دستمال سفیدی را که در شب زفاف آغشته به خون است به عنوان مدرک بکارت به والدین دختر تحویل دهد! این سنت زشت در زمان کوروش توسط یهودیان به ایران آورده شد و میان زرتشتیان و مجوس نیز رایج شد. هنوز هم متاسفانه این سنت زشت در بعضی مناطق ایران باقی است. آیا واقعا اینها دستورات و احکام خداوند هستند؟
اخر عاقبت تجاوز به دختر باکره
و اگر مردی دختر باکرهای را که نامزد نباشد بیابد و او را گرفته، با او همبستر شود و گرفتار شوند، آنکه آن مرد کهبا او خوابیدهاست پنجاه مثقال نقره به پدر دختر بدهد و آن دختر زن او باشد، چونکه او را ذلیل ساخته است و در تمامی عمرش نمیتواند او را رها کند.[3]
عدالت را ملاحظه می کنید؟ مردی به دختر باکره ای تجاوز می کند. دختر بیگناه هم نمی تواند کاری بکند و تازه باید به همسری آن مرد هم در آید!!! تنها کاری که مرد انجام می دهد این است که 50 مثقال نقره به پدر دختر [و نه خود دختر] بپردازد!!
کتاب مقدس یهودیان درتعیین تکالیف وحقوق زوجین به تمایز جنسیتی قائل بوده ومرد را از آن جهت که مرد است ، مستحق ریاست وسرپرستی برزن می داند . درنگاه تورات ،زن جنس دوم و برآمده ازجسم مرد است وهدف ازخلقت او موانست ومساعدت به او می باشد . درسفر تکوین دراین باره چنین آمده است: وخداوند گفت : « بودن آدم تنها خوب نیست به جهت او یاوری را بسازم که با او باشد »[4]
طبق تعالیم توارت ، وظیفه زن درخانواده ، به فرزندزایی وعلاقه به شوهرمنحصر می شود :« و{خداوند} به زن گفت : ألم وحمل ترا به غایت زیادخواهم گردانید که به زحمت اولادها راخواهی زائید واشتیاق تو به شوهرت خواهد بود واو برتو مسلط خواهد شد»[5]
درتلمود که دومین کتاب یهودیان بعد ازتورات است(هرچند یهودیان ارزش تلمود را بالاتر از تورات میدانند) ، دعایی وجود دارد که جایگاه زن درخانواده ودرنگاه آیین یهود را تبیین می کند . « انسان موظف است که هرروز این سه دعای برکت را بخواند : متبارک است خدایی که مرا یهودی خلق کرد ، که مرا زن نیافرید وکه مرا یک بیسواد وبی معرفت به وجود نیاورد .»[6] درنگاه تلمود ، نقش درخانواده واجتماع بشری ، دراشتغال به امور خانه داری منحصر است وتنها راه کمال زن ، تشویق شوهر و فرزندان به فراگیری تورات است :« زنان به چه وسیله کسب شایستگی وامتیاز می کنند ؟ بوسیله فرستادن فرزندانشان به کنیسه برای فراگرفتن تورا ت، وبه وسیله وادارکردن شوهرانشان به آموختن قوانین الهی درمحضر دانشمندان .»[7]
در دین یهود ازدواج عامل جدائى زن از خانواده است . ربودن دختران و کنیزان نوعى ازدواج محسوب مى شود.
اصل ازدواج بر مبناى خریدن دختر است که قیمت او به عنوان مهریه پرداخت مى شود. رضایت پدر شرط اصلى ازدواج است . اگر پدر راضى به ازدواج دخترش نباشد، تنها به گرفتن وجه نقد اکتفا مى کند. اجازه ازدواج با اولیاى دختر است و پدر ممکن است از گرفتن مهریه صرف نظر کند؛ اگر چه رضایت دختر در نظر گرفته مى شود.
مرد باید با بیوه برادر متوفاى خود که فرزند ندارد، ازدواج کند. اولین فرزند زن متعلق به برادر متوفى خواهد بود. این ازدواج براى حفظ میراث برادر است . اگر کسى از گرفتن زن برادر خود ابا کند، بزرگان و مشایخ قوم او را نصیحت نموده و اگر قبول نکند، باید او را رسوا سازند. تعدد زوجات در میان یهودیان رایج است...............
در میان یهود، ازدواجها با خویشاوند صورت مى گیرد. ازدواج با بیگانه ممنوع است . (یهودیان تنها با یهودیان ازدواج میکنند ان هم نه یهودیان دینی بلکه یهودیان نژادی-این امر در تمام خانواده های مذهبی اسرائیل انجام میگیرد و در گذشته همگی انها به این صورت بودند)زن در خانه مطیع شوهر است و عبادات او نیز منوط به اجازه شوهر مى باشد.
قانون ارث در دین یهود بسیار محدود است . در تورات کمتر سخن از ارث رفته است ، اما در برخى کتب فقهى یهود، از جمله کتب (ابن هاعزر) وراث را این گونه تقسیم نموده است : در صورت وجود اولاد، تمام ترکه به آنان مى رسد؛ پسرها دو برابر دخترها سهم مى برند و اگر همه اولاد دختر یا همه اولاد پسر باشند، بالسویه تقسیم مى شود. دخترهایى که شوهر کرده اند، ارث نمى برند چون از خانواده جدا شده اند. اگر متوفى فرزندى نداشته باشد، پدرش وارث منحصر بفرد او است و اگر پدر نباشد، برادران متوفى ماترک را بطور مساوى بین خود تقسیم مى کنند. در صورت نبودن برادران ، برادرزاده ها و با فقدان آنان ، خواهران متوفى ارث مى برند.
پس از اینها، حق تقدم با عمو، عموزاده ، جد پدرى ، عموى پدر و اولاد اوست.
ارث در صورتى به دختر مى رسد که متوفى فرزند پسر نداشته باشد.[8]
در ایندین، زنبهعنوانموجودیدستدومو زائدهمرد معرفیمیشود. تورات زن را مظهر شهوت، ویرانیو همدممار میداند. و زنرا در 3 مرحلهبهقهقرا و حقارتمطلقمیکشاند.
مرحلهاول: مرد آفریدهشد و در آغاز، در آزمایشخرد ودانشموفقشد.(سفرپیدایش- باب1 آیات26 تا31)
مرحلهدوم:خداوند وقتیکهآدمرا بهخوابیعمیقفرو برد زنرا از دندهِاو خلقکرد. (باب2 - آیات7 تا 24)
مرحلهسوم:زننفرینشد. خدا بهزنگفتزحمتتو را افزونمیکنیم. زحمتبارداریو زاییدندرد.(باب3 - آیات1 تا 34)
با این روایت چه چیزی برای زن میتواند باقیبماند. زندر کجای اینهستی و خلقتقرار میگیرد. به راستی زن در برابر مرد چه منزلتیخواهد داشت. این همه حقارت چه در خلقت، چه در انجام گناه اولیه که بانی ایجاد یک مصیبت بزرگ برای تمامی انسانهای این ==عالم شد. عامل هبوط آدم از بهشت و به رنج افتادن بشریت. و در نهایت مورد لعن و نفرینخداوند.[9]
[1] تورات، سفر اعداد، باب 5، شماره های 11 تا 31
[2] تورات، سفر تثنیه، باب 22، شماره های 13 تا 21
[3] تورات، سفر تثنیه، باب 22، شماره 28 و 29
[4] تکوین ، 2/18
[5] تکوین ، 3 : 16
[6] تلمود / 177
[7] تلمود/178
[8] تاریخ ادیان و مذاهب جهان ج 2 بخش یهود و قانون ازدواج و ارث
[9] هفته نامه گلستان قرآن / سال چهارم / شماره پیاپی 154 / دوره جدید / شماره 110 / دوشنبه 6 اسفند ماه 1380
و الذیـن یـرمـون اءزوجـهـم و لم
یـکـن لهـم شهداء إ لا اءنفسهم فشهدة اءحدهم اءربع شهدت بالله إ نه لمن
الصدقین (6)
و الخمسة اءن لعنت الله علیه إ ن
کان من الکذبین (7)
و یدرؤ ا عنها العذاب اءن تشهد
اءربع شهدت بالله إ نه لمن الکذبین (8)
و الخمسة اءن غضب الله علیها إ ن
کان من الصدقین (9)
و لو لا فضل الله علیکم و رحمته و
اءن الله تواب حکیم (10)
ترجمه :
6 - کـسـانـى که
همسران خود را متهم (به عمل منافى عفت ) مى کنند و گواهانى جز خودشان ندارند هر یک
از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است
7 - و در پنجمین
بار بگوید: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد!
8 - آن زن نـیـز
مـى تواند کیفر (زنا) را از خود دور کند به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت
طلبد که آن مرد (در این نسبتى که به او مى دهد) از دروغگویان است .
9 - و در مرتبه
پنجم بگوید: غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگویان باشد! 10 - و اگر فضل و
رحمت خدا شامل حال شما نبود و اینکه او توبه پذیر و حکیم است (بسیارى از شما
گرفتار مجازات سخت الهى مى شدید).
شاءن نزول :
در شـان نـزول ایـن آیات از ابن
عباس چنین نقل شده که سعد بن عباده (بزرگ انصار) خدمت پـیـامـبـر (صـلى اللّه
عـلیـه و آله و سلّم ) در حضور جمعى از اصحاب چنین عرض کرد: اى پیامبر خدا! هر گاه
نسبت دادن عمل منافى عفت به کسى داراى این مجازات است که اگر آن را اثـبـات نکند
باید هشتاد تازیانه بخورد پس من چکنم اگر وارد خانه خودم شدم و با چشم خود دیدم
مرد فاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است ، اگر بگذارم تا چهار نفر شاهد
بـیـایـنـد و بـبـیـنـنـد و شـهـادت دهـنـد او کـار خـود را کـرده است ، و اگر
بخواهم او را به قـتـل بـرسـانـم کـسـى از مـن بـدون شـاهـد نـمـى پـذیـرد و بـه
عـنـوان قـاتـل قـصـاص مـى شـوم ، و اگـر بـیایم و آنچه را دیدم به عنوان شکایت
بگویم هشتاد تـازیـانه بر پشت من قرار خواهد گرفت !. پیامبر (صلى اللّه علیه و آله
و سلّم ) گویا از این سخن احساس یکنوع اعتراض به این حکم الهى کرد، رو به سوى
جمعیت انصار نموده بـه زبـان گـله فرمود: آیا آنچه را که بزرگ شما گفت نشنیدید؟
آنها در مقام عذر خواهى بـر آمدند و عرض کردند اى رسول خدا! او را سرزنش نفرما، او
مرد غیورى است و آنچه را مى گوید به خاطر شدت غیرت او است .
(سـعـد بـن عـبـاده ) بـه سـخـن در آمـد و عـرض کـرد اى رسـول خـدا! پـدر و مـادرم فدایت
باد، بخدا سوگند مى دانم که این حکم الهى است ، و حق اسـت ، ولى بـا ایـن حـال از
اصـل ایـن داسـتـان در شـگـفـتـم (و نـتـوانـسـتـم ایـن مـشـکـل را در ذهـن خود حل
کنم ) پیامبر فرمود: حکم خدا همین است ، او نیز عرض کرد (صدق
الله و رسوله ).
و چـیـزى نـگـذشـت کـه
پـسـرعـمـویـش به نام هلال بن امیه از در وارد شد در حالى که مرد فاسقى را شب
هنگام با همسر خود دیده بود، و براى طرح شکایت خدمت پیامبر (صلى اللّه عـلیـه و
آله و سلّم ) مى آمد، او با صراحت گفت : من با چشم خودم این موضوع را دیدم و با
گوش خودم صداى آنها را شنیدم !
پـیـامـبـر (صـلى اللّه عـلیـه و
آله و سـلّم ) بـقـدرى نـاراحت شد که آثار ناراحتى در چهره مبارکش نمایان گشت .
هلال عرض کرد من آثار ناراحتى را در
چهره شما مى بینم ، ولى به خدا قسم ، من راست مى گـویـم و دروغ در کـارم نـیـسـت ،
مـن امـیـدوارم کـه خـدا خـودش ایـن مشکل را بگشاید.
بـه هر حال پیامبر (صلى اللّه علیه
و آله و سلّم ) تصمیم گرفت که حد قذف را درباره هلال اجرا کند چرا که او شاهدى بر
ادعاى خود نداشت .
در ایـن هـنـگام انصار به یکدیگر مى
گفتند، دیدید همان داستان (سعد بن عباده ) تحقق یـافـت آیـا بـراسـتـى پـیـامـبـر (صـلى اللّه عـلیـه و آله و
سـلّم ) (هلال ) را تازیانه خواهد زد و شهادت او را مردود مى شمرد؟
در ایـن مـوقـع وحـى بـر پـیـامـبـر
(صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم ) نازل شد و آثار آن در چهره او نمایان گشت ،
همگى خاموش شدند تا ببینند چه پیام تازه اى از سوى خدا آمده است .
(آیات فوق نازل شد) و راه حل دقیقى به مسلمانان ارائه داد که شرح آن
را در ذیل مى خوانید.
تفسیر:
مجازات تهمت به همسر!
همانگونه که از شاءن نزول بر مى آید
این آیات در حکم استثناء و تبصره اى بر حکم حد قـذف اسـت ، بـه ایـن مـعـنـى کـه
اگـر شـوهـرى هـمـسـر خـود را مـتـهـم بـه عـمـل مـنافى عفت کند و بگوید او را در
حال انجام این کار خلاف با مرد بیگانه اى دیدم حد قـذف (هـشـتـاد تـازیـانـه ) در
مـورد او اجـرا نـمـى شـود، و از سـوى دیـگر ادعاى او بدون دلیـل و شاهد نیز در
مورد زن پذیرفته نخواهد شد، چرا که ممکن است راست بگوید و نیز ممکن است دروغ بگوید.
در ایـنـجـا قـرآن راه حـلى پیشنهاد
مى کند که مساءله به بهترین صورت و عادلانه ترین طریق حل مى گردد.
و آن ایـنـکـه نـخست باید شوهر چهار
بار شهادت دهد که در این ادعا راستگو است . چنانکه قـرآن مـى فـرمـایـد: (کـسـانـى کـه همسران خود را متهم مى کنند و گواهانى جز خودشان نـدارنـد،
هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که او از راستگویان است ) (و الذیـن یـرمـون ازواجـهـم و لم یـکن لهم شهداء الا انفسهم فشهادة
احدهم اربع شهادات بالله انه لمن الصادقین ).
(و در پـنـجمین بار بگوید: لعنت خدا
بر او باد اگر از دروغگویان باشد) (و الخامسة ان لعنة الله علیه ان کان من الکاذبین ).
بـه ایـن تـرتـیب شوهر براى اثبات
مدعاى خود از یکسو، و دفع حد قذف از سوى دیگر، چـهـار بار این جمله را تکرار مى
کند: (اشهد بالله انى لمن الصادقین فیما رمیتها به من الزنا) (من به خدا شهادت مى دهم که در این نسبت زنا که به این زن دادم راست
مى گویم ).
و در مرتبه پنجم مى گوید: (لعنت الله على ان کنت من الکاذبین ) (لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم ).
در ایـنـجـا زن بـر سر دو راهى قرار
دارد اگر سخنان مرد را تصدیق کند و یا حاضر به نـفـى ایـن اتـهـام از خـود به ترتیبى
که در آیات بعد مى آید نشود، مجازات و حد زنا در مورد او ثابت مى گردد.
امـا (او
نـیز مى تواند مجازات (زنا) را از خود به این ترتیب دفع کند که چهار بار خدا را
بـه شـهـادت طـلبد که آن مرد در این نسبتى که به او مى دهد از دروغگویان است ) (و یدرء عنها العذاب ان تشهد اربع شهادات بالله انه لمن الکاذبین ).
(و در مرتبه پنجم بگوید که غضب خدا
بر او باد اگر آن مرد در این نسبت راستگو است ) (و الخامسة ان غضب الله علیها ان کان من الصادقین ).
و بـه ایـن تـرتـیـب زن در برابر
پنج بار گواهى مرد، دائر به آلودگى او، پنج بار گـواهـى بـر نـفـى ایـن اتـهـام
مـى دهـد چـهـار بار با این عبارت : (اشهد بالله انه لمن الکـاذبـیـن فیما رمانى به من الزنا) (خدا را به شهادت میطلبم که او در این نسبتى که به من داده است دروغ
مى گوید).
و در پـنجمین بار مى گوید: (ان غضب الله على ان کان من الصادقین ) (غضب خدا بر من باد اگر او راست مى گوید).
انـجام این برنامه که در فقه اسلامى
به مناسبت کلمه (لعن ) در عبارات فوق (لعان ) نامیده شده ، چهار حکم قطعى براى این دو همسر در پى خواهد داشت :
نخست اینکه بدون نیاز به صیغه طلاق
فورا از هم جدا مى شوند.
دیگر اینکه براى همیشه این زن و مرد
بر هم حرام مى گردند، یعنى امکان
بازگشتشان به ازدواج مجدد با یکدیگر
وجود ندارد.
سـوم ایـنـکـه حـد قذف از مرد و حد
زنا از زن برداشته مى شود (اما اگر یکى از این دو از اجراى این برنامه سر باز زند
اگر مرد باشد حد قذف و اگر زن باشد حد زنا در مورد او اجرا مى گردد).
چـهـارم ایـنـکـه فـرزنـدى که در
این ماجرا به وجود آمده از مرد منتفى است یعنى باو نسبتى نخواهد داشت ، اما نسبتش
با زن محفوظ خواهد بود.
البـته جزئیات این احکام در آیات
فوق نیامده همین اندازه در آخرین آیه مورد بحث قرآن مى گـوید: (و اگر فضل خدا و رحمتش و اینکه او توبه پذیر و حکیم است نبود بسیارى
از مـردم هـلاک مـى شـدنـد یـا گـرفـتـار مـجـازاتـهـاى سـخـت )! (و لو لا فضل الله علیکم و رحمته و ان الله تواب حکیم ).
در واقـع ایـن آیـه یک اشاره اجمالى
براى تاءکید احکام فوق است ، زیرا نشان مى دهد که بـرنـامـه(لعان ) یک فضل الهى است و مشکل مناسبات دو همسر را در این زمینه به نحو
صحیحى حل مى کند.
از یـکـسـو مـرد را مـجـبـور نمى
کند که اگر کار خلافى در مورد همسرش دید سکوت کند و براى دادخواهى نزد حاکم شرع
نیاید.
از سوى دیگر زن را هم به مجرد اتهام
در معرض مجازات حد زناى محصنه قرار نمى دهد و حق دفاع به او عطا مى کند.
از سـوى سـوم شـوهـر را مـلزم نـمـى
کـنـد کـه اگـر بـا چـنـیـن صـحـنهاى روبرو شد به دنبال چهار شاهد برود و این راز
دردناک را برملا سازد.
از سـوى چـهارم این مرد و زن را که
دیگر قادر به ادامه زندگى مشترک زناشوئى نیستند از هـم جـدا مى سازد و حتى اجازه
نمى دهد در آینده با هم ازدواج کنند، چرا که اگر این نسبت راست باشد آنها از نظر
روانى قادر بر ادامه زندگى
زنـاشـوئى نـیستند، و اگر هم دروغ
باشد عواطف زن آنچنان جریحه دار شده که بازگشت بـه زنـدگـى مـجـدد را مـشـکـل مـى
سـازد، چـرا کـه نـه سـردى بـلکـه عـداوت و دشـمـنـى محصول چنین امرى است .
و از سوى پنجم تکلیف فرزند را هم
روشن مى سازد.
ایـن اسـت فـضـل و رحـمـت خـداونـد
و تواب و حکیم بودنش نسبت به بندگان که با این راه حـل ظـریـف و حـسـاب شده و
عادلانه مشکل را گشوده است ، و اگر درست بیندیشم حکم اصلى یـعـنى لزوم چهار شاهد
نیز به کلى شکسته نشده ، بلکه هر یک از این چهار (شهادت ) را در مـورد زن و شـوهـر جـانـشـیـن یـک شـاهـد کـرده ، و بـخـشـى از
احـکـام آن را بـراى این قائل شده است .
نکته ها:
1 - چرا حکم قذف
در مورد دو همسر تخصیص خورده ؟
نخستین سؤ الى که در اینجا مطرح مى
شود همین است که دو همسر چه خصوصیتى دارند که این حکم استثنائى در مورد اتهام آنها
صادر شده ؟
پـاسـخ ایـن سـؤ ال را از یـکـسـو
مـى تـوان در شـاءن نزول آیه پیدا کرد و آن اینکه هر گاه مردى همسرش را با بیگانه
اى ببیند اگر بخواهد سـکوت کند براى او امکان پذیر نیست ، چگونه غیرتش اجازه مى
دهد هیچگونه عکس العملى در بـرابـر تـجـاوز بـه حـریـم نـامـوسـش نشان ندهد؟ اگر
بخواهد نزد قاضى برود و فـریـاد بـکشد که فورا حد قذف درباره او اجرا مى شود، زیرا
قاضى چه مى داند که او راسـت مـى گوید شاید دروغ باشد، و اگر بخواهد چهار شاهد
بطلبد این نیز با حیثیت و آبروى او نمى سازد، بعلاوه ممکن است ماجرا در این میان
پایان گیرد.
از سوى دیگر افراد بیگانه زود
یکدیگر را متهم مى سازند ولى مرد و زن کمتر یکدیگر را به این مسائل متهم مى کنند،
و به همین دلیل در مورد بیگانگان
آوردن چـهـار شـاهـد لازم است و الا
حد قذف اجرا مى گردد ولى در مورد دو همسر چنین نیست و به این دلیل حکم مزبور از
ویژگیهاى آنهاست .
2 - برنامه
مخصوص (لعان )
از تـوضـیحاتى که در تفسیر آیات
بیان شد به اینجا رسیدیم که براى دفع حد قذف از مـردى کـه زن خـود را مـتـهـم به
زنا ساخته لازم است چهار مرتبه خدا را گواه گیرد که راسـت مـى گـویـد کـه در حقیقت
هر یک از این چهار شهادت در این مورد خاص جانشین شاهدى شـده اسـت ، و در مـرتـبـه
پـنـجـم بـراى تاءکید بیشتر، لعنت خدا را به جان مى خرد اگر دروغگو باشد.
بـا تـوجـه بـه ایـنـکـه اجراى این
مقررات ، معمولا در یک محیط اسلامى و توام با تعهدات مـذهـبـى اسـت و هـنگامى که
کسى ببیند باید در مقابل حاکم اسلامى این چنین قاطعانه خدا را به گواهى بطلبد و
لعن بر خود بفرستد، غالبا از اقدام به چنین خلافى خود دارى مى کند، و همین سدى بر
سر راه او و اتهامات دروغین مى گردد، این در مورد مرد.
اما اینکه زن براى دفاع از خود باید
چهار بار خدا را به گواهى طلبد که این نسبت دروغ اسـت به خاطر این مى باشد که
تعادل میان شهادت مرد و زن برقرار شود، و چون زن در مـعـرض اتـهـام قـرار گرفته در
پنجمین مرحله با عبارتى شدیدتر از عبارت مرد از خود دفـاع مـى کند، و غضب خدا را
بر خود مى خرد اگر مرد راست گفته باشد مى دانیم (لعنت )، دورى از رحمت است
اما (غضب ) چیزى بالاتر از دورى از رحمت مى باشد، زیرا غضب مـستلزم کیفر و
مجازاتى است بیش از دور ساختن از رحمت ، و لذا در تفسیر سوره حمد گفتیم (مـغـضوب
علیهم ) از (ضالین ) (گمراهان ) بدترند با اینکه (ضالین ) مسلما دور از رحمت خدا مى باشند.
3 - جزاى محذوف در
آیه
آخـریـن آیـه مورد بحث به صورت جمله
شرطیهاى است که جزاى آن ذکر نشده ، همین اندازه مى فرماید: اگر فضل و رحمت الهى و
اینکه خداوند تواب و حکیم است در کار نبود... ولى نـمى فرماید چه مى شد، اما با
توجه به قرائن کلام ، جزاى این شرط روشن است و گاه مـى شـود کـه حـذف و سـکـوت
دربـاره یـک مطلب ابهت و اهمیت بیشترى به آن مى بخشد، و احـتـمـالات زیـادى را در
ذهـن انسان برمى انگیزد که هر کدام به آن سخن مفهوم تازه اى مى دهد.
مـثـلا در ایـنـجـا مـمـکـن اسـت
جـزاى شـرط ایـن بـاشـد اگـر فـضـل و رحمت الهى نبود، پرده از روى کارهاى شما بر
مى داشت و اعمالتان را برملا مى ساخت تا رسوا شوید.
و یا اگر فضل و رحمت الهى نبود،
فورا شما را مورد مجازات قرار مى داد و هلاک مى کرد.
و یـا اگـر فضل و رحمت الهى نبود
این چنین احکام حساب شده را براى تربیت شما انسانها مقرر نمى داشت .
در واقع این حذف جزاى شرط، ذهن
شنونده را به تمام این امور سوق مى دهد