10 - حمله اعراب به ایران " قسمت دوم
روش کشور داری مسلمانان :
جنگ نهاوند مقاومت دولت مرکزی را در هم شکست، و از این زمان به بعد پیشروی اعراب مقاومتهای محلی بود که در برخی موارد شدید بودند. اعراب پس از فتح هر شهری قراردادی با سران آن شهر میبستند که در آن میزان مالیاتی که قرار است که از شهر اخذ شود را مشخص میکرد. ریچارد فرای(شرق شناس و ایران شناس برجسته امریکایی دانشگاه هاروارد و پایه گذار مرکز مطالعات خاورمیانه در این دانشگاه) با اشاره به پیمانی که میان اعراب و مرزبان آذربایجان بسته شده بود مینویسد که این پیمان علاقه اصلی اعراب به اخذ غنیمت را نشان میدهد. پس از یک جنگ سخت میان اعراب و مرزبان آذربایجان که در آن اعراب پیروز بودند، مالیات زیادی بر ساکنان شهر تحمیل شد(چون مقاوت انان زیاد بود و اعراب خشمگین شده بودند و برای فرونشاندن خشم خود مالیات سنگین مقرر کردند). در ازای آن اعراب تضمین دادند که کسی از مردم آذربایجان را نکشته و یا برده نگیرند، آتشکدهها را خراب نکنند، از اهالی آذربایجان در مقابل حمله کردها حفاظت کنند، و به مراسم مذهبی مردم کاری نداشته باشند.
به زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان اهل ذمه گفته شده و به آنها این امکان داده میشد که به اسلام بگروند، و یا دین خود را حفظ کرده وجزیه بپردازند....
به گفته تورج دریایی در هنگام فتح، مسلمانان به مرزبانان یا حاکمان محلی چند گزینه ارائه میکردند: یا مسلمان شوند و جز امّت اسلامی محسوب گردند؛ یا فرمانروایی مسلمانان را بپذیرند و با پرداخت جزیه آزاد بمانند و بر مذهب خود باقی باشند؛ و یا اینکه به عنوان آخرین گزینه مقاومت کنند و بجنگند که در آن صورت خطر کشته شدن یا به بردگی گرفته شدن وجود میداشت.
اعراب معمولاً در امور داخلی مردمان محلی که مالیات خود را میپرداختند دخالت نمیکردند.
دلیل اینکه عمر علاقهمند به مخلوط شدن اعراب با ایرانیان نبود بخشی از دو سیاست اصلی حکومتی او پس از فتح بود:
(۱) بادیه نشینان از آسیب رساندن به جامعه کشاورزی بازداشته شوند
(۲) حاکمان مسلمان با روسا و نامداران نواحی فتح شده همکاری کنند و مردمان محلی تا جای ممکن پریشان نشوند.
به همین دلیل اعراب تلاشی برای گرواندن ایرانیان به اسلام نکرده (بگفته لاپداس در زمان فتح اعراب اسلام را دینی عربی و برای خودشان در نظر میگرفتند)، و علاقهای بر به هم زدن نظم اجتماعی و اداری نداشتند. اما با گذشت زمان اعراب کنترل خود را بر شهرها بیشتر کردند.
از طرف دیگر ادوارد لوتاک معتقد است که در زمان فتوحات، مالیاتها کاهش یافتند هر چند سامانه مالیات تبعیض آمیز بود چون فقط مالیات (کمتر از گذشته) را از غیرمسلمانان میگرفتند و مسلمانان باید مالیات بیشتری نسبت به غیر مسلمانان پرداخت میکردند و این نوع مالیات گیری مربوط به قوانین و احکام اسلامی بود که اعراب این مقدار مالیات وضع کرده بودند.
مارک کوئن(استاد مطالعات خاورنزدیک در دانشگاه پرینستون آمریکا و متخصص تاریخ یهودیان در جهان اسلام است) مینویسد که محافظت از اهل ذمه )زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان) وظیفهای مذهبی بوده و احادیث خیلی زیادی در این مورد وجود دارد که یک نمونه معمولی آن جملاتی است که به عمر در هنگام مرگ نسبت داده شده که به جانشینش گفته که به پیمانهای با اهل کتاب وفادار بوده، مالیات بیش از توان آنها از آنها نگیرد و با کسانی که به آنها حمله میکند بجنگد.
تغییری که حضرت علی علیه السلام در زمان خلافتش انجام داد این بود که جنگجویان مسلمان را از غارت و اخذ غنیمت و تقسیم آن میان خود پس از فتوحات منع کرد. بجای آن مالیات اخذ شده از شهرها را به عنوان حقوق و نه غنیمت جنگی و به میزان ثابتی میان جنگجویان پخش میکرد. بر اساس گزارشی این اولین مورد اختلافی بود که میان علی و خوارج(برای اشنایی با خوارج به کتاب "جاذبه و دافعه علی" اثر دکتر مطهری مراجعه کنید) پیش آمد. در میان گفتههای منسوب به علی، نامه او در مورد حکومت صالحانه به مالک اشتر مورد توجه زیادی قرار گرفتهاست. (به نامه 46 در نهج البلاغه مراجعه شود)
ریچارد فرای عقیده دارد که به دلیل تعداد افراد محلی که به اسلام گرویده بودند مقاومتها عموماً جنبه مذهبی در مخالفت با اسلام نداشته، بلکه بیشتر عوامل اقتصادی و اجتماعی محرک آن بودهاند. از آنجایی که اعراب عموماً امور مالی و اداره سیاسی محلی را به دهقانان محلی ایرانی واگزار کرده بودند، بسیاری از قیامهای کوچک علیه حکومت مسلمانان در واقع قیام علیه حاکمان ستمگر غیرعرب بود، تا علیه اعراب.
کلود کائن مینویسد که تحت تأثیر جنبشهای ملی گرایانه دوران مدرن، تمایل به سمت نمایش ایرانیان و اعراب به عنوان دو گروه متخاصم رفتهاست. به عقیده ایشان، اگر چه خطوط تمایز میان ایرانیان و اعراب مشخص بود و ایرانیان حاملان یک سنت بزرگ تاریخی و فرهنگی بودند که آن را نسل به نسل منتقل میکردند، اما قیامهایی که توسط گروههایی خاص از ایرانیان و مکانهایی خاص اتفاق میافتاد بیشتر مذهبی بوده و هیچگاه ماهیت جنبش ملی گرایانه گسترده را نداشتند. همچنین ظهور حکومتهای نیمه ملی پذیرای اسلام محدوده مخالفتها را مشخص میکند. کائن همچنین این گفته را که ایرانیان در مقابله با اعراب مذهب شیعه را برگزیدند را رد کرده و آن را مغایر با شواهد تاریخی میداند که در دوران قرون وسطی ایران اکثریت سنی داشت.(شیعیان در ایران در اقلیت بودند و در طول تولد و شهادت امامن معصومخ تحت تعلیم و تربیت قرار میگرفتند و به مرور زیاد شدند تا در دوران صفویان به حکومت رسیدند)
به عقیده هورانی و روتون پذیرش حکومت اعراب توسط ایرانیان وجود داشته و به این دلیل بود که اکثر آنها به اینکه حاکمشان ایرانی یا یونانی و یا عرب باشد اهمیت نمیدادند؛ از میان ساکنان شهرها تنها به این اهمیت میدادند که امنیت و آرامش داشته باشند و میزان معقولی مالیات از آنها اخذ شود؛ تنها روئسا و طبقهای که منافعشان با آنها پیوند خورده بود و همچنین برخی از طبقات برخی جوامع مذهبی بودند که در این میان استثنا بودند. روستانشینان هم تحت رهبری سران خود زندگی میکردند و خیلی از حکومت تأثیر نمیپذیرفتند. نهایتاً برخی از ساکنان (مانند اقلیتهای مذهبی) به استقبال تغییر حکومت رفتند.
برخورد اعراب با اقلیتهای مذهبی از برخورد ساسانیان خیلی بهتر بود.
بگفته ستپنینت، دو قرائت متضاد از اولین برخورد اعراب با زرتشتیان ساکن ایران وجود دارد. یکی از آنها صحبت از چپاول مادی و معنوی ایرانیان توسط اعراب میکند و دیگری صحبت از تأثیر گذاری اسلام و برخورد ملایم اعراب میکند. ستپنینت معتقد است که امکان دارد حقیقت چیزی میان این دو باشد. اگر چه بسیاری از بخشهای ایران تخریب شده و ساکنان آنها غارت یا کشته شدند، آن دسته از زرتشتیانی که حکومت اعراب را پذیرفتند و به آنها مالیات پرداختند از امنیت برخوردار بودند. بدون شک موارد زیادی از خشونت و اجبار به پذیرش اسلام وجود داشت - این پدیده مشترک در تمام جنگها است - اما بگفته ستپنینت موارد خشن نباید اغراق شده تا حدی که ملایمت نسبی اعراب نادیده گرفته شود. ملایمت در برخورد هم ریشه در تعلیمات اسلامی و هم توجیه اقتصادی داشتهاست. در زمانی که مرزهای خلافت عرب گسترش یافته و تعداد زیادی غیرمسلمان تحت پوشش آن درآمده بودند، همراهی ساکنان غیرمسلمان آن اهمیت داشت.
تاثیرات حمله اعراب :
فتح ایران به دست مسلمانان به معنای سقوط سنتهای پادشاهی ایرانی به جز حدی که توسط فرمانروایان مسلمان عرب اختیار شد و نیز حمایت سیاسی از زرتشتیان بود. به هرحال، سربازان ساسانی و اشراف محلی که، احتمالاً در نتیجهٔ منازعات محلی، به مسلمانان پیوستند، در حکومت جدید جایگاهی برای خود تضمین کردند.
دین و مذهب :
عبدالحسین زرینکوب در بارهٔ تأثیر مذهب در حملهٔ اعراب به ایران مینویسد:
نبردی که ایرانیان در طی این دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاریکی خشم و تعصب نبود. در روشنی دانش و خرد نیز این نبرد دوام داشت و بازار مشاجرات و گفتگوهای دینی و فلسفی گرم بود. بسیاری از ایرانیان، از همان آغاز کار دین مسلمانی را با شور و شوق پذیره شدند. دین تازهای را که عربان آورده بودند، از آیین دیرین نیاکان خویش برتر مییافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را در برابر توحید محض و بی شایبهٔ اسلام، شرک و کفر میشناختند. آن شور حماسی نیز که در طبایع تند و سرکش هست و آنان را وامیدارد که هر چه را پاک و نیک و درست است، ایرانی بشمارند و هر چه را زشت و پلید و نادرست است غیر ایرانی بدانند، در دلهای آنها نبود. از این رو آیین مسلمانی را دینی پاک و آسان و درست یافتند و با شوق و مهر بدان گرویدند. با این همه در عین آنکه دین اعراب را پذیرفتند، آنان را تحت نفوذ و تأثیر فرهنگ و تربیت خویش گرفتند و به تمدن و فرهنگ خویش برآوردند. اما ایرانیان همه از این گونه نبودند. بعضی دیگر، همان گونه که از هر چیز تازهای بیم و وحشت دارند، از دین عرب هم روی برتافتند و آن را تنها از این رو، که چیزی ناآشنا و تازه و ناشناس بود نپذیرفتند. بهتر دیدند که دل از یار و دیار برکنند و در گوشه و کنار جهان آواره باشند و دین تازه را که برایشان ناشناس و نامأنوس بود نپذیرند. حتی سرانجام پس از سالها دربه دری در کوه و بیابان، رنج هجران بر دل نهادند و به سند و سنجان رفتند تا دینی را که از نیاکان آموخته بودند و بدان سخت دل بسته بودند ترک نکنند و از دست ندهند. اگر هم طاقت درد و رنج دربه دری و هجران را نداشتند، رنج تحقیر و آزار مسلمانان را احتمال کردند و ماندند و جزیه پرداختند و از کیش نیاکان خویش دست برنداشتند. برخی دیگر، هم از اول با آیین مسلمانی به مخالفت و ستیزه برخاستند، گویی گرویدن به این دینی را که عرب آورده بود اهانتی و ناسزایی در حق خویش تلقی میکردند(انسان های خشک مذهب و متعصب که در هر جامعه ای وجود دارند). از این رو اگر نیز در ظاهر خود را مسلمان فرا مینمودند، در نهان از عرب و آیین او به شدت بی زار بودند و هر جا نیز فرصتی و مجالی دست میداد سر به شورش برمیآوردند و عربان و مسلمانان را از دام تیغ میگذرانیدند. این اندیشه که عرب پستترین مردم است چنان ذهن آنان را مشغول کرده بود که هرگز مجال آن را نمییافتند تا حقیقت را در پرتو روشنی منطق و خرد ببینند. هر روزی به بهانهای و در جایی قیام و شورش سخت میکردند و میکوشیدند عرب را با دینی که آوردهاست از ایران برانند. بعضی دیگر هم بودند که اسلام را نه برای آنکه چیزی ناشناس است و نه برای آنکه آوردهٔ تازیان است، بلکه فقط برای آنکه دین است رد میکردند و با آن به مبارزه برمیخاستند. آزاداندیشان که در اوایل عهد عباسی عدهٔ زیادی از آنها در بغداد و شهرهای دیگر وجود داشت از این گروه بودند. به هر حال وجود این فرقهها و آرای مختلف، بازار بحثها و جدلهای مذهبی را بین اعراب و ایرانیان گرم میداشت و نبردی سخت را در روشنی عقل و دانش سبب میشد که بسی دوام یافت و نتایج مهم داشت.
به گفته برنارد لوئیس( استاد بازنشسته مطالعات خاور نزدیک دانشگاه پرینستون است. او در لندن از پدر و مادری یهودی متولد شد. تخصص وی در تاریخ اسلام و اثر متقابل میان اسلام و غرب است ):حمله اعراب در ایران به طرق مختلف دیده شده: توسط برخی به عنوان واقعهای بابرکت، ورود دین صحیح، و پایان عصر جاهلیت و بتپرستی؛ توسط دیگران به عنوان یک شکست ملّی تحقیرآمیز، فتح و تسلط نیروهای بیگانه بر کشور. البته هر دو دیدگاه، بسته به نقطه نظر، معتبر هستند... ایران در واقع اسلامی شد، اما عربی نشد. ایرانیان ایرانی ماندند. پس از بازهای سکوت، ایران به عنوان بخشی مجزا و متفاوت در درون اسلام ظهور کرده و نهایتاً بُعد جدیدی به خود اسلام افزود. مشارکت فرهنگی، سیاسی - و چشمگیرتر از همه - مذهبی ایرانیان در تمدن اسلامی دارای اهمیت خارقالعادهاست... به معنایی، اسلامِ ایرانی ورود مجدد اسلام است، اسلامی جدید که برخی اوقات با نام اسلام عجم از آن یاد میشود. این اسلام ایرانی - و نه اسلام عربی - بود که به نواحی جدید و مردمان جدید برده شد.(به خواننده پیشنهاد میشود کتاب "قوم نشان شده" از اقای سروستانی رو حتما مطالعه کند)
به گفته التون دانیل(مورخ و ایران شناس دانشگاه هاوایی)، حمله اعراب به ایران به همان میزان که محرک خلاقیت بود، فاجعهای تخریب آمیز بود. بعلاوه ایرانیان حداقل به همان میزان بهرهای که دریافت کردند، در شکل دادن تمدن اسلامی مشارکت کردند، چنانچه میتوان صحبت از فرهنگ مجزای ایرانی-اسلامی کرد. فرایند عبور از دوره ساسانی به دوره اسلامی ترکیبی از پیوستگی و تحول است.
ریچارد فرای تأثیرات اسلام (که آن را «مذهب برابری» میخواند) بر ایران شگرف میداند. این تأثیر علیرغم زیاده رویها و سوءاستفاده اعرابی که آن را به ایران آورده بودند، اتفاق افتاد. بگفته او تأکید مورخان اخیر بر عوامل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در حملات اعراب، باعث کم توجهی به قدرت و تأثیرگذاری ایدولوژی جدید اسلام بر ایران شدهاست. ریچارد فرای معتقد است که تعامل و یکی شدن حوزههای فرهنگی شرق و غرب ایران تحت اسلام اتحادی ایجاد کرد که از زمان هخامنشیان در ایران وجود نداشت و بعلاوه پیوستگی زمان هخامنشیان با اتحاد همه مشمول تحت اسلام در ایران قابل مقایسه نیست. بگفته فرای «فقط تحت اسلام بود که ادبیات حماسی کلی ایرانیان، ترکیبی از داستانهای قهرمانانه شرقی و تاریخ نثری اکثر غرب ایران، شکل گرفت. فقط تحت اسلام بود که درک اتحاد و هویت ایرانیان، متمایز از اعراب، بوجود آمد. میتوان فرض کرد که در قرن پنجم میلادی یک ایرانی تحصیل کرده در فارس یک سغدی از دره فرغانه را کاملاً بیگانه محسوب میکرد. پنج قرن بعد یک ایرانی تحصیل کرده در فارس یک سغدی از دره فرغانه را کاملاً همخویش خود محسوب میکرد، در حالی که اعراب از متمایز از خود.
- در کتاب دو قرن سکوت میخوانیم:
پیام محمد
در همان هنگام که اهریمن نفاق و شقاق، کشور ساسانیان را به ورطه مرگ و نیستی می کشانید سروش خدای بیابان نوردان عرب را از جاده کفر و نفاق به راه هدایت و نجات می خواند.عرب که حتی خود نیز خویشتن را پست و وحشی می خواند در زیر لوای دینی که محمد آورده بود، در راه وحدت و عظمت گام می زد. پیام تازه ای که محمد خود آن را حامل آن میدانست همه جهان را به برابری و نیکی و برادری می خواند و از شرک و نفاق و جور و بیداد نهی می کرد.نه همان اعراب که زندگیشان یکسره در جرم و تعامل و شرک و فساد میگذشت بلکه ایران و روم نیز که رسم و آیین دیرینه شان دستخوش اختلاف و تعصب روحانیان گشته بود، در آن روزگاران به چنین پیام دلنشینی نیاز داشتند و آن را مژده رهایی و نجات تلقی می کردند.اما این مژده آسمانی، قبل از هر چیز عرب را که پست ترین و پراکنده ترین مردم بود به سوی رفعت و وحدت کشانید. درست است که محمد تا پیش از آنکه مکه و طائف را فتح کند و تمام اعراب را در زیر لوای خویش درآورد به پرویز و هرقل نامه نوشت و آنها را به آیین خویش خواند اما هم در آن هنگام بر وی روشن بود که راه وی راه کامیابی و راه یک رنگی است.در این نامه ای که به سال ششم یا هفتم هجری، نظر پرویز فرستاد او را به آیین خویش خواند و هم بین داد که اگر آیین خدا را نپذیرد با او به جنگ بر خواهد خواست. گفته اند که پرویز از خشم و نفرت نامه پیامبر را پاره کرد و به باذان فرماندار ی من نامه نوشت که این عرب گستاخ را بند بر نهد و نزد او فرستاد. خشم پرویز از این بود که این مرد تازی، با اینکه از بندگان است چگونه جسارت کرده است و به او پیغام و نامه ای نوشته است. پرویز نمیدانست که آیین این عرب جهان را میگیرد و رسم مخلوق پرستی را بر می اندازد و ملک و دولت او را نیز تا چند سال بعد به کلی از هم میگسلد و پاره پاره می کند.معهذا چنین واقعه اتفاق افتاد و فرمانروایان صحرا شهر ها و کاخهای عظیم کشور خسروان را به زیر نگین خویش در آوردند.
آیین تازه
این پیروزی شگفت انگیز ناببوسیده ای که در جنگ با ایران بهره عرب گشت و همه جهان را به عبرت و شگفتی افکند تایید آسمانی بود؟کسی که به نیروی غیبی اعتقاد می ورزد در این باره شک ندارد اما محقق کنجکاوی که برای هر امری علتی روشن می جوید، این گفته را باور نمیکند. این قدر میتوان گفت که آنچه شکست ایران را در این ماجرا سبب گشت خلل و فساد داخلی و نفاق و شقاق باطنی بود که بزرگان و سران ایران را به هم در انداخته بود و پیروزی و کامیابی تازیان نیز سببی جز وحدت و اتفاق و عشق و ایمان نداشت و این همه حاصل آیین تازه بود که محمد مردم را بدان می خواند. این دعوی را از تحقیق در ماجرای این جنگ ها می توان تحقیق کرد.
در تاریخ ها داستان این جنگ ها را به تفصیل یاد کرده اند. اعراب که پیش از آن در حکم بندگان و فرمانبرداران ایران بودند نخست از این جنگ بیم و هراس فراوان داشتند و از شکوه و حکمت خسروان اندیشه تجاوز به ثغر فارس را نیز به خاطر نمی گذراندند.حتی در واقعه ذیقار که قبیله ای چند ، از تازیان عدهای از سپاه ایران را شکستند، چنان این فصل را خلاف انتظار و مهم شمرده اند که بی اختیار به خودستایی پرداختند. گویی انتظار و امید این را نداشتند که هرگز بتوانند با سپاه ایران برآیند.
- در قادسیه
نوشته اند، که در قادسیه چون هر دو لشکر به هم رسیدند(لشکر سعد عرب و لشکر رستم ساسانی) و عجب ترتیب آلات و اسلحه ی عرب را مشاهده کردند به دیشآن میخندیدند و نیزه های ایشان را به دوک زنان تشبیه می کردند.رسولان صد پیش رستم تردد آغاز نهادند هر که به رسالت امدی رستم را دیدی بر تخت زرین نشسته تاج بر سر،و بالشت های به زربافت نهاد و بساطهای مذهب انداخته و تمام لشکر آراسته به سلاحهای نیکو و جامههای با تکلف و پیلان بر در بارگاه داشته،رسول سعد شمشیر حمایل کرده و نیزه در دست گرفته بیامدی و شتر را نزدیک تخت رستم ببستی. حجم بانک برآوردی، رستم ایشان را منع کرده و رسول را نزدیک خواندی رسول همچنان باصطلاح پیش رفتی. آهن بر نیزه را بر بساط نهادی وقت بود که بساط را سوراخ کرده و بر نیزه تکیه کرده با رستم سخن گفتی. رستم مردی عاقل بود در سخنان ایشان عملکردی همه بر قانون حکمت و حضم یافته و از آن بیندیشید و هراس بر او مستولی گشت و از جمله یکی آن بود که از پیش سعد در هر نوبت رسولی دیگر می آمد و یک کس را دو نوبت نمی فرستاد رستم به یکی از رسولان گفت چه سبب است که امیر شما در هر نوبت رسولی دیگر می فرستد و یک ،دوباره به رسالت نمی آید؟رسول گفت سبب آن است که امیر ما در راحت و زحمت میان سپاه عدل و سویت میکند و روا نمیدارد که یک شخص را متعاقب زحمت دهد و دیگران آسوده باشند و رستم از این سخن از استقامت سیرت ایشان منفعل شد و بدانست که بناء عرب بر اصلی محکم است.و روزی رستم با یکی از رسولان که نیزه در دست داشت گفت این دوک که در دست توست چیست؟ او گفت آتشپاره را از کوچکی و بزرگی عیبی نباشد و با دیگری گفت غلاف شمشیر تو را بسی کهنه میبینم رسول گفت اگرچه کهنه است اما تیغ نوع است و جودت شمشیر در نفس او باشد نه در غلاف متکلف.رستم از جوابهای مسکت ایشان متاثر شد و یاران خود را گفت این جماعت اعراب را در آن چه می گویند و مردم را به آن دعوت می کنند حال از دو بیرون نباشد، یا صادق باشند یا کاذب. اگر کاذب اند که بر محافظت عهد و کتمان سر تا این غایت بکوشند و از هیچ کس از ایشان حرفی که مخالف دیگران باشد نه توان شنود در غایت حزم و شهامت باشند و اگر صادقند در برابر ایشان هیچکس تاب ندارد.لشکر عجم از این سخن به غایت گرفته شده اند و بانگ بر آوردند و گفتند این سخن بیش مگوی و از نوادری که از این رسولان میشنوی متعجب نشو و بر محاربت ایشان تصمیم عزم واجب دار.رستم گفت:(این سخن با شما نه از آن میگویم که بر مقاتلهء ایشان جاذم نیستم بلکه شما را از حال ایشان تنبیه میکنم و سخنی که در دل من است با شما می گویم... ) این برخوردهای گستاخ و این سخنان پرشور،ملازمان رستم و سپاهیان ایران را می ترساند و به شگفت می انداخت.وقتی مغیره بن شعبه از جانب عربان به رسالت آمد گستاخ پیشرفت و بر کرسی رستم و در کنار او نشست. ملازمان سپهبد او را فرو کشیدند و ملامت کردند. مغیره گفت :( ما شما را خردمند می انگاشتیم اکنون نادان تر از شما کس نمیبینیم. از ما تازیان هیچ کس دیگری را بنده نیست گمان کردم شما نیز چنین باشید، بهتر آن بد که از اول می گفتید که برخی از شما بندگان برخی دیگر اید، از رفتار شما دانستم که کار شما بشد و ملک با چنین شیوه و آیین نماند) داستان ملاقات مغیره را به گونه های دیگر نیز در کتاب ها نقل کرده اند.از جمله مینویسند رستم پیامی نزد سعد فرستاد که کسی را نزد من بفرست تا با او سخن گویم. مغیره بن شعبه را فرستادند. مغیره بیامد و موی جدا کرده و گیسوان چهارپاره فروهشته بود.رستم با وی گفت شما عربان در سختی و رنج بودید و نزد ما به سوداگری و مزدوری می آمدید چون نان و نعمت ما به خوردید رفتید و یاران و کسان خود را نیز بیاورید. مثل شما و ما داستان آن مردی است که پاره ای باغ داشت روزی روباهی در آن دید گفت یک روباه را چقدر باشد؟ و باغ مرا از آن چه زیان افتد. او را از آنجا نراند. پس از آن روباه و روباه آن جمع کرد و به باغ آورد، باغبان فراز آمد و چون کار بدانگونه دید، در باغ فراز کرد و رخنه ها برق است و آن روباهان را تمام بکشت.گمان دارم که آنچه شما را به دین سرکشی واداشته است سختی و رنج است بازگردید شما را نان و جامه دهیم. اکنون به دیار خود بروید و بیش موجب آزار ما نشوید. مغیره جواب سخت داد و گفت : از سختی و بدبختی آنچه گفتی ما بدتر از آن بودیم تا پیغمبری در میان ما آمد و حال ما دیگر شد. ما را فرمان داد که شما را به دین حق بخوانیم یا با شما پیکار کنیم. اگر بپذیرید، بلاد شما هم شمار است جز با دستوری شما اندر آن نیاییم وگرنه باید جزیه دهید یا پیکار کنید تا فرجام کار چه شود؟ رستم برآشفت و گفت هرگز گمان نکردمی که چندان بزیم که چنین سخنی بشنویم!
عربی دیگر، نام ربعی بن عامر که به رسالت نزد رستم آمد،گفت شما ایرانیان کار خور و نوش را بزرگ گرفته اید و ما آن همه را به چیزی نداریم و اینگونه سخن رستم و یارانش را از سادگی رفتار و استواری برای این مشتی مردم ساده بیابانگرد که جامه ژنده و رای بلند داشتند سخت به اعجاب افکند.
این سخنان شورانگیز و رفتار دلیرانه نشان میداد که دیر یا زود تازیان ملک خسروان را به زیر سلطه خویش در می آورند. رستم و سرداران و سپاهیان او در هر واقعه ای به این نکته بر می خوردند که دیگر نوبت دولت و حشمت شاهان ساسانی گذشته است و اکنون نوبت سادگی و آزادگی است.نیز بسا که زوال حشمت و قدرت و عجم را از حکم تقدیر و سرنوشت می شمردند.
افسانه های عامیانه ای که از طریق خدای نامه ها در شاهنامه انعکاس یافته است حکایت می کند که رستم از اوضاع ستاره ها سقوط و زوال ملک فرس را از پیش دیده بود و لاکن اگر در این نکته که رستم از راه اسطرلاب و نجوم زوال ملک عجم را پیشبینی کرده باشد بتوان تردید کرد لامحاله قرائنی هست که نشان میدهد رستم و دیگر سرداران و پهلوانان امیدی به پیروزی نداشته اند.با فسادی و خلالی که در همه ارکان ساسانی دیده میشد، برای رستم دشوار نبود که شکست ایران را در برابر سپاه تازه نفس و بی باک سازی پیشگویی کند.
- فرجام جنگ
چهار ماه هر دو لشکر روبه روی یکدیگر بودند و مذاکره و گفت و گوی رسولان در بین بود سرانجام رستم جنگ را آغاز کرد و دو لشکر به هم در افتادند. سه روز پیکاری سخت کردند و بسیار کم از دو جانب کشته شد، روز چهارم باد مخالف وزید و شن و خاک صحرا را به چشم ایرانیان فرو ریخت. رستم در این روز کشته شد و مرده اش را در میدان جنگ یافتند صد زخم پیش داشت. نوشته اند که بنهء خویش را بر استری نهاده بود و خود از رنج گرما در سایه آن آرامیده بود.عربی، نام اش هلال بن علقمه شمشیر بر صندوق زد. بند ببرید و صندوق به سر رستم فرود آمد. از گرانی آن پشت پهلوان بشکست. اما برخاست و برای فرار خود را در آب افکند. حلال بد آن است که سردار سپاه است. در پی او به آب رفت و او را برآورد و به پشت. چون سپاه ایران از کشته شدن رستم آگاه گشت بترسید و روی به هزیمت نهاد. با این پیروزی که عرب را دست داد ایران یکباره شکسته شد. درفش کاویانی و خزینه رستم به دستش افتاد که آن همه را به مدینه فرستاد. نوشته اند که چون رستم کشته شد رخت و بنهء او را به غنیمت بردند.
علم و فرهنگ :
ادوارد براون مینویسد:
بنابراین به هیچ وجه صحیح نیست که گفته شود دو یا سه قرن پس از فتح ایران توسط مسلمانان، صفحه خالی در فعالیت علمی مردم آن بودهاست. بر عکس، این دوره زمان به هم آمیختن کهنه و نو، دگردیسی قالبها و فرا کوچ نظر گاهها بود؛ ولی مطلقاً دوره رکود و مرگ نبود. از نظر سیاسی، درست است که ایران استقلال ملی خود را برای مدتی از دست داد، و به امپراتوری بزرگ مسلمانان پیوست، ولی در میدان علم بزودی به برتریای رسید که شایسته زیرکی و قابلیت مردم آن بود.(نحضت ترجمه که در کتاب های بعد به تفسیر صحبت خواهد شد) اگر نقش ایرانیان را از آنچه که به نام علوم عربی نامیده میشود تفریق کنیم بهترین قسمت آن رفتهاست.
به گفته احسان یارشاطر ساسانیان با ضربههای فرهنگی همچون، نزول سطح سواد و نفوذ عقاید کفر آمیز در آیین زرتشتی همراه بود. به گونهای میتوان گفت که شکست نظامی برای ایرانیان آزادی به ارمغان آورد، تا دیگر تحت سلطه ظالمانه اجتماعی و مذهبی اواخر دوران ساسانی نباشند. این مسئله نیروی خلاقه آنها را برانگیخت. روشنفکران نخبه ایرانی خودشان را وقف اسلام و زبان عربی کردند و به شکل گرفتن و گسترش تمدن جهانی اسلام کمک نمودند. با وجود اینکه هیچ عنصری به مانند مذهب در جهان اسلام در متّحد نمودن مسلمانان مؤثر نبود، ولی مبالغه آمیز نیست اگر گفته شود ایرانیان سلسله جنبان توسعه تمدن اسلامی بودند.
اطلاعات ما در مورد ریاضیات در دوره ساسانیان بیشتر از اطلاعات ما در این مورد در اولین صد سال حکومت اعراب است. از دوره خلافت عباسی)در صد سال پس از حمله اعراب) پیشرفت ریاضیات شدت گرفت، اما از دوره خلافت امویان حتی نام یک ریاضیدان که کتابی نوشته باشد و یا یک منجمی که مشاهدات انجام داده باشد ذکر نشدهاست. با این حال ادوارد کندی معتقد است که حتماً مطالعاتی در این زمان انجام میشده زیرا دقیقاً پس از دوره امویان شاهد وجود مترجمان بسیار زیادی هستیم که کتب تخصصی را از زبان پهلوی به عربی ترجمه میکردند.( نحضت ترجمه)
زبان
و خط :
اعراب خیلی تلاش کردند خط و زبان ایران را عوض کنند چون این زبان را مخالف گسترش
اسلامی میدانستند برای همین تلاش های بسیاری کردند تا خط و زبان ایرانی ها را به
عربی تغییر دهند.هرچند زبان های رایج در ایران ان زمان 5 زبان بود که فارسی
نوشتاری ان و دری زبان گفتاری عام بود.
منابع
:
دریایی، تورج. شاهنشاهی ساسانی. ترجمهٔ مرتضی ثاقبفر. چاپ دوم.
تهران: ققنوس، ۱۳۸۴. ISBN 964-311-436-8.
همدانی، علی کرم. «توران». در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. 16. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1387. ۳۴۵–۳۴۶. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۰۲۵-۶۶-۹. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در 2012-11-16. بازبینیشده در 2012-11-16.
پورداود، ابراهیم. آناهیتا، پنجاه گفتار پورداود، تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۳
تقیزاده، حسن. تحقیقات و نوشتههای تاریخی، زیر نظر ایرج افشار. جلد اول. تهران: چاپخانه بیست و پنج شهریور، ۱۳۴۹
آژند، یعقوب. ایران باستان. تهران: انتشارات مولی، ۱۳۸۵. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۶۷۱-۰۰-۷.
نژاد اکبری مهربان، مریم. شاهنشاهی ساسانیان. تهران: انتشارات کتاب پارسه، ۱۳۸۶. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۰۲۶-۳۰-۶.
زرینکوب، عبدالحسین. تاریخ ایران بعد از اسلام. چاپ سوم. تهران: انتشارات امیرکبیر ۱۳۶۲
Morony, M. “ARAB ii”. In Encyclopædia Iranica. vol. 2, ANĀMAKA – ĀṮĀR AL-WOZARĀʾ. first ed. Bibliotheca Persica Press, 1987. 203–210. ISBN 0710091079. Retrieved 14 September 2012.
Howard-Johnston, James (2006), East Rome, Sasanian Persia And the End of Antiquity: Historiographical And Historical Studies, Ashgate Publishing, ISBN 0-86078-992-6.
The New Encyclopædia Britannica (Rev ed.). Encyclopædia Britannica, Incorporated. 2005. ISBN 978-1-59339-236-9.
Esposito, John (1998). Islam: The Straight Path. Oxford University Press. ISBN 0-19-511233-4.
Holt, P. M.; Ann K. S. Lambton, Bernard Lewis (1977). The Cambridge History of Islam (Paperback). Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-29135-4.
Lapidus, Ira (2002). A History of Islamic Societies (2nd ed.). Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-77933-3.
Lings, Martin (1983). Muhammad: His Life Based on the Earliest Sources. Islamic Texts Society. ISBN 978-0-946621-33-0. US edn. by Inner Traditions International, Ltd.
Watt, W. Montgomery (1956). Muhammad at Medina. Oxford University Press. ISBN 0-19-577307-1.
Robinson, Chase F. (2011). The New Cambridge History of Islam. Cambridge University Press.