9 - حمله اعراب به ایران " قسمت اول
حملهٔ اعراب به ایران یا فتح ایران توسط مسلمانان به مجموعه حملاتی به امپراتوری ساسانی در قرن هفتم میلادی اشاره دارد که از زمان ابوبکر شروع شد، در زمان عمر به اوج خود رسید و در زمان عثمان منتهی به سقوط کامل دولت ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی (مطابق با سال ۳۰ هجری قمری) و کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانیان، گردید. این حملات همچنین باعث افزودن ایران به قلمرو خلافت اسلامی شد. فتح ایران سرآغاز فرایند تدریجی گرویدن ایرانیان به اسلام بود که کمتر از یک تا سه قرن طول کشید. از میان حملههایی که اقوام دور و نزدیک در طول تاریخ به خاک ایران کردهاند، حملهٔ اعراب بیشترین تأثیر را بر ایران گذاشت...
مورخان دلایل متعددی را در مورد انگیزه و علت شروع حملات اعراب به ایران ذکر کردهاند: دورنمای کسب ثروت و زمین، گرسنگی و فقر، تلاش برای گسترش اسلام، تلاش برای رها کردن اعراب بینالنهرین از سلطه ساسانیان، عرب گرایی، تغییرات آب و هوایی، گسترش شبکه تجاری و غیره. همچنین، مورخان دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کردهاند: نزاع مذهبی و طبقاتی، فقدان حمایت مردمی، نزاع میان اشراف، بیثباتی سیاسی، و هزینه جنگهای طولانی و ناموفق اخیر با امپراتوری روم شرقی، اپیدمی طاعون، آشفتگی مربوط به جانشینی تخت پادشاهی، گرایش به دین اسلام، اختلافات میان طبقات جامعه و عدم هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقههای غیر آیین زرتشتی و مسیحیان که در دفاع از معابد آتش و خانواده ساسانی اخلال ایجاد میکردند و عوامل دیگر.
اعراب معمولاً در امور داخلی مردمان محلی که مالیات خود را میپرداختند دخالت نمیکردند. در قرون اول اسلامی، سران محلی مسولیت اداره محلات و شهرها را بر عهده داشتند. پس از فتح یک ناحیه، اعراب در پادگانهایی ساکن میشدند که یا خود تبدیل به شهر میشدند یا اینکه در نزدیکی شهرهای دیگر قرار داشتند. در زمان پس از فتح، ارتباط و ادغام کمی بین اعراب و ایرانیان محلی وجود داشت. این خط مشی هم توسط خلیفه و هم توسط علمای زرتشتی حمایت میشد.
با گرویدن زرتشتیان به اسلام تماسها زیادتر شده، و قوانینی برای ارتباط بین آنها وضع شد. تا زمان قتل عثمان، فتح ایران کامل شده بود و پادگانهای اعراب در چند منطقه جهت اطمینان از اخذ مالیات برقرار شده بود. از زمان معاویه(دشمن حضرت علی که بعد از ترور امیرالمومنین خلیفه مسلمین شد) به بعد برنامه اسکان دائمی برخی اعراب در ایران اجرا شد.
جنگهای طولانی مدت میان امپراتوری ساسانی و امپراتوری روم شرقی که از ۶۰۲ تا ۶۲۸ میلادی به طول انجامید منجر به تضعیف قوای نظامی هر دو امپراتوری شد. به نوشته هاوارد و جانسون ساسانیان به علت زوال اقتصادی، مالیاتهای سنگین برای تأمین مالی لشگرکشیهای خسروپرویز و قدرت گیری شاهان محلی در برابر پادشاه بیشتر تضعیف شدند.
تقیزاده اشتباه دیگر خسروپرویز را برانداختن لخمیان میداند. آنها دودمانی عرب بودند که در روزگار ساسانیان از سده سوم تا هفتم میلادی بر حیرهفرمانمیراندند و تابع امپراتوری ساسانی بودند و برای ساسانیان علیه اقوام طابع امپراطوری روم میجنگیدند. حذف این حائل بین قلمرو ساسانی و اعراب بادیه، برخلاف سیاست دیرینه و مستمر قبلی، عاقبت در انقراض دولت ساسانی، بیتأثیر نبود. بخصوص شکست سپاه ایران در جنگ ذوقار در نزدیکی پایتخت، از یک قبیلهٔ عربی، چنان انعکاس عظیمی در تمامعربستان پیدا کرد که در عرض و طول شبه جزیره، نقل مجالس و موضوع حماسهها و افتخارات عرب شد و یوم ذی قار از بزرگترین حوادث ایام عرب گردید و هیجان ناشی از این پیروزی، موجب تجری و تشویق اعراب بر ضد ایران گردید. به نوشته پورداوود از سوی دیگر برکنار شدن خاندان باستانی بنیلخم دوستی دیرین مردم آن سرزمین را به دشمنی تبدیل کرد، این است که با درآمدن عرب به حیره هیچگونه پایداری از آنان دیده نشد و بیچون و چرا خود را به عربها سپردند. اگر باز خاندان بنی لخم سرکار بود و به آن دوستی دیرین، گزندی نرسیده بود به این آسانی دشمن در آنجا رخنه نمیکرد و به تیسفون راه نمییافت.
- داستان دشمنی لخمیان با خسروپرویز،پادشاه ساسانی :
برگرفته از کتاب دو قرن سکوت – نوشته : زرینکوب
خاندان بنی لخم از طوابع عربِ حکومت ساسانی بودند و رسم حکومت داری بر آن بود که هر قومی حاکمی از خود داشته باشد تا به انها حکومت کند و اقوام خودشان حکومت خود را در دست داشته باشند ولی تحت امر پادشاهی باشند.خاندان بنی لخم نیز اینطور بودند.در یک کشمکش قومی بین دو نفر(نعمان و زید ) در خاندان بنی لخم(که در کتاب دو قرن سکوت کامل توضیح داده شده و خلاصه ان که نعمان حکومت بنی لخم را از پدر زید میگیرد و عدی در فکر انتقام خودن پدر از نعمان است.با نعمان دوستی میکند و میخواهد که نعمان او را به عنوان مترجم عربی به جای عدی به دربار خسرو پرویز بفرستد) وارد دربار خسروپرویز میشود.خسروپرویز برای یکی از اقوام خود خواست زنی بگیرد.زید که در فکر انتقام بود دختر نعمان را به خسرو پیشنهاد میکند و تعریف و تمجید بسیار از او میکند.خسرو پرویز به نعمان پیام میدهد تا دخترش را برای ازدواج راهی کند.نعمان مخالفت میکند و زید میدانست در صورت مخالفت نعمان،خسروپرویز بسیار خشمگین میشود و چنین هم شد.خسرو نعمان را به دربار خود فرا خواند و نعمان را به بار گوشمالی و کتک و فلک بست سپس او را به زندان افکند و نعمان در زندان مُرد! این واقعه برای قوم بنی لخم بسیار گران تمام شد و خشم انها را از خسروپرویز براشفت که بزرگ قوم انها را به باد کتک گرفته و در زندان کشته شده. خسروپرویز اشتباه بزرگ تری نیز انجام داد و ان این که بعد از مرگ نعمان دیگر از خاندان بنی لخم کسی را به عنوان حاکم در ان قوم مشخص نکرد و یکی از ایرانیان را برای حکومت بر منطقه حیره که خاندانم بنیلخم در ان بودند فرستاد تا به انها حکوم کند و این برای هر قومی هرگز قابل قبول نیست.در نهاین بنی لخم به نزد ابوبکر رفتند و از او طلب کمک و انتقام خواستند.ابوبکر نیز به یاری هم قومی های عرب خود شتافت و انها را از حکومت ساسانی جدا کرد و کم کم در حمله به ایران باز شد که در ادامه خواهی خواند.
ضعف امپراتوری ساسانی درست پس از قتل خسروپرویز در سال ۶۲۸ آغاز شد. به دلیل وضعیت نابسامان دربار و همچنین ضعف فوقالعاده ارتش و نبود شخصیتی که بتواند در حد و اندازههای انوشیروان و شاپور عمل کند، اوضاع ایران بسیار آشفته شده بود. ضعف و ناتوانی ساسانیان به حدی رسیده بود که در ظرف ۴ سال از قتل خسرو پرویز تا به تخت نشستن یزدگرد سوم، ۱۲ پادشاه به روی کار آمدند و کنار رفتند، که وضعیت ناگوار این سلسله را در سالهای آخر خود اثبات میکند.
- چه شد خسرو پرویز به قتل رسید ؟
مردانشاه پسر خسرو پرویز و شیرین(زن مسیحی) بود. در سال ۶۲۷ میلادی، مردانشاه، بعنوان ولیعهد ایران توسط خسرو پرویز انتخاب شد.در آخرین مرحلهٔ جنگهای چند صد سالهٔ ایران و روم، در سال ۶۲۷ میلادی، در سال سی و هفتم پادشاهی خسرو پرویز، کاخ دستگرد محل سکونت خسرو پرویز، توسط هراکلیوس امپراتور روم به تصرف در آمد.خسرو پیشنهاد صلح هراکلیوس را رد نموده و همراه همسر محبوبش شیرین و دو پسر وی شهریار (پسر خسرو و احتمالاً پسر خواندهٔ شیرین) و مردانشاه ، از شط دجله گذشته و به ویه اردشیر در قسمت غربی دجله رفت. خسرو در این وقت مبتلا به اسهال و بیمار بود.
در آن روز های بحرانی ﻧﻔﻮﺫ شیرین، ﺯﻥ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺧﺴﺮﻭ ،ﺑﻘﺪﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﻩ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺩﺭﺁﻣﺪ، ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﺧﻮﯾﺶﺷﯿﺮﻭﯾﻪ ، ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ ﻗﺒﺎﺩ ﺩﻭﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﯾﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻮﺭﯾﮑﯿﻮﺱ ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭ ﺳﺎﺑﻖ ﺑﯿﺰﺍﻧﺲ ﺩﺍﺷﺖ، ﻣﺮﺩﺍﻧﺸﺎﻩ (ﭘﺴﺮ ﺷﯿﺮﯾﻦ) ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﺑﯿﺶ ﻧﺒﻮﺩ، ﺑﻪ ﻭﻟﯿﻌﻬﺪﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﺪ. ﻣﺴﺌﻠﻪٔ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻭﻟﯿﻌﻬﺪ، ﺩﺭﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺿﻌﯿﻒ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺑﻮﺩ، ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎ ﻣﺪﺍﺧﻠﻪٔ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻭ ﻧﺠﺒﺎ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻧﮑﻨﺪ. ﻧﺎﺧﺮﺳﻨﺪﯼ ﻧﺠﺒﺎ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﺮﺩﺍﻧﺸﺎﻩ ﺑﺎ ﺳﻌﯽ ﺷﯿﺮﻭﯾﻪ ﺟﻬﺖ ﻧﯿﻞ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺧﻮﯾﺶ، ﺧﺴﺮﻭ ﺭﺍ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺗﻮﻃﺌﮥ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﺳﺎﺧﺖ. ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ۲۴ ﻓﻮﺭﯾﻪٔ (ﭘﻨﺠﻢ ﺍﺳﻔﻨﺪ) ﺳﺎﻝ ۶۲۸ ﻣﯿﻼﺩﯼ ، ﺧﺴﺮﻭ ﭘﺮﻭﯾﺰ، ﺍﺯ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺧﻠﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﺤﺒﻮﺱ ﮔﺮﺩﯾﺪ. ﺧﺴﺮﻭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺟﻮﺍﺏ ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﺗﻬﺎﻣﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ. ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﻭ ﺩﻓﺎﻋﯿﺎﺕ ﺧﺴﺮﻭ ﭘﺮﻭﯾﺰ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻃﺒﺮﯼ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﻠﻌﻤﯽ ﻭ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺛﺒﺖ ﺷﺪﻩﺍﺳﺖ.ﺷﯿﺮﻭﯾﻪ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﻗﺒﺎﺩ ﺩﻭﻡ ، ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩ. ﻫﻔﺪﻩ ﯾﺎ ﺑﻪ ﻗﻮﻟﯽ ﻫﺠﺪﻩ ﭘﺴﺮ ﺧﺴﺮﻭ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺣﻤﺰﻩ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ ﻫﺴﺖ، ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﺷﯿﺮﻭﯾﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺷﺪﻧﺪ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻢ ﭘﺪﺭ، ﮐﺸﺘﻨﺪ. ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﻨﺞ ﺭﻭﺯ ﺣﺒﺲ، ﺧﺴﺮﻭ ﭘﺮﻭﯾﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻬﺮﻫﺮﻣﺰﺩ ﭘﺴﺮ ﻣﺮﺩﺍﻧﺸﺎﻩ ، ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﯿﺪ.
خسروپرویز از انظر کریستین سن(خاور شناس،لغت شناس و پژوهشگر سرشناس اهل دانمارک) در کتاب "ایران در زمان ساسانیان" در مورد شخصیت خسروپرویز چنین نوشته است: خسروپرویز خود را انسانی جاودان در میان خدایان ، و خدایی توانا در میان آدمیان مینامید.وی مردم را حقیر میشمرد و برای اندوختن ثروت ، مردم و بزرگان را در فشار قرار میداد.وی زمانی دستور داد 3600 ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻡ ﺗﯿﻎ ﺑﮕﺬﺭﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻧﯿﺰ ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﻤﻪ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﺮﺍﮐﻠﻮﯾﺲ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﺪ. ﺧﺴﺮﻭ ﭘﺮﻭﯾﺰ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﻣﺎﻝ ﺍﻧﺪﻭﺯﯼ ﺩﺍﺷﺖ. ﻭﯼ ﺩﺭ ﺗﯿﺴﻔﻮﻥ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ۸۰۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﻣﺜﻘﺎﻝ ﻃﻼ ﺍﻧﺪﻭﺧﺘﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﻭﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮐﯿﻨﻪ ﺗﻮﺯ ﻭ ﺩﺳﯿﺴﻪ ﮔﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺳﯿﺴﻪ ﻫﺎ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۶۰۴ ﻣﯿﻼﺩﯼ ﺑﻪ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻣﻨﺠﻤﺎﻥ ﻭ ﭘﯿﺸﮕﻮﯾﺎﻥ ﭘﺎﯾﺘﺨﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﯿﺴﻔﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﮕﺮﺩ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﮐﺮﺩ. ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺭﻭﻣﯿﺎﻥ ﺗﺼﺮﻑ ﺷﺪ ﻭ ﻏﻨﺎﯾﻤﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺠﻬﺎﯼ ﺧﺴﺮﻭ ﺑﺪﺳﺖ ﺍﻧﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺧﺴﺮﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﮔﺮﯾﺨﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﮑﺎﻥ ﺍﻣﻨﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﮔﺰﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ توسط مهر هرمزد حبس و ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ.
حضرت محمد(ص) ،زادهٔ ۵۷۰ – درگذشته ۶۳۲ میلادی- پیامبر اسلام از حدود سال ۶۱۰ میلادی دعوت مردم مکه به اسلام را آغاز کرد و سپس در سال ۶۲۲ به مدینه هجرت نمود و دولت نوینی را تأسیس کرد. وی موافقتنامهای معروف به میثاق مدینه را منعقد نمود که فرمی از اتحاد یا فدراسیون امت را میان ۸ قبیله مدینه و مهاجران مسلمان از مکه برقرار میکند که در آن حقوق و وظیفههای هر شهروند و چگونگی رابطههای میان گروههای گوناگون (دربردارندهٔ گروه مسلمانان و دیگر گروهها به ویژه یهودیان و دیگر اهل کتاب) مشخص شده بود.
مسلمانان درگیر جنگ با سایر قبایل عرب بخصوص قبایل مکه شدند که علیه انها اقدام کرده بودند مسلمانان را تحریم کرده بودند از خانه و شهر خود اخراج کرده بودند هیچ قومی با انها داد و ستد نمیکرد اموال انها را به تاراج بردند انها را ازار میدادند و فقط یک دلیل داشت، اسلام بت پرستی را قبول نداشت و بت یکی از منابع درامدی بزرگ افراد پرقدرت در عربستان بود و از نظر سیاسی نیز خدای محمد داشت قدرت سیاسی انها را به هم میریخت. این جنگ با انعقاد صلح حدیبیه در سال ۶۲۸ متوقف شد و طبق این قرارداد مکه، جامعه مسلمانان مدینه را از نظر سیاسی و مذهبی به رسمیت میشناخت. مطابق با منابع تاریخ نگاری ،مسلمانان پس از انعقاد این صلح، محمد نامههایی را برای سران حکومتهای منطقه از جمله خسروپرویز، امپراتور ساسانی، نوشت و آنها را به اسلام دعوت کرد.
پس از نقض صلح حدیبیه توسط مکیان، محمد در سال ۶۳۰ مکه را فتح کرد. سپس اقدام به فتح بقیه شبه جزیره عربستان نمود. وی قبایل مختلف عرب را با ایجاد امت اسلامی در سالهای آخر عمرش متحد ساخت و با امپراتوری ساسانی هممرز شد. با درگذشت او در سال ۶۳۲، اختلافات راجع به جانشینی او درگرفت و نهایتاً ابوبکر به عنوان جانشین وی و اولین خلیفه پیامبر انتخاب شد.فوریترین کار ابوبکر رسیدگی به شورشهای قبایل عرب در جنگهایی که مورخین مسلمان بعدی نام جنگهای ارتداد بر آن نهادند، بود. کار فوری دیگر لشکرکشی به سمت امپراتوری روم شرقی (بیزانس) به دلیل شکست پیشین مسلمانان بود.
به خواننده شدیدا پیشنهاد میشود کتاب : محمد پیامبری که از نو باید شناخت – نوشته کنستانتین ویرژیل گئورگیو ، رمان نویس معروم رومانیایی – ترجمه ذبیح الله منصوری – را حتما بخواند تا با اوضاع روحی و اجتماعی حضرت محمد و اطرافیان او مانند ابوبکر عمر حضرت علی و داستان زندگی او اشنایی پیدا کند.چرا که در درک هدف کتاب با اکراه مسلمان شدم تاثیر بسیاری دارد.
انگیزهها
در مورد انگیزه و نقطه شروع حملات اعراب به ایران مورخان دلایل متعددی را ذکر کردهاند.
- هورانی و روتون دورنمای کسب ثروت و زمین را یک انگیزه و اعتقادات مذهبی را نوع دیگری از انگیزه ذکر میکنند.
- عبدالحسین زرینکوب با بیان گرسنگی و فقر اعراب، روایتی نقل میکند که در آن محمد (ص) قول «گنج خسروان و قیصران» را به اعراب داده بود.
- به گفته هما کاتوزیان نقطه شروع جنگ اعراب و ایران، قیام اعراب به اسلام گرویدهٔ بینالنهرین تحتِ کنترل ساسانیان بود که میخواستند خود را از سلطه ساسانیان خارج کنند. سرکوب این قیام توسط ساسانیان باعث گسترده شدن نزاع و ورود تمامیتوانایی نظامی مسلمانان شد. کاتوزیان همچنین نقش ایدلوژی اسلامی را در انرژی بخشی به اعراب و همچنین ایرانیان شکست خورده متمایل پررنگ میکند.
- توماس نوبل معتقد است که از آنجایی که یورش و غارت در میان اعراب مرسوم بود، پس از اینکه اسلام خشونت را میان مسلمانان ممنوع کرده بود، اعراب به روزنه جدیدی برای بروز این خشونت سنتی نیاز داشتند و این دلیل نظامی گری آنها میباشد.
- زرینکوب معتقد است که ارسال اعراب به سرزمینهای خارج از عربستان باعث محدود شدن نزاعهای داخلی در درون جامعه اعراب میشد.
- برخی مورخین ظهور و گسترش اسلام را اجزای یک فرایند دیده که خود ناشی از تغییرات آب و هوایی و افول منابع آب در عربستان میباشد. دیدگاهی که ویلیام مونتگمری وات معتقد است شواهد کافی برای آن وجود ندارد.
- به گفته دوکر و سپیلوگل فرضیه دیگر این است که طبقه حاکم مکه میخواستند که شبکه تجاری خود را گسترش بدهند.
- به گفته پیتر ویلیام آوری هدف اولیه مسلمانان برقراری امنیت در مسیرهای تجاری و ارتباطی در عربستان بود. در حین انجام این کار، جنگ بر سر منابع آب، چراگاهها و شترها به جنگی بینالمللی گسترش پیدا کرد. ویلیام آوری همچنین ماهیت حمله به ایران را پانعربیسم میداند.
نخستین حمله ی اعراب به خارج از عربستان – ایران :
در روزهای پس از پیروزی ابوبکر، اولین خلیفه از خلفای راشدین، در جنگهای رده، مثنی بن حارث شیبانی از مدینه بازدید کرد، او یکی از رهبران عربها بود که با ایرانیان(ساسانیان)در عراق(اعراب ساکن رود دجله) به مبارزه میپرداخت. وی از ابوبکر پشتیبانی طلبید. ابوبکر به او جواب مثبت داد و به کمکش شتافت وخالد بن ولید را برای اولین حملهٔ نظامی اسلامی به خارج شبه جزیرهٔ عربستان فرستاد.
ابوبکر در میان فوت میکند و عمر جای او را میگیرد :
به نوشته زرین کوب در آن زمان اندیشهٔ فتح ایران و جنگ منظم با دولت ساسانی بیشک به خاطر خلیفه نمیگذشت لیکن این امر نتیجهای بود که رفته رفته از پیشرفت اعراب در حدود فرات و عراق به حصول پیوست. ریچارد فرای معتقد است که انگیزه اولیه حمله اعراب به عراق فتح و یا حکومت کردن نبوده بلکه کسب غنایم بودهاست؛ و انگیزه گسترش دین اسلام در مقاطع بعدی ظاهر میشود. چشمانداز کسب غنایم باعث شد که برخی از اعراب عراق و عربستان به مسلمانان بپیوندند. اما اعراب اکثریت مسیحی درون شهر حیره در مقابل مسلمانان مقاومت کردند که به عقیده فرای دفاع از خود بوده و نه طرفداری آنها از ساسانیان. در زمان خلافت عمر ایرانیان لشکری فراهم کرده و در جنگ پل مسلمانان را به سختی شکست داده و در سال بعد حیره را مجدداً بازپس گرفتند.
فتح عراق (۶۳۶–۶۳۸)
پس از نبرد قادسیه که نواحی جنوبی بینالنهرین را در اختیار اعراب قرار میداد، تیسفون(مداین)، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و یزدگرد سوم به شمال شرق ایران فرار کرد. بگفته زرینکوب «کسانی که نمک را از کافور نمیشناختند، و توفیر بهای سیم و زر را نمیدانستند از آن قصرهای افسانه آمیز جز ویرانی هیچ برجای ننهادند.» مقاومتهای محلی در عراق کم و کوتاه مدت بود. بسیاری از اعراب از شبه جزیره عربستان به مناطق حاصلخیز عراق مهاجرت کردند. در بسیاری از موارد مالیاتی که اعراب وضع میکردند از مالیات دوره ساسانی کمتر بود.
جنگ نهاوند (۶۴۲)
بگفته التون دانیل، عمر علاقهای به اینکه جنگ را به فلات ایران گسترش بدهد نداشت. به گفته عبدالحسین زرینکوب فتح ایران و دنبال کردن یزدگرد گزینهای غیرقابل اجتناب برای اعراب بود زیرا ترس از این میرفت که یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت او لشکری تازهنفس آماده کرده و عراق را باز پس بگیرد. التون دنیل اضافه میکند که برخی از رهبران محلی ساسانی ارتش عمر را اذیت میکردند و بعلاوه برخی از لشکریان عمر بدنبال کسب غنایم بیشتر بودند.
در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نهاوند رخ داد که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند و ولایت ماد (یا عراق عجم) سقوط کرد. یزدگرد به پارس عقب نشینی کرد. پس از نبرد نهاوند،حکومت مرکزی ساسانی قابلیت مقاومت در مقابل اعراب را نداشت، اگر چه یزدگرد هنوز در تلاش برای جمعآوری سپاه بود. از طرف دیگر با ورود اعراب به ایران، ایرانیان زیادی به لشکر اعراب میپیوستند.
- در کتاب دو قرن سکوت نوشته زرینکوب میخوانیم :
- آغاز یک فاجعه : (فصل بندی در کتاب دو قرن سکوت)
سقوط نهاوند در سال 21 هجری چهارده قرن تاریخ پر حادثه و باشکوه ایران باستان را از هفت قرن قبل از میلاد تا هفت قرن پس از ان کشیده بود پایان بخشید.این حادثه فقط سقوط یک دولت با عظمت نبود سقوط دستگاهی فاسد و تباه بود.زیرا در پایان کار ساسانیان ، از پریشانی و بی سر انجامی در همه کارها فساد و تباهی راه داشت.جور و استبداد خسروان اسایش و امنیتِ مردم را عرضه خطر میکرد و گژخویی و سست راءیی موبدان اختلاف دینی را میافزود.از یک سو سخنان مانی و مزدک در عقاید عامه رخنه می انداخت و از دیگر سوی نفوذ دین ترسایان در غرب و پیشرفت آیین بودا در شرق قدرت آیین زرتشت را میکاست.روحانیون نیز چنان در اوهام و تقالید کهن فرو رفته بودند که جز پروای آتشگاه و عوائد و فواید آن را نمیداشتند و از عهده دفاع از آیین خوای هم بر نمیآمدند.
وحدت دینی در این روزگار تزلزلی تمام یافته بود و از فسادی که در اخلاق موبدان بود، هوشمندان قوم(خواص جامعه) از آیین زرتشت سرخورده بودند و آیین تازه ای میجستند که جنبه اخلاقی و روحانی آن از دین زرتشت قوی تر باشد و رسم و آیین طبقاتی کهن را نیز در هم فرو ریزد. نفوذی که آیین ترسا در این ایام در ایران یافته بود از همین جا بود.عبث نیست که روزبه بن مرزبان، یا چنان که بعدها خوانده شد، سلمان فارسی آیین ترسا گزید و باز خرسندی نیافت. ناچار در پی دینی تازه در شام و حجاز میرفت.
باری از این روی بود که در این ایام زمینه افکار از هر جهت برای پذیرفتن دینی تازه آماده بود و دولت نیز از آغاز عهد ساسانی با دین توام گشته بود، دیگر از ضعف و سستی نمیتوانست در برابر هیچ حمله ای تاب بیاورد.و بدین گونه دستگاه دین و دولت با آن هرج و مرج خونآلود و آن جور و بیداد شگفت انگیز که در پایان عهد ساسانیان وجود داشت، دیگر چنان از هم گسیخته بود که هیچ امکان دوام و بقا نداشت.دستگاهی پریشان و کاری تباه بود که نیروی همت و ایمان ناچیز ترین و کم مایه ترین قومی می توانست آن را از هم بپاشد و یکسره نابود و تباه کند. بوزنظیه-یا چنانچه امروز می گویند بیزانس، که دشمن چندین ساله ایران بود نیز از بس خود، در آن روزها گرفتاری داشت که نتوانست این فرصت را به غنیمت گیرد و عربی که تا آن روزها هرگز خیال حمله به ایران را در سر نمیپروراند جرات این اقدام را یافت.
بدین ترتیب کاری که دولت بزرگ روم با آیین قدیم ترسایی نتوانست در ایران از پیش ببرد، دولت خلیفه عرب با آیین نورسیده اسلام از پیشبرد و جایی خالی را که آیین ترسایی نتوانسته بود پرکند آیین مسلمانی پر کرد بدین گونه بود که اسلام بر مجوس پیروزی یافت. اما این حادثه هر چند در ظاهر خلاف آمد عادت بود در معنی ضرورت داشت و اجتناب ناپذیر می نمود.سالها بود که خطر سقوط و فنا در کنار مرزها و پشت دروازه های دولت ساسانی میغرید. مردم که از جور فرمانروایان و فساد روحانیان به ستوه آمده بودند آیین تازه را نویدی و بشارت یافتند و از اینرو بسا به پیشواز آن می شتافتند. چنان که در کنار فرات یکجا، گروهی از دهقانان جسر ساختند تا سپاه ابوعبیده به خاک ایران بتازد، و شهر شوشتر راه یکی از بزرگان شهر به خیانت تسلیم عرب کرد و هرمزگان حاکمان، بر سر این خیانت به اسارت رفت. در ولایتی مانند قومس و اصفهان و جرجان و طبرستان مردم جزیه را میپذیرفتند اما به جنگ آهنگ نداشتند و سببش آن بود که از بس دولت ساسانیان دچار بیدادی و پریشانی بود کس به دفاع از آن علاقه ای و رغبتی نداشت.از جمله آورده اند که مرزبان اصفهان فاذوسبان نام مردی بود با غیرت،چون دید که مردم را به جنگ عرب رغبت نیست و او را تنها میگذارند، اصفهان را بگذاشت و با ۳۰ تن از تیراندازان خویش راه کرمان پیش گرفت تا به یزدگرد شهریار بپیوندد. اما تازیان در پی او رفتند و بازش آوردهاند و سرانجام صلح افتاد،بر آنکه جزیه بپردازند و چون فاذوسبان به اصفهان باز آمد، مردم را سرزنش کرد که مرا تنها گذاشتید و به یاری برنخواستید سزای شما هم این است که جزیه به عرب آن بدهید. حتی از سواران بعضی به طیب خاطر مسلمانی را پذیرفتند و به بنی تمیم پیوستند. چنانکه سپاه اسواری، با عده ای از یارانش که همه از بزرگان سپاه یزدگرد بودند چون کر و فرد تازیان بدیدند و از یزدگرد نومید شدند به آیین مسلمانی گرویدند و حتی در بسط و نشر اسلام نیز اهتمام کردند.
همین نومیدی ها و ناخرسندی ها بود که عربان را در جنگ ساسانیان پیروزی داد و با سقوط نهاوند عظمت و جلال خاندان کسری را یکسره در هم ریخت. این پیروزی، که اعراب در نهاوند به دست آوردند امکان هرگونه مقاومت جدی و موثری را که ممکن بود در برابر آنها روی دهد نیز از میان برد.
در واقع این فتح نهاوند، در آن روزگاران پیروزی بزرگی بود. پیروزی قطعی ایمان و عدالت بر ظلم و فساد بود. پیروزی نهایی سادگی و فداکاری بر خودخواهی و تجمع پرستی بود. رفتار ساده اعراب در جنگ های قادسیه و جلولاء، پیروزی شگفت انگیزی که بدان آسانی برای آنها دست داد و به نصرت آسمانی میمانست جنگجویان ایران را در نبرد به تردید می انداخت و جای آن نیز بود. این اعراب که جای خسروان و مرزبانان پر شکوه و جلال ساسانی را میگرفتند، مردم ساده و بی پیرایه ای بودند که جز جبروت خدا را نمی دیدند خلیفه آنها که در مدینه میزیست از آن همه تجمل و تفنن که شاهان جهان را هست ، هیچ نداشت و مثل همه مردم بود.آنها نیز که از جانب او در شهرها و ولایت های تسخیر شده به حکومت مینشستند و جای مرزبانان و و کارکنان پادشاهان ساسانی بودند زندگی ساده فقیر آلود زاهدانه یا سپاهیآنه داشتند.سلمان فارسی که بعدها از جانب عمر به حکومت مدائن رسید نان جوین میخورد و جامعه پشمین میداشت.در مرض موت می گریست که از عقبهء آخرت جز سبکباران نگذرند، و من با این همه اسباب دنیوی چگونه خواهم گذشت.از اسباب دنیای نیز جز دواتی و لوئینی نداشت.این مایه سادگی سپاهیان یا زاهدان البته شگفت انگیز بود و ناچار در دیده مردمی که هزینه تجمل و شکوه عمراء و بزرگان ساسانی را با حسرت و رنج و یا پرداخت مالیات ها و سخره ها تامین می کردند اسلام را ارج و بهای فراوان می داد.در روزگاری که مردم ایران خسروان خویش را تا درجه خدایان می پرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویارویی نمی شدند و اگر نیز به درگاه میرفتند پنام در روی میکشیدند ،چنانکه در آتشگاه رسم بود، عربان ساده دلِ وحشی طبع با خلیفه ی پیغمبر خویش که از امیر آنان بود ،در نهایت سادگی سلوک میکردند.خلیفه با آنها در مسجد می نشست و رای می زد و آنها نیز بسا که سخن وی را قطع میکردند و بر روی ایراد میگرفتند و این شیوه رفتار و ادوار ساده ،ناچار کسانی را که از احوال و اوضاع حکومت خویش ستوه بودند بر آن داشت که عربان و آیین تازه آنها را به دیده ی اصحاب و تحسین بنگرد.
باری سقوط نهاوند که نسب نامه دولت ساسانیان را ورق به ورق به طوفان فنا داد، بیداری و تباهی شگفت انگیزی را که در آخر عهد ساسانیان بر همه شوءون ملک رخنه کرده بود پایان بخشید و دیوار فروریخته ی دولت ناپایداری را که موریانه فساد و بیداد آن را سست کرده بود و ضربه های کلنگ حوادث در ارکان آن تزلزل افکنده بود عرضه انهدام کرد.
فتح فلات ایران :
با کشتهشدنِ عمر به دست یکی از اسیران بهبردگیگرفتهشدهٔ ایرانی به نام پیروز، وقفهای چندساله در فتوحات اعراب پدید آمد. سرانجام پارس به سال ۶۵۰ میلادی گشوده شد. یزدگرد که نتوانسته بود کاری از پیش برد به ولایت شرقیتر خراسان گریخت. مرزبان مرو حضور یزدگرد را گرامی نداشت و در صدد جانش برآمد. یزدگرد متواری شد. عاقبت، چنانکه در تاریخ معروف است پادشاه درماندهٔ ساسانی،، به دست آسیابانی در مرو کشته شد؛ به سال ۶۵۱ میلادی. کشته شدن یزدگرد به معنی سقوط کامل ساسانیان بود.
فتوحات اعراب به سمت شرق ادامه یافت. ولایتهای شرقی ایران شامل سیستان و خراسان هم سقوط کردند. با این حال نواحی غربی طبرستان تا یکی دو سده و نیز کل ولایت گیلان تحت سلطه اعراب در نیامد و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت میکردند. باقیماندهٔ خاندان یزدگرد به چین گریختند. امپراتور چین ایشان را گرامی داشت و دولت در تبعید را به رسمیت شناخت. کوششهای پسران یزدگرد در بازپسگیری ملکِ پدری راه به جایی نبرد. جملگی در چین ماندگار شدند، آتشکدهها برآوردند و عاقبت در غربت بمردند. گورهای شماری از ایشان و دیگر ایرانیانی که مهاجرت کرده بودند امروز در چین باقیاست.
در زمان حکومت امویان(بنی امیه) اعراب از آمودریا فراتر رفته و وارد کوههای افغانستان شدند.
دلایل سقوط ساسانیان :
در طول یک دهه، مسلمانان موفق به فتح سرزمینهای وسیعی از امپراتوری ایران و روم شده بودند. آنچه بیش از همه چیز شگفتی محققان غربی هنگام مطالعه فتوحات را برمیانگیزد سرعت و موفقیت آن است؛ سنت اسلامی آن را نشانهای از حقیقت ادعای اسلام و هدایت خدا تفسیر کردهاند. مورخین دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کردهاند:
- بگفته مورونی(پروفسور دانشگاه یو سی ال-متخصص در تاریخ باستان و اسلامی خاور نزدیک) دلایل سقوط عبارت بودند از نزاع مذهبی و طبقاتی، فقدان حمایت مردمی، نزاع میان اشراف، بیثباتی سیاسی، و هزینه جنگهای اخیر طولانی و ناموفق با امپراتوری روم شرقی.[۱۲]
- به گفته هما یون کاتوزیان(تاریخ نگار و کاوشگر علوم سیاسی) تاریخ ایرانیان به کرات نشان داده که هر زمانی که حکومت به دلیل عوامل داخلی و یا خارجی تضعیف میشود جامعه - که معمولاً مخالف حکومت است - از سقوط حکومت حمایت کرده و یا خنثی باقی میماند..هما کاتوزیان همچنین معتقد است که ایرانیان خودشان با کمک اعراب فرمانروایان ظالم و ناتوان خود را به زیر کشیدند؛ ساسانیان در جنگهای قادسیه و نهروان خیلی ضعیف ظاهر شده و حتی سران نظامی و شهری یزدگرد هم او را تنها گذاشتند.
- از جمله دلایل ضعیف شدن ایران از اپیدمی طاعون و ریچارد فرای از آشفتگی مربوط به جانشینی تخت پادشاهی در ایران نیز نام میبرند.
- آن لمبتون(پروفسور ایران شناس لندن) بخشی از دلیل سرعت فتوحات را به ایدولوژی اسلام نسبت میدهد که توده مردم را از طبقه پایینی که در ساختار طبقاتی داشتند رها میکرد و به ان ها ازادی طبقاتی بدون محدودیت میداد.
- به گفته عبدالحسین زرینکوب از جمله دیگر عوامل اختلافات میان طبقات جامعه و عدم هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقههای غیر ارتدکس و مسیحیان که در دفاع از معابد آتش و خانواده ساسانی اخلال ایجاد میکردند، تنفر مردمی نسبت به طمع و فساد موبدان (روحانیون زرتشتی) و دخالتهای آنها در سیاست(چون اساسا زرتشت دین سیاسی نبود)، جنگهای بیهدف خسرو دوم و تضعیف اقتصادی و سیاسی دولت، و نهایتاً ورشکستگی سیاسی و روحانی طبقه حاکمه.
- به گفتهٔ عبدالحسین زرینکوب در پایانِ سلطنتِ نوشروان، ایران وضعی سخت متزلزل داشتهاست. سپاه یاغی بودهاست و موبدان قدرت و نفوذ پیدا کرده بودند و در ریا و تعصب و دروغ و رشوه غرق بودند. سپاهیان و روحانیانِ اواخر دورهٔ ساسانی را پروایِ مملکتداری نبود و جز سودجویی و کامرانی خویش، اندیشهای دیگر نداشتند. پیشهوران و کشاورزان نیز، که بارِ سنگین مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظِ اوضاع سودی گمان نمیبردند، بنابراین مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود و یک ضربت کافی بود که آن را به کام طوفان حوادث بیفکند.(حتی با نگاهی به موضاع ساسانیان احتمال انقلاب نیز وجود داشت ولی رهبری وجود نداشت)
- در رابطه با چگونگی نفوذ اعراب به درون ایران تورج دریایی مینویسد که اصلاحات قباد یکم و خسرو یکم لشکر را به چهار بخش تقسیم کرده و هر کدام را در یک مرز از امپراتوری قرار میداد. به همین دلیل شکست هرکدام از لشکرها مرکز ایران را بدون دفاع میگذاشت.
- از طرف دیگر عباس میلانی تصویری پویا از ایران قبل از ورود اعراب ارائه میدهد که ویژگی اصلی آنها پذیرا بودن فرهنگهای دیگر و اخذ و بومی سازی هر آنچه در آن فرهنگها مفید بودهاست. میلانی شکست ایرانیان را به جنگهای طولانی خونین نسبت میدهد و معتقد است که پس از اتمام مقاومت نظامی، ایرانیان به مقاومت فرهنگی رو آوردند.(که زبان فارسی را حفظ کردند و عربزبان نشدند)
- دلایل موفقیت نهایی مسلمانان نیز عزم و سازمان یافتگی، اثر مذهب بر روحیه آنها، توانایی استخدام و همکاری با نیروهای جدید در هنگام گسترش و تحرک بیشتر ذکر شدهاست.
- عبدالحسین زرینکوب بجز ذکر گرسنگی و فقر اعراب و نیرویی که به مهاجمان میداده مینویسد که برای مسلمانان کشته شدن در هنگام جنگ بسیار از نظر مذهبی باارزش بوده، چنانچه سربازان خود را کشته شده در راه گسترش اسلام میدیدند و بهشت را تضمین شده.(این همان دلیلی است که هیتلر به ان تاکید میکند و جنگ 8 شاله ایران با عراق را به پیروزی کشاند)
- دوکر و سپیلوگل از جمله عوامل دیگر موفقیت اعراب را اتحاد آنها تحت حکمرانی جانشینان محمد (ص)میدانند که باعث شد انرژیای که علیه هم استفاده میکردند را بصورت جهت دار علیه امپراتوری ایران و روم استفاده کنند.
در کتاب دو قرن سکوت میخوانیم :
- انتهای فصل : فرمانروایان صحرا :
با این همه دولت ساسانی برقم شکوه و عظمت ظاهری که داشت، به سختی رو به پستی و پریشانی می رفت. در پایان سلطنت انوشیروان، ایران وضعی سخت متزلزل داشت.سپاه یاغی بود و روحانیت روی در فساد داشت. تشکر و اختلاف در عقاید و آراء پدید آمده بود. و من بدان دریا و تعصب و دروغ و رشوه غرق بودند. مزدک و پیش از او ما نی برای آنکه تحولی در اوضاع روحانی و دینی پدید آورند خود کوششی کردند اما نتیجه ای نگرفتند. کارمزد ک با مقاومت روحانیان و مخالفت سپاهیان مواجه شد و موجب فتنه و تباهی گشت. رای و تدبیر نوشیروان که با خشونتی بی اندازه توام بود این فتنه را به ظاهر فرونشاند اما عدالتی که در افسانه ها به او نسبت داده اند نتوانست ریشه ظلم و فساد را یکسره از بین برآورد. از این رو، با مرگ او باز روحانیان (زرتشتی) و سپاهیان سر به فتنه انگیزی بر آورده اند. سلطنت کوتاه هرمز با مخالفت روحانیان و سپاهیان به سر آمد و پرویز نیز با آنکه در جنگ ها کامیابی هایی داشت از اشتغال به عشرت و هوس فرصت آن را نیافت که نظمی و نسقی به کارهای پریشان بدهد.جنگ های بیهوده او نیز با آن همه تجملی که جمع آورده بود، جز آنکه خزانه مملکت را توحید کند، نتیجه ای نداد فتنه ای که دست شیرویه را به خون پدر(شیرویه پسر خسرو پرویز بود که در ادامهتوضیح کامل داده میشود) آلوده ساخت از نیرنگ سپاهیان و روحانیان بود. و از آن پس، این دو طبقه چنان سلطنت را بازیچه خویش کردند که دیگر از آن جز نامی نمانده بود. سرداران سپاه مانند شهر براز و پیروز و فرخ و هرمز همان راهی که پیش از آنها بهرام چوبین رفته بود پیش گرفتند و هر یک روزی چند تخت و تاج را غصب کردند.
اردشیر خردسال پسر شیرویه و پوراندخت و آزرمیدخت نیز قدرت آن را نداشتند که با نفوذ و مطامع سرداران برآیند.چند تن دیگر نیز که بر این تخت لرزان بی ثبات برآمدند یا کشته شدند و یا از سلطنت خلع شدند. یزدگرد آخرین بازمانده تاجداری بود که از تخمه ساسانیان مانده بود. اما او نیز کاری از پیش نبرد و گرفتار سرنوشت شوم بدفرجامی شد که دولت و ملک ساسانی آن را یکسره از میان برد. بدین گونه سپاهیان یاغی و روحانیان فاسد را پروای مملکت دارین بود و جز سودجویی و کامرانی خویش اندیش های دیگر نداشتند. پیشه وران و کشاورزان نیز، که بار سنگین مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظ این اوضاع سودی گمان نمی بردند بنابراین مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود و یک ضربت کافی بود که آن را به کام طوفان حوادث بیفکند.این ضربتی بود، که عرب وارد آورد و مدت دو قرن دراز ،کشوری آباد و آراسته را عرضه ی دردناک ترین طوفان حوادث کرد.
منابع :
دریایی، تورج. شاهنشاهی ساسانی. ترجمهٔ مرتضی ثاقبفر. چاپ دوم. تهران: ققنوس، ۱۳۸۴. ISBN 964-311-436-8.
همدانی، علی کرم. «توران». در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. 16. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1387. ۳۴۵–۳۴۶. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۰۲۵-۶۶-۹. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در 2012-11-16. بازبینیشده در 2012-11-16.
پورداود، ابراهیم. آناهیتا، پنجاه گفتار پورداود، تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۳
تقیزاده، حسن. تحقیقات و نوشتههای تاریخی، زیر نظر ایرج افشار. جلد اول. تهران: چاپخانه بیست و پنج شهریور، ۱۳۴۹
آژند، یعقوب. ایران باستان. تهران: انتشارات مولی، ۱۳۸۵. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۶۷۱-۰۰-۷.
نژاد اکبری مهربان، مریم. شاهنشاهی ساسانیان. تهران: انتشارات کتاب پارسه، ۱۳۸۶. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۰۲۶-۳۰-۶.
زرینکوب، عبدالحسین. تاریخ ایران بعد از اسلام. چاپ سوم. تهران: انتشارات امیرکبیر ۱۳۶۲
Morony, M. “ARAB ii”. In Encyclopædia Iranica. vol. 2, ANĀMAKA – ĀṮĀR AL-WOZARĀʾ. first ed. Bibliotheca Persica Press, 1987. 203–210. ISBN 0710091079. Retrieved 14 September 2012.
Howard-Johnston, James (2006), East Rome, Sasanian Persia And the End of Antiquity: Historiographical And Historical Studies, Ashgate Publishing, ISBN 0-86078-992-6.
The New Encyclopædia Britannica (Rev ed.). Encyclopædia Britannica, Incorporated. 2005. ISBN 978-1-59339-236-9.
Esposito, John (1998). Islam: The Straight Path. Oxford University Press. ISBN 0-19-511233-4.
Holt, P. M.; Ann K. S. Lambton, Bernard Lewis (1977). The Cambridge History of Islam (Paperback). Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-29135-4.
Lapidus, Ira (2002). A History of Islamic Societies (2nd ed.). Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-77933-3.
Lings, Martin (1983). Muhammad: His Life Based on the Earliest Sources. Islamic Texts Society. ISBN 978-0-946621-33-0. US edn. by Inner Traditions International, Ltd.
Watt, W. Montgomery (1956). Muhammad at Medina. Oxford University Press. ISBN 0-19-577307-1.
Robinson, Chase F. (2011). The New Cambridge History of Islam. Cambridge University Press.