وبلاگ تحلیلی یوم الدین

تحلیل های سیاسی اجتماعی با مطالعات شخصی و پژوهشی(همراه با قلت عملایی)

وبلاگ تحلیلی یوم الدین

تحلیل های سیاسی اجتماعی با مطالعات شخصی و پژوهشی(همراه با قلت عملایی)

همیشه انتقاد و تخریب آسانتر از دفاع کردن است ،زیرا در دفاع نیازمند به اندیشیدن و تفکر هستیم .برخلاف انتقاد و یا تخریب که خیال و توهمات نقش اساسی در آن دارند .لذا عدد منتقدین افزون بر مدافعان است . ( مهدی فرش چی )
*
.** تمامی مطالب این وبلاگ تحلیل و تحقیق های خود نویسنده وبلاگ است و هیچ کپی برداری صورت نگرفته است - در حفظ حقوق نویسنده وبلاگ وجدان را در نظر داشته باش **
*
اینجا مطالبی برای اندیشیدن و فکر کردن هست.
.
درواقع این مطالب چکیده هزاران صفحه کتاب است که رو انها فکر و اندیشه شده و به تلخیص برای شما آماده شده.بخوان و باز تو روی انها اندیشه و فکر کن و بنشین پشت میز منتقدین برای جواب دادن.

در کتاب دو قرن سکوت میخوانیم :

-          نبرد در روشنی

نبردی که ایرانیان در طی این دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاریکی خشم و تعصب نبود. در روشنی دانش و خرد نیز این نبرد دوام داشت و بازار مشاجرات و گفت و گو های دینی و فلسفی گرم بود. بسیاری از ایرانیان از همان آغاز کار دین مسلمانی را با شور و شوق پذیره شدند.  دین تازه ای را که عربان آورده بودند از آیین دیرین نیکان خویش برتر می‌ یافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را در برابر توحید محض و بی‌شائبه اسلام ،شرک و کفر می شناختند.آن شور حماسی نیز که در طبایع تند و سرکش است و آنان را وا می دارد که هر چه را پاک و نیک و درست است ایرانی به شمارند و هرچه را زشت و پلید و نادرست است غیر ایرانی بدانند، در دلهای آنها نبود.از این رو آیین مسلمانی را دینی پاک و آسان و درست یافتند و با شوق و مهر بدان گرویدند. با این همه در عین آنکه دین اعراب را پذیرفتند، آنان را تحت نفوذ و تأثیر فرهنگ و تربیت خود فرو گرفتند و به تمدن و فرهنگ خویش بر آورده اند. اما ایرانیان همه از اینگونه نبودند. بعضی دیگر،..

 همانگونه که از هر چیز تازه ای بیم و وحشت دارند، از دین عرب هم روی برتافتند و آن را تنها از این رو، که چیزی ناآشنا و تازه و ناشناس بود نپذیرفتند. بهتر دیدند که دل از یار و دیار بر کنند و در گوشه و کنار جهان آواره باشند و دین تازه را که بر ایشان ناشناس و نامأنوس بود نپذیرند.حتی سرانجام پس از سالها دربه‌دری و کوه و بیابان رنج همچنان بر دل نهادند و به سند و سنجان رفتند تا دینی را که از نیکان آموخته بودند و بدان سخت دلبسته بودند ترک نکنند و از دست ندهند. اگر هم طاقت درد و رنج در به دری و هجران را نداشتند رنج تحقیر و آزار مسلمانان را احتمال کردند و ماندند و جزیه پرداختند و از کیش نیاکان خویش دست بر نداشتند. برخی دیگر، هم از اول با آیین مسلمانی به مخالفت و ستیز برخاستند گویی گرویدن به این دین را که عرب آورده بود اهانتی و ناسزایی در حق خویش تلقی می کردند. از این رو اگر نیز در ظاهر خود را مسلمان فرا می نمودند در نهان از عرب و آیین او به شدت بیزار بودند، هر جا نیز فرصتی و مجالی دست می‌داد سر به شورش بر می آوردند و عربان و مسلمانان(حتی ایرانیان مسلمان شده) را از دم تیغ می‌گذرانید اند. این اندیشه که عرب پست ترین مردم است چنان ذهن آنان را مشغول کرده بود که هرگز مجال آن را نمی یافتند تا حقیقت را در پرتو روشنی منطق و خِرد ببینند. هر روزی به بهانه ای، در جای قیام و شورش سخت می کردند و می‌کوشیدند عرب را با دینی که آورده است از ایران بدانند. بعضی دیگر هم بودند که اسلام را نه برای آنکه چیزی ناشناس است و نه برای آنکه آورده تازیان است بلکه فقط برای آنکه دین است رد می کردند و با آن به مبارزه بر می خاستند.زنادقه و آزاد اندیشان که در اوایل عهد عباسی عده زیادی از آنها در بغداد و شهرهای دیگر وجود داشت از این گروه بودند. به هر حال وجود این فرقه ها و آراء مختلف، بازار بحث ها و جدل های مذهبی را بین اعراب و ایرانیان گرمی داشت و نبردی سخت را در روشنی عقل و دانش سبب می شد که بسی دوام یافت و نتایج مهم داشت.

آیین زرتشت

باری، آیین زرتشت که اسلام آن را به خطر افکنده بود جنبه ثنوی داشت(ثنویت اعتقاد دارد عالم دو خالق دارد خالق نیکی و خالق بدی). در این آیین مبدء خیر از مبدء شهر جدا بود.هر آنچه نیکی و روشنی و زیبایی بود آن را به مبدء خیر منصوب می داشت و هر آنچه زشتی و تیرگی و پستی بود آنرا مبدء شر نسبت می‌داد. مانند دیگر ادیان روحانی آن قدرت را داشت که عشق به نیکی و روشنی را در دل ها برانگیزد و غبار و ایمنی و اهریمنی را از جان ها بزداید و محقق کند گذشته از آن دین کار و کوشش بود و بیکارگی و گوشه نشینی و مردم گریزی را پاک و ایزدی نمی شمرد. تکلیف آدمی را آن می‌دانست که در زندگی با دروغ و زشتی و پستی پیکار کند و آن را در بند دارد. فدیه و قربان و باده گساری(شراب خواری) را بیهوده می شمرد و نمی پسندید. زهد و ریاضتی نیز که در دین های دیگر هست در آیین زرتشت در کار نبود.

 در کشاکشی که میان نیکی و بدی هست تکلیف آدمی را چنین می دانست که نیکی را در وجود هرمزد یاری کند. این تکلیف که برای آدمیزاد مقرر بود از آزادی و اختیاری که انسان در کارهای خویش می داشت حکایت می کرد. بنابراین جبر و سرنوشت نیز که اسباب عمده انحطاط دین هاست در آیین زرتشت راه نداشت. انسان یارای آن را داشت که نیکی را  یا بدی را برگزیند و یاری کند. این دیگر به اختیار او و به خواست او بسته بود. رهایی و رستگاری او نیز به همین خواست و همین اختیار بستگی داشت. در چنین آیین، آدمی مسئول کار و کردار خویش است دیگر جایی برای تقدیر و سرنوشت نیست و کسی نمی‌تواند گناه کاهلی و کنار جویی خویش را بر گردن تقدیر نامه علوم بی‌فرجام بگذارد. دینی که چنین ساده و سودمند بود به خوبی می‌توانست راه روشنی و پاکی را به مردم نشان دهد و شوق به معرفت و عمل را در دل ها برانگیزد.

اما چنین کاری دستگاه مرتبی می خواست که از فساد و آلایش فریبکاران دور بماند و چنین دستگاهی در پایان دوره ساسانی در ایران نبود. در حقیقت نیروی معنوی آیین زرتشت برای هدایت و ارشاد اخلاقی مردم کفایت می‌کرد اما تاب آن را نداشت که بتواند دستگاه عظیم تمدن و جامعه ساسانی را با خود بکشد. و این وظیفه ای بود که پادشاهان ساسانی از عهد اردشیر بر عهده او نهاده بودند. اردشیر بابکان حکومت ساسانی را برپایه دین بنیاد نهاد و دین و ملک را دو برادر هم پشت فرا نمود. از آن پس موبدان و هیربدان سعی بسیار کردند تا سرنوشت حکومت و دولت را به دست بگیرند.کسانی از پادشاهان که در برابر جاه طلبی روحانیان در می‌ایستادند ، یا همچون یزدگرد اول بزهکار خوانده می‌شدند و یا چون قباد بدنام و بی دین به شمار می‌آمدند. آتشگاه در سراسر عهد ساسانی بر همه کارها نظارت داشت و موبدان و هیربدان بیشترِ شغل ها را بر دست داشتند.قدرت و اعتباری چنین، که روحانی آن را در همه کارهای ملک نفوذی تمام بخشیده بود، کافی بود که فساد را به درون دستگاه روحانی بکشاند. در حقیقت نیز موبدان و هیربدان در اواخر این عهد به فساد گراییده بودند. کتاب پهلوی مینوی خرد که به حکم قرائن در اواخر دوره ساسانی تالیف شده است، یک جا که عیب روحانیان را بر می شمارد می گوید عیب روحانیان ریاورزی و آزمندی و فراموشکاری و تن آسایی و خودبینی و بدگرایی است.آیا ذکر این معایب حکایت از وجود آن در بین طبقات روحانی این عهد نمی کند؟ گمان نمی رود که در این باره جای تردید باشد. علی الخصوص که فطرت و فساد کار موبدان را در این دوره از قرائن دیگر نیز می‌توان دانست.

باری، آتشگاه با آنکه به فساد مغان و موبدان آلایش یافته بود،در همه کارها برای خویش حقی می‌طلبید. با این همه، به سبب همین  فساد و پریشانی که در کار موبدان و هیربدان رخ نموده بود، دیگر از اداره این همه کارها که بر عهده داشت بر نمی آمد. در واقع هر قدر دستگاه اداری و سازمان اجتماعی ساسانی وسعت می‌یافت و هر قدر قدرت تمدن ظاهری و صوری شاهنشاهی ایران افزونی می گرفت، توان و نیروی آتشگاه در اداره امور ملک کاستی می‌پذیرفت و کمتر می‌شد. علی الخصوص،که بدعت های دینی(تحریف) نیز هر روز قدرت موبدان را متزلزل می کرد و مردم را در درستی و پاکی آنها به تردید می انداخت.

از قرائن برمی‌آید که در دوره ساسانی در آیین زرتشت خلاف و اختلاف بسیار بوده است. و این همه خلاف و اختلاف زاده بدعت های دینی بود که در این ادوار پدید می آمد و در آیین رسمی کشور البته تاثیر داشت. در قلمرو پهناور حکومت ساسانی، آیین زرتشت با ادیان و مذاهب گوناگون روبرو بود. آیین ها و مذاهب کلدانیان و صابعان از جوامع غرب با آن در جدال بود.در مشرق آیین بودا و دین شمنان آن را تهدید می‌کرد. فلسفه یونان نیز، خاصه از عهد نوشیروان بعضی اندیشه ها و خاطره ها را نگران خویش می داشت. ازین تصادم که بین ادیان و آرا روی می‌داد ناچار ادیان و مذاهب تازه رخ می‌نمود.

مامون و مجالس مناظره ( قرن 2 – تقریبا نزدیک به صد و پنجاه سال پس از ورود اعراب به ایران)

با این همه، رفتاری که مامون با سایر فرقه ها می کرد، از این بس نرمتر و ملایمتر بود.در حقیقت روزگار مامون، در دوره تجدید بحث ها و جدل های دینی در بین اهل کتاب بود. مجالس مناظره ای که بیشتر در حضرت او تشکیل می‌شد پیروان ادیان،خاصه موبدان(زرتشتی) را مجال داد که در اثبات عقاید خویش به گفت و گو برخیزند و با علما اسلام مناظره کنند. در این مناظره ها، نبرد تازه ای بین موبدان مجوس با متکلمان مسلمان در گرفت. نبردی که در روشنی عقل و دانش بود و زور و شمشیر در آن مداخله ای نداشت.

به سبب عنایتی که مامون، به پژوهش و جستجو در عقاید و آرا داشت پیروان مذاهب و ادیان را یک چند آزادی داد تا به بحث و گفت و گو بپردازند. متکلمان و حکیمان نیز که با معارف یونانی و ایرانی و هندی آشنایی داشتند با اصحاب حدیث و رای به بحث و جدل بر می خواستند و در آنچه به عقاید مربوط است سخنان تازه پدید آمد. در باب انسان که از خود قدرتی و اختیاری دارد یا ندارد و در واقع قرآن که مخلوق است یا نیست بحث و جدال در گرفت. درباره ادیان و مذاهب نیز که کدام با دانش و خرد سازگار است و کدام سازگار نیست مباحثه پدید آمد. پیروان ادیان و صاحبان عقاید با یکدیگر به بحث و مناظره برخاستند. این گونه مناظره ها را مامون دوست می داشت و در جستجوی حقیقت وسیله ای موثر می شمرد. بدین سبب تیغی را که خلفا بر روی صاحبنظران کشیده بودند در غلاف کرد و پیروان ادیان را دستور داد تا با علما و متکلمان اسلام به بحث و مناظره برخیزند. مامون معتقد بود که باید غلبه بر خصم و حجت باشد نه بر قدرت، زیرا غلبه ای که به قدرت حاصل شود با زوال قدرت هم از میان میرود اما غلبه ای که به حجت حاصل شود هیچ چیز نمی تواند آن را از میان ببرد. به همین سبب بود که معمول به مناظره و مباحثه عنایتی خاص داشت، و با متکلمان و محققان همواره نشست و برخاست می کرد. نوشته اند که روزهای سه‌شنبه دانشمندان و صاحب نظران، از اهل مقالات و ادیان در بارگاه خلافت جمع می شدند. حجره ای خاص برای آنان می آراست طعام می خوردند و دست می شستند و مجمر ها می سوختند. انگاه به انجمن مباحثه می‌رفتند مامون ایشان را نزد خود جای می‌داد و مناظره آغاز می‌شد. در مناظره با نهایت آزادی سخن می‌گفتند و شامگاهان دیگر بار طعام می خوردند و می پراکندند.در این مجالس پیروان و پیشوایان ادیان مختلف حاضر می‌آمدند. از جمله کسانی مانند آذرفرنبغ، پیشوای زرتشتیان و یزدان بخش، پیشوای مانویان حاضر می گشتند. در بعضی از این گونه مجلس ها که در خراسان تشکیل می‌شد نیز علی ابن موسی الرضا علیه السلام شرکت داشت.در کتابها پاره‌ای از مناظراتی را که در این مجالس واقع می‌گشت ضبط کردند آنچه از اخبار کتاب ها برمی آید این است که اینگونه مجالس بازار بحث و جدل در مسائل مربوط به علم کلام و عقاید را سخت گرم کرد و پیروان ادیان و مذاهب را واداشت که در تایید مذاهب خویش و رد شبهات منکران ،کتاب ها و رساله ها بنویسند.

مناظره ثنوی

در آن هنگامه یی که بین ارباب عقاید و مذاهب در این دوره در گرفته بود، ناچار  مزدیسنان و مجوسان نیز فرصت یافتند تا در مباحثات شرکت کنند.شرکت در این مباحثات سبب شد که موبدان در باب اسلام و قرآن نیز به بحث و گفتگو بپردازند و در درستی یا نادرستی عقایدی که بیش از یک قرن پیش آیین زرتشت یا را حاضغ و مقهور خویش کرده بود به جدل و نظر بیاغازند.نمونه ای از این گونه مناظرات را که بین زرتشتی ها و علمای مسلمان رویداد در کتاب ها می توان دید. از جمله نوشته اند که در حضرت مامون یکی از هیربدان میهن، با رضا علیه السلام  مناظره کرد: ( رضا از وی پرسید حجت تو در باب زرتشت که او را پیامبر می دانید چیست؟  هیربد گفت زرتشت چیزی آورد که کسی پیش از وی نیاورده بود و چیزها بر ما روا ساخت که جز او کس روا نداشته بود. رضا گفت آیا این چیزها را که از او می گوید نه از اخبار پیشینیان به شما رسیده است؟ هیربد گفت همچنین است. رضا گفت امت های دیگر جهان نیز هم اینگونه اند که آنها نیز اخباری را که در باب پیامبران خویش چون موسی و عیسی و محمد دارند از گذشتگان دریافته اند. پس سبب چیست که شما زرتشت را از راه اخبار گذشتگان می‌شناسید و به پیغامبری او خستو شده اید و دعوی دارید که آنچه او آورده است کس مانند آن را نیاورده است اما دعوی پیامبران دیگر را که نیز آنها هم از راه گذشتگان رسیده است باور نمی دارید؟هیربد در جواب فرو ماند و از جایی برفت )  نمونه دیگر از این گونه مناظره ها گفت و گویی است که بین مامون با یک تن ثنوی رفت. داستان این مناظره را بدینگونه آورده‌اند که : (به روزگار معمول چنان بود که دستوری داده بود تا پیش او همه مذهب ها را مناظره کردندی تا مردی بیامد متکلم، که این مذهب ثنوی داشت و بر این مذهب مناظره می کرد. مأمون بفرمود متکلمان و فقهای اسلام را جمع آوردند و از جهت مناظره او، آن مرد چون در سخن آمد گفت عالمی بینم پر خیر و شر و نور و ظلمت و نیک و بد، هر آینه هر یک را از این اضداد باید که صانع دیگر باشد چه خرد واجب نکند که یک صانع نیکی باشد و همو بدی کند. و مانند این حجت ها گفتن گرفت.از اهل مجلس بانک برخاست که یا امیرالمومنین با چنین کس مناظره جز با شمشیر نباید کرد. پس یک زمان خاموش بود، آن گاه از او پرسید که مذهب چیست؟ جواب داد که مذهب آن است که صانع دو است یکی صانع  خیر و یکی ضانع شر و هر یکی را فعل و وضع او پیداست، آنکه خیر کند شر نکند و آنکه شر کند خیر نکند. مأمون گفت هردو به افعال خود قادرند یا عاحجز؟ جواب داد که هر دو به افعال خویش قادرند و صانع هرگز عاجز نباشد. مأمون گفت هیچ عاجزی به ایشان راه یابد؟ گفت نه و چگونه معبود عاجز بود. مأمون گفت الله و اکبر، صانع خیر باشد که همه او باشد و صانع شر نباشد یا صانع شر خواهد که صانع خیر نباشد به خواست و مراد ایشان باشد یا نی؟  گفت باشد و یکی را بر دیگری دست نیست. مامون گفت پس عجز هر یکی از این دو ظاهر گشت و عاجزی خدای را نشاید. آن ثنوی متحیر ماند، آنگاه فرمود تا او را کشتند و همگان بر مامون ثنا گفتند)  نام این ثنوی در متن خبر نیامده است لاکن رفتاری که مامون در پایان سخن با او کرده است با  معامله ای که نسبت به مانویان می‌کرده است شباهت دارد بعضی از محققان این ثنوی را مانوی دانسته اند.حتی او را با یزدان بخت مانوی یکی شمرده اند، در صورتی که مامون یزدان بخت را نکشت و امان داد و کشته شدن این ثنوی نیز در پایان این حکایت مجعول و نامناسب به نظر می آید و احتمال دارد که به کلی آفریده خیال نویسنده و زاده آرزو و تعصب او باشد اما مباحثه ای که بین این ثنوی با مامون روی می‌دهد بر پایه عقاید زرتشتی است و در کتاب‌های پهلوی نظیر دارد.پیداست که در این گونه مناظرات آنچه بیشتر خاطر زرتشتیان ثنوی را نگران می داشته است مسئله خیر و شر است. نگرانی قوم از آن است که افعال شر را به خدا نسبت چگونه توان داد؟

-          گزارش گمان شکن

در کتاب پهلوی (شکندگمانیک و چهار) که ظاهراً اندکی بعد از این تاریخ تألیف شده است، سخنانی هست که نشان می‌دهد موبدان در این کار تا چه حد به حیرت و تردد بوده اند؟این اندیشه که زشتی و گناه را به خدای خیر و نیکی به توان نسبت داد برای خاطر آن‌ها خود هیچ تصویر پذیر نبوده است. آیا خدایی که نیکی ها و زیبایی های جهان را آفریده است زشتی ها و بدی ها را نیز هم و به جهان هدیه کرده است؟ اگر خدای جهان آفریدگار زشتی و بدی است ناچار خود نیز باید نادان و ناتوان و عاری از نیکی و رحمت باشد و اینها نقص است خدایی که باید وجود کامل و کمال وجود باشد این چنین نقصی را چگونه می‌تواند برتابد؟در بحثی که بین ثنوی و مامون روی داده است این اندیشه که در (شکندگمانیک و چهار) اساس بحثی واقع شده است بی گمان یکی از مهمترین دشواری هایی بوده است که مزدیسنان و ثنویان آن را در پذیرفتن آیین مسلمانی گرفتار تردد می نموده است.می پرسیده اند که اگر خدا را آن چنان که مسلمانان می‌گویند نظیری و مانندی نیست او را غالب و قاهر خواندن چه رویی دارد؟ از این گذشته، خدایی که یگانه و بی نظیر باشد نزد مزدیسنان تصورش آسان نبوده است. میگفتند چنین خدایی اگر خردمند و خرسند است برای چه بدی و زشتی را مجال ظهور می‌دهد و اگر خود نیکی را بر بدی رجحان می دهد سبب چیست که ناپاکان و بدکاران در این جهان برتری دارند؟اگر رحیم و رحمان است موجب چیست که نادانی و کوری و سنگدلی را بر مردم می گمارد؟

برای این گونه ایراد ها، علماء اسلام مانند ابوالهذیل و نظام پاسخ‌های درست و دقیق می‌دادند که در کتابهای کلام آمده است.اما اینگونه ایرادها که در کتاب (شکندگمانیک و چهار) بر علاماء اسلام وارد آمده است نموداری از مناظراتی است که از آغاز دوره بحث و مناظره بین مزدیسنان و مسلمانان رواج داشته است. وسعت مشرب مامون و سهل انگاری و مسامحه ای که در رفتار با مزدیسنان و سایر فرقه ها داشت،اندک اندک به آنها جرأت داد که بر مطالب قرآن نیز اعتراض کنند و آن سخنان را متناقض و متضاد بشمارند. نمونه اینگونه اعتراضات را در (شکندگمانیک و چهار)  می توان یافت و این اعتراضات را می توان نمونه ای از نبردی دانست که ایرانیان در روشنی منطق و خرد با عربان و مسلمانان می کردند. یک جا در این کتاب چنین آمده است: (  در کتاب آسمانی آنها، در باب کرفه و گناه این دعوی هست که متناقض می نماید. می گویند((کرفه و بزه دور از من است و دیو و جادو نتوانند کس را زیان رسانند. هیچکس دین نپذیرد و نیکی نورزد جز آنکه خواست من باشد و هیچ کس به کفر نگراید و به بدی در نیفتد الا که من خواسته باشم))  در همان کتاب بسا که زبان به شکایت گشاید و بر آفریدگان نفرین نماید که چرا بدی خواهند و گناه کنند... این از خواست و کردار خود اوست و با این همه مردم را به سبب این گناه ها و بدی ها به شکنجه دوزخ و عقوبت تن و جان بیم می دهد.جای دیگر می‌گوید که : ((من خود، مردم را به گمراهی می‌کشانم چه اگر بخواهم توانم آنکه آنان را به راه راست آورم اما خواستار آنم که اینان به دوزخ روند)) و باز جای دیگر می‌گوید که : (( مردم خود عامل بزه و کننده گناه باشند...))  اینها نمونه ای از آنچه مزدیسنا، در مبارزه با علما اسلام و جهت اثبات برتری آیینه خویش میگفتند. لاکن زبان متکلمان اسلامی مانند شمشیر غازیان آنها در رفع و رد این شبهه ها و ایرادها توفیق و پیروزی یافت و تمام این گفتگوها را پایان داد.اما این سخنان، نشان می دهد که موبدان و هیربدان زرتشتی حتی در بحبوحه قدرت و عظمت اسلام هر وقت مجال سخن می یافتند با آن به مبارزه بر می خواسته اند و در آن احتجاج میکرده اند و این احتجاجات، اگر خود پایه درستی ندارند اما حکایت از نبردی میکنند که در روشنی دانش و خرد بین ایرانیان و تازیان در خیر بوده است. اما مناظره علمای زرتشتی فقط به بحث با متکلمان مسلمان منحصر نبوده است با جهودان و ترسایان و مانویان و حتی با دهریان نیز گفت و گوها داشته اند. نمونه ای از این مناظره ها را نیز در کتاب (شکندگمانیک و چهار)  می توان یافت. از این‌ها برمی‌آید که مجوس(زرتشتیان) در دوره اسلام نیز، از اهتمام در نشر عقاید خویش غافل نبوده اند و در این کار نیز شوری و علاقه ای داشتند.

 

 

نشانه های معنوی :

یکی از تاکتیک های خداوند برای انتقال افراد معتقد به دین قبلی که نازل کرده و ان دین تحریف شده به دین جدید و آیین جدید که برای پوشاندن نقص های دین قبلی نازل شده، نشانه هایی است که در دین قبلی توسط پیامبر ان به مردم گفته شده اگر نشانه هایی به این منظور دیدید پیامبر بعد از من خواهد بود و به او و ایین او ایمان بیاورید.

این سنت الهی حتی یکی از ویژگی های پیامبران است که هر پیامبری اخباری از پیامبر بعد از خود را به مردم خود میدهد مانند حضرت عیسی در انجیل برنابا که بارها و بار ها مردم یهود را به پیامبر بعد از خوب به نام پیامبر اخرالزمان به اسم های میسا،محمد،احمد و حتی شعار او "لا اله الی الله " نیز بشارت میدهد که به او ایمان بیاورند.

در دین زرتشت نیز پیشگویی ها و نشانه هایی برای ایمان به پیامبر اخرالزمان گفته شده و شبهات هایی که ین زرتشت با اسلام در موارد زیادی داشت مردم را به این نتیجه میرساند که اسلام همان دینی است که دین انها را تکمیل میکند و دین انها دیگر کاربری برای جامعه انها ندارد.همچنین شرایط روحی و روانی جامعه و دلزدی از قوانین تحریف شده ی زرتشتی انها را به مرحله ای رسانده بود که نیاز روحی به یک ایین جدید داشتند و دقیقا سر وقت اسلام به انها عرضه شد و با استقبال کاملا قابل پیشبینی شده ای مسلمان شدند و این ایین را با تمام سادگی ها و دلنشینی هایش پذیرفتند.

امام موضوعی دیگری که هست این است که تمامی ادیان الهی چه ادیانی که ما میشناسیم و چه ادیان الهی دیگری که بسیار کم رنگ هستند به یک "منجی" معتقدند و وجه اشتراک همگی انها اعتقاد داشتن به یک منجی برای نجات بشریت در اخرالزمان است.تمامی تفکرات معنوی و ادیان الهی به این اعتقاد دارند که زندگی بشر در انده به جایی خواهد رسید که دیگر تاب و توان بقا را ندارد و بشر به اخر خط مدیریت بر جهان میرد و هیچ راهی برای خلاصی از ان بهرانی که خودش ایجاد کرده ندارد.بنابر این فردی باید بیاید، دستی از عالم غیب، از طرفل خداوند،منجی عالم بشریت ، ظهور کند و تمام منجلاب ها را کناری دهد و جنگ ها بکند تا ظلم را نابود کند و بر تخت سلطنت بر جهان بنشیند و بشریت را بر اسا قوانین الهی که انسان هرگز توانا در اجرای ان نبود و برای همین به منجلاب افتاده بود پیاده کند و بشریت را رستگار کند تا ان حکومت الهی که خداوند فرموده کامل اجرا شود تا در تاریخ بشریت یک بار برای همیشه ثبت شود که تمام نظام های سیاسی و اجتماعی ساخته تفکرات فلسفی کارس و روسو و ارسطو و نیچه و افلاطون از کونیسم تا مارکسیسم تا سوسیالیسم هیچ کدام برای حکومت بشری کارایی نداشت و همگی چندی امدند و رفتند و حتی وضعیت را برای بشریت بد تر کردند و حالا قانون الهی و حکومت الهی توسط فردی از طرف خدا قیام کرده و در حال اجرا است و ببیند تاریخ که چه گذشت بر بشریت تا به این عدل الهی رسید.

این منجی الهی در ادیان مخلف نام های متلف دارد ولی انچه مشخص است این است او یک فرد است و وجه مشترک شخصیت او است و نام او بر اسا زبان ها و فرهنگ ها فرق دارد وگرنه منجی یکی است.در دین زرتشت با نام "سوشیانت" مجوسی ها "هوشیدر" یهودیان در توران عِبِری "ماشیح(مهدی بزرگ)" مسیحیان "حضرت مسیح (ع) " برهماییان "ویشنو" نصرانیان "تئودور" چینی ها "کریشنا" بودایی ها "بودا" اقوام امریکای مرکزی مایا ها "کوتزلکوتل" سرخپوستان "گرد" اقوام اروپای مرکزی "بوخض" اسکاندیناوی ها "اودین" اهالی صربستان "مارکو کرالیویچ" یونانیان "کالویبرگ" اسپانیایی ها "رودریک" که نام های مختلفی در کتب دارد مانند "مهمید اخر " در انجیل "قیدموا" در تورات به لغت تکروم "پسر انسان" در کتب عهد جدید اناجیل چهارگانه "شیلو" در تورات سفر پیدایش

که ویژگی همه ی این نام ها یک نفر است یک نفر که در تمام این ادیام در اخرالزمان قیام خواهد خواهد کر و در برابر ظلم جنگ های بزرگی اتفاق میافتد و او فاتح و پیروز جنگ ها خواهد بود و دوران خوشبختی انسانها فرامیرسد و در تمامی ادیان این ویژگی ها مشترک است که در مورد همه ی این ادیان تحقیق شده و کتاب های نوع دیدگاه ادیان به منجی موجود است.ما اینجا به بحث منجی در نگاه زرتشتیان میپر دازیم .

-         در کتاب "زند" از کتب زرتشتیان آمده است :

آنگاه فیروزی بزرگ از طرف ایزدان میشود و اهریمنان را منقرض میسازد و تمام اقتدار اهریمنان در زمین است و در اسنام راه ندارد و بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان به سعادت اصلی خود رسیده ، بنی ادم بر تخت نیک بختی خواهد نشست. (بشارت عهدین ص 238)

 

-         جاماسپ شاگر زرتشت در کتاب معروف خود "جاماسب نامه" میگوید :

پیغمبر عرب ، آخر پیامبر باشد ... و از فرزندان دختر آن پیغمبر که خورشید جهان و شاه زنان نام دارد، کسی پادشاه شود در دنیا به حکم ایزدان، که جانشین آخر آن پیامبر باشد در میان دنیا، که مکه باشد و دولت او تا به قیامت متصل باشد و بعد از پادشاهی او دنیا تمام شود ... همه جهان را یک دین کند و ... پغمبران خدا و حکیمان و پری زادگان و دیوان و مرغان و همه اصناف جانوران و ابر ها و باد ها و مردان سفید رو در خدمت او باشند.(لمعات النور ج1 ص 23-25) – جاماسب نامه ص 20 – جاماسب نامه ص 26 به بعد-

 

-         در بخش دیگری از جاماسپ نامه آمده است :

مردی بیرون آید از سرزمین تازیان، از فرزندان هاشم (بنی هاشم) مردی بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق و بر دیم جدّ خویش بود، با سپاه بسیر به ایران نهد و آبادان کند و زمین را پر از عدل و داد کند و از داد وی باشد که گرگ با میش آب خورد. (در مورد تاثیر و نقش ایرانیان در واقعه ظهور کتاب "قوم نشان شده-انتشارات عصر موعود مفسل صحبت شده که در کتاب های بعد نیز ما توضیح خواهیم داد) (بشارت عهدین ص 258)

 

-         در بخشی از جاماسپ نامه در مورد حضرت علی و جانشین بودن او نسبت به پیامبر دکر شده ( جاماسب نامه ص 29)

-         وعده ظهور حضرت مهدی و جنگ های اخر الزمان و بشارت مدینه فاضلهدر جاماسب نامه – جاماسب نامه ص 44 به بعد

جاماسب نامه چیست ؟

جاماسب‌نامه (به پارسی میانهجاماسپ نامَگ)[۱] یا ژاماسپ‌نامک[۲]، کتابی است به زبان پارسی میانه و نویسنده آن جاماسب حکیم از خاندان هوگو است که در اوستا ستوده شده‌است. جاماسب در کتاب خود در پاسخ به پرسشهای گشتاسب‌شاه، پیشگویی‌هایی درباره آینده کرده‌است.

قطعاتی از دست‌نوشتهٔ آسیب‌دیدهٔ این اثر به خط پهلوی بر جای مانده اما متن کامل آن تنها به پازند موجود است.

مطالعه کتاب جاماسب نامه به زبان انگلیسی ( کلیک کنید )

جاملاسب نامه در کتاب خانه و موزه مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی

.

دانلود کتاب جاماسب نامه

 

 

-         در کتاب "زند وهومن یسن" آمده :

... نشانه شگفت انگیزی در آسمان پدید آید که به ظهور منجی جهان دلایت میکند و فرشتگانی از شرق و غرب به فرمان او فرستاده میشوند و به همه دنیا پیام میفرستند.( که منجی ظهور کرده است)

 

-         در قسمت دیگری از جاماسپ نامه آمده :

سوشیانس دین را به جهان رواج میدهد، فقر و تنگدستی را ریشهکن سازد،ایزدان را از دست اهریمن نجات داده ، مردم را هم فکر و همگفتار و هم کردار گرداند.

(کتاب جاماسپ نامه کتابی کم یاب است که فایل پی دی اف ان برای علاقمندان در کانال این کتاب در پیامرسان "بله" برای دانلود و خداندن مخاطب موجود است)

 

اعتقاد به ظهور سوشیانس ، نجات دهنده بزرگ در میان ملت ایران باستان به اندازه ای رایج بوده است که حتی در زمان شکست های جنگی و فراز و نشیب های زندگی با یاد آوری چنین نجات دهنده ای مقتدر ، خود را از یاس و نا امیدی نجات میدادند.

 

 

-         در جنگ قادسیه پس از درگذشت "رستم فرخزاد" سردار نامی ایران ، هنگامی که شکست نیرو های ایرانی حتمی شد و یزدگرد با کسان خود آماده فرار میشد به هنگام خروج از کاخ پرشکوه خود در مدائن ، ایوان مجلل خود را خطاب قرار داده ، گفت :

هان ای ایوان ! درود من بر تو باد ، من هم اکنون از تو روی بر میتابم تا انگاه با یکی از فرزندان خود که هنوز زمان ظهور ان فرا نرسیده است به سوی تو برگردم.

سلیمان دیلمی میگوید :

-         هنگامی که به خدمت حضرت امام جعفر صادق رسیدم مقصود یزدگرد را از جمله "یکی از فرزندان خود" پرسیدم،حضرت فرمودند :

او مهدی موعود و قائم آل محمد (ص) استکه به فرمان خداوند در آخرالزمان ظهور میکند و ششمین فرزند من و فرزند دختر یزدگرد و یزدگرد نیز پدر او است. (منتخب الاثر ص40) ( علامه محمد باقر مجلسی در بحارالانوار جلد 46 صفحه 12 اورده است : مادر بزرگوار امام سجاد – حضرت شهربانو-دختر یزدگرد، اخرین پادشاه ساسانیان است – که حضرت شهر بانو همسر امام حسین میباشد که در جریان شکست ساسانیان خاندان سلطنتی به اسارت گرفته میشوند و چون خاندان سلطنتی بودند حضرت علی علیه السلام توصیه احترام به انان در بین اعراب فرمودند و گفتند دختران شما باید همسری برای خود برگزیند تا در کنار او زندگی کند.اعراب هر کدام دختری را برای خود انتخاب میکردند که حضرت علی گفت اینان خود باید از بین شما برای خود همسری انتخاب کنند نه شما از بین انها.وقتی نوبت به شهربانو رسید حضرت علی به او گفت : چه کسی را از بین پسران عرب انتخاب میکنی ؟ شهربانو با نگاهی به جمعیت حضرت امام حسین را انتخاب میکند و همسر ایشان میشود و با ازدواج حضرت شهربانو با امام حسین علیه السلام فزندشان امام سجاد به دنیا میآید که ادامه نسل امامان شیعه تا حضرت مهدی میباشند – همچنین مادر حضرت مهدی (عج) با نام : ملیکا – نرگس(نرجس) از نوادگان قیصر روم و از خاندان یکی از حواغریون حضرت مسیح علیه السلام است که جای صبت در ان در این کتاب نیست)

 


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی