وبلاگ تحلیلی یوم الدین

تحلیل های سیاسی اجتماعی با مطالعات شخصی و پژوهشی(همراه با قلت عملایی)

وبلاگ تحلیلی یوم الدین

تحلیل های سیاسی اجتماعی با مطالعات شخصی و پژوهشی(همراه با قلت عملایی)

همیشه انتقاد و تخریب آسانتر از دفاع کردن است ،زیرا در دفاع نیازمند به اندیشیدن و تفکر هستیم .برخلاف انتقاد و یا تخریب که خیال و توهمات نقش اساسی در آن دارند .لذا عدد منتقدین افزون بر مدافعان است . ( مهدی فرش چی )
*
.** تمامی مطالب این وبلاگ تحلیل و تحقیق های خود نویسنده وبلاگ است و هیچ کپی برداری صورت نگرفته است - در حفظ حقوق نویسنده وبلاگ وجدان را در نظر داشته باش **
*
اینجا مطالبی برای اندیشیدن و فکر کردن هست.
.
درواقع این مطالب چکیده هزاران صفحه کتاب است که رو انها فکر و اندیشه شده و به تلخیص برای شما آماده شده.بخوان و باز تو روی انها اندیشه و فکر کن و بنشین پشت میز منتقدین برای جواب دادن.

40- تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان 7

يكشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۱۰ ق.ظ

در بخش گذشته تحت عنوان «نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران» به نقادی ادعایی دیگر از نویسندگان مقالات ضد دین پرداختیم. این دست از نویسندگان در ادامه ادعاهای واهی خود می‏گویند: «هدف اعراب از حمله به ایران، چیزی جز کسب غنائم و برده و کنیز نبوده است. حمله به ایران برای ایرانیان چیزی جز از بین بردن کتاب‏خانه‏های ایشان و کشتن دانشمندانشان همانند ابن مقفع و رازی، و از بین بردن تشکیلات سیاسی و اداری آن‏ها نبوده است. اعراب چون هیچ کتابی (به جز قرآن) را لایق خواندن نمی‏دیدند، به از بین بردن کتاب‏خانه‏های ایران پرداختند. آن‏ها کتاب‏خانه ری و جندی‏شاپور را ویران کردند. اعراب، شهرهای ایران را نیز ویران کردند. علاوه بر این، در حمله به ایران، دین ایرانیان از بین رفت و تلاش شد که زبان فارسی و همه ارزش‏های فرهنگی از بین برود و به‏طور کلی این حمله از حمله مغول هم بدتر بوده است».

 

هدف اعراب مسلمان از حمله به ایران

بدون شک عوامل مختلفی محرک اعراب در قصد فتح ایران بوده است. در این خصوص هم انگیزه‏های مادی و کسب غنایم دخالت داشته و هم انگیزه‏های معنوی.

پیامبر اکرم(ص) در مواردی وعده فتح ایران را به مسلمانان داده بود و مسلمانان دل‏گرم به این وعده‏ها به امر فتوحات پرداختند.[1] از طرف دیگر مسلمانان صدر اسلام در فقر نسبی به سر می‏بردند و تصور دست‏یابی به غنایم و ثروت‏های فراوان در مناطقی که رسول خدا(ص) وعده فتح آن‏ها را داده بود، می‏توانست انگیزه خوبی برای برخی از مسمانان برای شرکت در این جنگ‏ها را فراهم نماید. با این حال نباید نقش مهم و اساسی اعتقادات معنوی در شور و شوق مسلمانان در این مسیر را از نظر دور داشت. فداکاری‏ها و جانبازی‏هاى آنان در این جنگ‏ها و سخنانى که از ایشان نقل شده است نشان مى‏دهد که ایمان آنان به خدا و قیامت و صدق رسالت نبى اکرم(ص) و باور به اینکه جز خدا را نباید پرستش کرد اساس این مبارزات را تشکیل داده بود. آن‏ها وظیفه خود می‏دانستند که مللى که غیر خدا را به هر شکل و هر صورت پرستش مى‏کنند را نجات دهند و آن‏ها را از شمیم توحید الهى و عدل اجتماعى بهره‏مند سازند و رهاسازی طبقات مظلوم از بند طبقات ستمگر را در سرلوحه اهداف خود قرار دهند.[2] ( انچنان که دیدیم دردوران حکومت ساسانیان حکومت به اوج فساد خود رسیده بود که حتی نیرو های نظامی از شاه پیروی نمیکردند و هر یک به فکر حکومت کردن به منطقه خود بودند، موبدان زرتشتی تمام حکومت را در دست گرفته بودن و تحریف در دین زرتشت ان را از پاکی خارج کرده بود،مردم در فقشار طبقاتی ظلم را تحمل میکردند و به شدت نیاز به یک دگرگونی در حکومت احساس میکردند و همچنین باور های غلط و نادرست و ظالمانه ی تحریف شده زرتشتی انها را تشنه ی ایینی جدید و الهی سوق میداد که تقدیر خداوند انان را به سمت اسلام کشاند و تقدیر الهی بر این بود تا ظلم و تحریف های ایینی و حکومتی از ایران برچیده شود و مردم نجاب یابند)

 از گفت و گوی نماینده سپاه اسلام "زهرة بن حویه" ‏طلیعه‏دار سپاه "سعد بن ابی وقاص"[3] با رستم فرخ‏زاد سردار سپاه ایران، می‏توان به انگیزه‏های معنوی و اعتقادی مسلمانان پی برد. طبری می‏نویسد: «رستم‏ فردی را پیش زهره فرستاد. زهره آمد و مقابل وى قرار گرفت. رستم مى‏خواست صلح کند و چیزى بدهد که اعراب باز گردند. از جمله چنین ‏گفت: شما همسایگان مایید، یک دسته از شما در قلمرو ما بودند که رعایتشان مى‏کردیم و از آزار بر کنار مى‏داشتیم، همه جور کمک مى‏کردیم و در جمع بادیه‏نشینان حفاظتشان مى‏کردیم، در مراتع ما به چرا مى‏آمدند و از دیار خودمان آذوقه به آن‏ها مى‏دادیم، در قلمرو خودمان از تجارت بازشان نمى‏داشتیم و کار معاش آن‏ها مرتب بود و بدین‏سان به صلح اشاره مى‏کرد. زهره به او گفت: راست مى‏گویى، چنین بود که گفتى؛ اما کار ما چون آن‏ها نیست و مقصود ما چون مقصود آن‏ها نیست. ما به طلب دنیا سوى شما نیامده‏ایم، هدف و مقصد ما آخرت است. ما چنان بودیم که گفتى... پس از آن، خداى تبارک و تعالى پیامبرى سوى ما فرستاد که ما را به پروردگار خویش خواند و دعوت او را اجابت کردیم، خداى به پیامبر خویش گفت: من این گروه را بر کسانى که به دین من نگراییده‏اند تسلط می‏دهم و به‏وسیله اینان از آن‏ها انتقام مى‏گیرم و مادام که به دین من معترف باشند غلبه با آن‏هاست که دین من حق است و هر که از آن روی برگرداند خوار می‏شود و هر که بدان چنگ زند عزت یابد. رستم گفت: دین شما چیست؟ زهره گفت: شهادت به یگانگی خدا و این‏که محمد(ص) فرستاده خداست و... . رستم گفت: چه نیکوست و دیگر چیست؟ زهره گفت: اینکه بندگان را از عبادت بندگان به‏سوی عبادت خداى تعالى برند». رستم گفت: نیکوست، دیگر چه؟ زهره گفت: اینکه مردمان، فرزندان آدمند و حوا، برادرانند و از یک پدر و مادر. رستم گفت: چه نیکوست. اگر بدین کار رضایت دهم و من و قومم دین شما را بپذیریم چه خواهید کرد؟ آیا باز مى‏گردید؟ زهره گفت: بله به خدا و هرگز به دیار شما نزدیک نمى‏شویم مگر براى تجارت‏ یا حاجت».[4] (مکالمه کامل این دو را میتوانید در کتاب دو قرن سکوت در فصل اول ان بخوانید)

تمامی این سخنان نشان می‏دهد، حمله مسلمانان به ایران با هدف و با انگیزه الهی همراه بوده است. سخنان "زهره بن حویه" به‏عنوان یکی از مسلمانان و یکی از نمایندگان اعزامی سپاه اسلام به نزد سرداران ایرانی حکایت از اعتقاد آن‏ها در جهت گسترش اندیشه اسلامی بوده است.

علاوه بر این، آیات قرآن کریم در باب جهاد و اهمیت آن[5] و نیز سخنان رسول اکرم(ص) در خصوص این فریضه الهی[6]می‏توانست محرکی قوی برای شرکت در فتوحات باشد. شهادت‏طلبی و شور دینی برای گسترش اسلام این اعتقاد را در دل مجاهدان پدید آورد که جنگ با کافران و مشرکان نبردی مقدس است و در این نبرد مقدس چه بکشند و چه کشته شوند پیروزند.[7] همین امر عامل بسیار مهمی بود که پیروزی‏های آن‏ها را رقم می‏زد.

 

نابودی کتابخانه‏ها!؟

نوسندگان مزبور، به نابودی کتابخانه‏ها در ایران خصوصاً کتابخانه‏های «جندی‏‏شاپور» و «ری» اشاره دارند. این نویسندگان معتقدند اعراب با ورود به ایران تمامی کتابخانه‏های موجود در ایران را تخریب کردند و کتاب‏های آن‏ها را سوزاندند.

نکته‏ای که در همین ابتدا باید به آن توجه داشت این است که جزئیات حوادث فتوحات اسلامى در ایران و روم ضبط شده است؛ اما نامى از کتابخانه‏اى در ایران که به آتش کشیده شده باشد در هیچ مدرک تاریخى وجود ندارد؛ بلکه مدارک تاریخی خلاف آن را ثابت مى‏کند.[8] کتابخانه جندی‏شاپور و مرکز علمی‏ای که در این شهر قرار داشت، تا قرن‏ها بعد از ورود اعراب مسلمان، به حیات خود ادامه داده است. در آغاز ورود اسلام، مدرسه جندی‏شاپور به اوج شهرت رسید و تا دوره عباسیان که پزشکانی را از آن‏جا به بغداد بردند، ادامه یافت. جغرافی‏نویسان و جهان‏گردان مسلمانی که از آن‏جا دیدن کرده‏اند از جندی‏شاپور هم‏چون شهری آباد نام برده‏اند.[9] "زرین کوب" پس از اشاره به آغاز دوره عباسیان و عصر طلایی «ترجمه و تألیف-نهضت ترجمه» می‏نویسد: «در این زمان جندی‏شاپور هنوز مثل عهد خسروان پناه‏گاه معارف و علوم عقلی به شمار می‏آمد».[10] بعدها با رونق یافتن مراکز علمی در بغداد و دعوت از دانشمندان این مرکز علمی به بغداد، کم‏کم از رونق آن کاسته شد و بسیاری از کتاب‏های این مرکز علمی بعد‏ها به بغداد منتقل شد و بخشی از آن‏ها در جریان نهضت ترجمه به عربی ترجمه شد. باید توجه داشت که در این مرکز علمی تنها دانشمندان ایرانی نبودند؛ بلکه دانشمندانی از تمدن سریانی و یونانی و هندی نیز به فعالیت مشغول بودند.[11] (این دوران طلایی به هزار و بک شب معروف است.همان هزار و یک شب سندباد و علائ الدین که در بغداد شکل گرفت-حکومتی بسیار ثروتمند کاخ های بزرگ و کتاب خانه هایی بسیار عظیم و سرشار از علم جهان طوری که مرکز علم جهان بغداد شده بود و انچنان کتاب در ان بود که هیچ کتابی برای ترجمه دیگر در جهان پیدا نشد و مترجمان نهضت ترجمه بیکار شدند و نهضت ترجمه به پایان رسید و بعد از ان اغاز ظهور دانشمکندان نامی مسلمان مانند ابن سینا-زهراوی-ابن هیثم-عباس ابن فرناس-خارزمی-ابوریحان بیرونی-مولوی-سعدی-حافظ-خیام و هزاران دانشمند بزرگ مسلمان دیگر که در کتاب بعد کامل توضیح داده میشود) 

"سیریل الگود" (مورخ و پزشک بریتانیایی) معتقد است: «طی سالیان دراز، جندی‏شاپور بود که پزشکان بیمارستان‏ها و مؤسسات نوبنیاد عرب را تأمین می‏کرد».[12] رواج علم و معارف گوناگون، هم‏چنین وجود پزشکان بسیاری که تا قرن‏ها بعد از ورود اسلام به ایران، در این مرکز علمی حضور داشتند، نشان از عدم ویرانی آن به دست اعراب مسلمان دارد. علاوه بر این باید توجه داشت که این شهر به صلح فتح شده است[13] پس دلیلی برای ویران کردن آن وجود نداشته است.

در ری نیز تا قبل از ورود اسلام اصلاً کتابخانه‏ای وجود نداشته تا اعراب بخواهند آن‏ را ویران کنند. بعدها در دوره اسلامی "صاحب بن عباد" در این شهر کتابخانه‏ای بزرگ ایجاد کرد که البته بخش‏هایی از آن توسط سلطان محمود غزنوی به آتش کشیده شد. در «معجم الادباء» از "ابوالحسن بیهقى" نقل شده که مى‏گفت: کتابخانه‏اى که در رى وجود دارد، گواه صادقى بر ارج و بهاى کتاب‏خانه نزد مسلمین است. بعد از آنکه سلطان "محمود بن سبکتکین" قسمتى از کتابخانه رى را سوزانید، من آن کتابخانه را وارسى کردم، دیدم فهرست کتابخانه در ده جلد تدوین یافته. جریان این است که چون سلطان محمود، وارد رى شد، بدو گفتند: این‏ها همه کتاب‏هاى رافضیان است و اهل بدعت، و او دستور داد، کتاب‏هاى کلامى را جدا کرده همه را سوزاندند.[14]

 نویسندگان مغرض و ضد اسلام اشاره‏ای به ایجاد هزاران کتابخانه و مرکز علمی در سراسر ایران، پس از ورود اسلام نمی‏کنند؛ بلکه تنها به نابودی برخی از کتابخانه‏ها، آن هم بدون ذکر دلیلی قابل اعتنا پرداخته‏اند. شکی نیست که همین مراکز علمی و فرهنگی‏ای که بعد از اسلام در ایران ساخته شد، هزاران دانشمند و عالم را در درون خویش پرورش داده‏اند. نویسندگان ضد دین، تنها با استناد به دلائلی واهی و شاهد آوردن از کتاب‏های نویسندگانی همانند خودشان، تلاش می‏کنند ورود اسلام به ایران را برای ایرانی فاجعه‏ای بزرگ جلوه دهند. به‏عنوان نمونه "میرزا فتحعلی آخوند زاده" که بعضاً به نوشته‏های او استناد می‏کنند اولین کسی است که تغییر الفبا را از اسلامی به لاتین مطرح کرد و این افتخار را داشت که سرهنگ روسیه تزاری شده بود.[15] چرا نویسندگان مورد نظر که خود را مدافع زبان و ادبیات فارسی نشان می‏دهند به نوشته‏های افراد معلوم الحالی چون "آخوند زاده" و "ادوارد براون" استناد می‏کنند. دکتر ولایتی در مورد "ادوارد براون" و "سر جان ملکم" می‏گوید: «این‏ها وظیفه داشتند ناسیونالیسم عربی را برای نفی هویت ایرانی تقویت کنند… آن‏ها نقشه تخریب هویت ایرانی را دنبال می‏کردند».[16]

نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه شود این است که اگر کتاب‏سوزی در ایران اتفاق افتاده بود «شعوبیه»(نهضتی بود که ایرانیان مسلمان بر علیه اعراب قیام کردند و فقط با اعراب مشکل داشتند نه اسلام) آن‏را به‏عنوان یکی از نقطه ضعف‏های اعراب حتما بیان می‏کرند؛ در حالی‏که این ادعا به هیچ عنوان از طرف آن‏ها بیان نشده است. شهید مطهری در این رابطه می‏نویسد:

-          «در میان ایرانیان یک جریان خاص پدید آمد که ایجاب مى‏کرد اگر کتاب‏سوزى در ایران رخ داده باشد، حتماً ضبط شود و با آب و تاب فراوان هم ضبط شود و آن جریان شعوبی‏گرى است. شعوبی‏گرى هر چند در ابتدا یک نهضت مقدس اسلامى عدالت‏خواهانه و ضد‏تبعیض بود؛ ولى بعدها تبدیل شد به یک حرکت نژادپرستانه و ضدعرب. ایرانیان شعوبى مسلک، کتاب‏ها در مثالب و معایب عرب نوشتند و هرجا نقطه ضعفى از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان مى‏نوشتند و پخش مى‏کردند؛ جزئیاتى از لابلاى تاریخ پیدا مى‏کردند و از سیر تا پیاز فروگذار نمى‏کردند. اگر عرب چنین نقطه ضعف بزرگى داشت که کتابخانه‏ها را آتش زده بود خصوصاً کتابخانه ایران را، محال و ممتنع بود که شعوبیه که در قرن دوم هجرى اوج گرفته بودند و بنى‏العباس ـ به حکم سیاست ضد اموى و ضد عربى که داشتند ـ به آن‏ها پروبال مى‏دادند، درباره‏اش سکوت کنند، بلکه یک کلاغ را صدکلاغ کرده و جار و جنجال راه مى‏انداختند، و حال آنکه شعوبیه  تفوّّه به این مطلب نکرده‏اند و این خود دلیل قاطعى است بر افسانه بودن قصه کتاب‏سوزى ایران».[17]

در بخشی از نوشته‏های ضد دین آمده است: «علت از بین بردن کتاب‏ها و کتابخانه‏های ایران این بود که اعراب جز قرآن کتابی را لایق خواندن نمی‏دیدند». در پاسخ به این ادعای نادرست باید متذکر شد درست است که مسلمانان به قرآن بسیار اهمیت می‏داده‏اند و در برخی از موارد خلفا به بهانه حفظ این کتاب شریف از خطر تحریف، حتی جلوی نقل حدیث را نیز گرفته‏اند[18] اما این دلیل نمی‏شود که بگوییم آن‏ها به هیچ علم و نوشته‏ای رغبت نشان نمی‏دادند. اسلام به مسئله علم‏آموزی اهمیت بسیاری داده است به‏گونه‏ای که رسول خدا(ص) طلب علم را برای هر مرد و زن مسلمانی واجب شمرده است[19] و مسلمانان را ترغیب کرده تا علم را بیاموزند هر چند در چین(شرقِ دور) باشد.[20] این امر بر خلاف نظریه‏ای است که می‏گوید: اعراب به هیچ کتابی جز قرآن اهمیت نمی‏داده‏اند. اگر اعراب مسلمان تنها به قرآن اهمیت می‏دادند، پس چگونه است که این همه کتاب توسط مسلمانان ترجمه و یا تألیف شده است.؟(نهضت ترجمه) علاوه بر این وقتی ثابت شد هیچ کتابخانه‏ای در ایران توسط اعراب ویران نشده و از بین نرفته است، دیگر این ادعا نمی‏تواند مقبول باشد.

 یکی از نویسندگان ذکر شده در بخشی از مقاله‏اش اشاره دارد که «تا این‏جا تلاش کرده‏ام از سخنان فرزانگانی بهره بگیرم که نام‏های بزرگ دارند». در جواب باید گفت: آیا فرزانگان فقط همان‏هایی هستند که سخن از ویرانی و قتل‏عام زده‏اند؟ آیا کسانی که این سخنان را انکار کرده‏اند و کم هم نیستند، بلکه به مراتب بیشترند، فرزانه نیستند!؟ معلوم می‏شود فقط هر کس طبق مراد شما سخن بگوید فرزانه است!

علاوه بر این در بخشی دیگر از نوشته‏های این افراد معلوم الحال آمده است:

-          «فریب گروهی تازی پرست ایران ستیز را نخورید. این را بدانید که تازیان برای پذیراندن آئین خرافه‏گرای خود که از ژرفای پندارهای بیمارشان برخاسته بود، چیزی جز خون و مرگ و ننگ و نکبت برای ما به ارمغان نیاورده‏اند».

 این عبارات علاوه بر این که به شعور میلیون‏ها ایرانی - که 1400 سال است اسلام را با دل و جان پذیرفته‏اند - توهین کرده و آن‏ها را انسان‏هایی خرافه‏پرست و فریب‏خورده معرفی نموده است، نشان از دست و پا زدن‏های ذلیلانه‏ای است که نویسنده با استفاده از کلمات سخیف می‏خواهد آتش درونی خویش را خاموش سازد؛ چرا که می‏داند مردم ایران هرگز حاضر نیستند دست از اسلام و اعتقادات اسلامی خویش بردارند.

 

نتیجه‏گیری

هر چند انگیزه‏های مادی یکی از عوامل تحریک‏کننده برخی از اعراب در شرکت در فتح ایران بوده، اما بدون شک انگیزهای معنوی نیز سهم بسیار عمده‏ای در این رابطه داشته است. از گفت و گوی نمایندگان سپاه اسلام با سرداران سپاه ایران، به این انگیزه های معنوی و اعتقادی، تا حدی می توان پی برد. دستورات قرآن کریم و فرمایشات رسول خدا(ص) در باب جهاد نیز محرکی دیگر در این زمینه بوده است. نابودی کتابخانه‏های ایران و به‏طور خاص کتابخانه جندی‏شاپور نیز اتهام نادرست دیگری است. ساخت مراکز علمی در حد بسیار وسیع در ایران و ایجاد کتابخانه‏های گسترده در این مرز و بوم توسط مسلمانان، نکته‏ای است که نویسندگان ضد دین نخواسته‏اند به آن اشاره کنند.

 

فهرست منابع

قرآن

1)      ابن اثیر، عزالدین؛ الکامل، ترجمه: ابوالقاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371.

2)      ابن مسکویه؛ تجارب الامم، مترجم: ابوالقاسم امامى، تهران، سروش، 1369.

3)      امینی، سید عبد الحسین؛ الغدیر، ترجمه: جمعی از مترجمان، تهران، بنیاد بعثت، بی تا.

4)      پاینده، ابوالقاسم؛ نهج الفصاحه، تهران، دنیای دانش، چهارم، 1382.

5)      ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد؛ الغارات، تحقیق: سید جلال‏الدین المحدث، بی جا، بی تا.

6)      حضرمی، محمد بن بحر؛ حدائق الانوار، جده، دارالمنهاج، چاپ اول، 1419.

7)      دارمی، عبدالله بن بهرام؛ السنن، دمشق، مطبعة الاعتدال، بی تا.

8)      ذهبی؛ سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، 1413.

9)      رازی، ابوحاتم؛ اعلام النبوه، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ دوم، 1381.

10)    زرین‏کوب، عبدالحسین؛ تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، امیر کبیر، چاپ دوم، 1355.

11)    صفا، ذبیح الله؛ تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، تهران، مجید، چاپ اول، 1384.

12)    طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387.

13)    الگود، سیریل؛‌ تاریخ پزشکی ایران، ترجمه: باهر فرقانی، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، 1386.

14)    مجلسی، محمدباقر؛ بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403.

15)    مطهری، مرتضی؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، چاپ سی و دوم، 1385.

16)    نصر، سید حسین؛ علم و تمدن در اسلام، ترجمه: احمد آرام، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1386.

17)    واقدى، محمد بن عمر؛ المغازى، ترجمه: محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چاپ دوم، 1369.

18)    وکیلی، هادی؛ تعامل اسلام و ایران در گستره تاریخ، ‌قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1386.


[1]. در روایتی از سلمان فارسی، پیامبر در هنگامه حفر خندق در جنگ احزاب به گستره فتوحات اسلام اشاره نموده است. الغارات، ص434 و المغازی، ص337 و الکامل، ج‏7، ص203-204.

[2]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص87-88.

[3]. تاریخ‏ الطبری، ج‏5، ص1687.

[4]. همان.

[5]. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ. تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیم‏». صف: آیات 10 تا 12.

[6]. قال رسول اللّه(ص): «إنّ اللّه عزّ و جلّ لیدعو الجنة یوم القیامة، فتأتی بزخرفها و زینتها فیقول سبحانه: أین عبادی الّذین قاتلوا فی سبیلی و جاهدوا؟ ادخلوا الجنّة، فیدخلونها بغیر حساب‏». حدائق الانوار، ص248.

[7]. مغیره به رستم گفت: «هر کس از ما کشته شود به بهشت مى‏رود و هر کس از شما را بکشیم به جهنم می‏رود و هر کس از ما بماند بر هر کس از شما بماند ظفر مى‏یابد». تاریخ الطبری، ج5، ص1700.

[8]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص270.

[9]. علم و تمدن در اسلام، ص197.

[10]. تاریخ ایران بعد از اسلام، ص436.

[11]. تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ص31 و 32.

[12]. ‌تاریخ پزشکی ایران، ص268.

[13]. تاریخ الطبری، ج5، ص1888 و تجارب الامم، ج1، ص342-343.

[14]. الغدیر، ج7، ص89.

[15]. تعامل اسلام و ایران، ج1، ص9.

[16]. همان، ص13.

[17]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص202.

[18]. السنن، ج1، ص85 و سیر اعلام النبلاء، ج2، ص601.

[19]. نهج الفصاحه، ص557 و بحار الانوار، ج1، ص171.

[20]. اعلام النبوه، ص112 و بحار الانوار، ج1، ص180 و نهج الفصاحه، ص217.


 

 


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی