وبلاگ تحلیلی یوم الدین

تحلیل های سیاسی اجتماعی با مطالعات شخصی و پژوهشی(همراه با قلت عملایی)

وبلاگ تحلیلی یوم الدین

تحلیل های سیاسی اجتماعی با مطالعات شخصی و پژوهشی(همراه با قلت عملایی)

همیشه انتقاد و تخریب آسانتر از دفاع کردن است ،زیرا در دفاع نیازمند به اندیشیدن و تفکر هستیم .برخلاف انتقاد و یا تخریب که خیال و توهمات نقش اساسی در آن دارند .لذا عدد منتقدین افزون بر مدافعان است . ( مهدی فرش چی )
*
.** تمامی مطالب این وبلاگ تحلیل و تحقیق های خود نویسنده وبلاگ است و هیچ کپی برداری صورت نگرفته است - در حفظ حقوق نویسنده وبلاگ وجدان را در نظر داشته باش **
*
اینجا مطالبی برای اندیشیدن و فکر کردن هست.
.
درواقع این مطالب چکیده هزاران صفحه کتاب است که رو انها فکر و اندیشه شده و به تلخیص برای شما آماده شده.بخوان و باز تو روی انها اندیشه و فکر کن و بنشین پشت میز منتقدین برای جواب دادن.

41- تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان 8

سه شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۷، ۰۲:۱۷ ب.ظ

در بخش گذشته تحت عنوان «اهداف اعراب از حمله به ایران(1)» به نقادی برخی دیگر از ادعاهای نویسندگان مقالات ضد اسلام پرداختیم. اینک به بررسی سه ادعای: کشتار دانشمندان ایرانی، نابودسازی دین زرتشت و محو زبان فارسی خواهیم پرداخت.

 

کشتن دانشمندان ایرانی!؟

بر خلاف دیدگاه نویسندگان ضد اسلام، یکی از پیامدهای ورود اسلام و اعراب مسلمان به ایران، نابودی حکومت طبقاتی ساسانی بوده است؛ همان حکومتی که اجازه درس خواندن را به همه افراد جامعه نمی‏داد. قبل از اسلام، بیشتر ایرانیان حق درس خواندن و باسواد شدن را نداشتند. بنابراین اگر استعدادی هم وجود داشت هرگز شکوفا نمی‏شد. بر خلاف ادعای نویسندگان مزبور پس از ورود اسلام به ایران استعدادهای ایرانیان شکوفا شد و این همه دانشمند در ایران فرصت ظهور پیدا کردند. مقایسه تعداد دانشمندان، قبل از ورود اسلام و بعد از آن، کاملا گویای همین حقیقت است.

 

قتل ابن‏مقفع!؟

در خصوص کشته شدن "ابن مقفع" با مراجعه به منابع مشخص می‏شود این دانشمند ایرانی به دستور "منصور" دومین خلیفه عباسی به قتل رسیده است البته کینه‏های شخصی در کشته شدن او بی‏تأثیر نبوده است. "یعقوبی" در کتاب خود، واقعه را این‏گونه نقل می‏کند که در ابتدای خلافت عباسی، "عبدالله بن علی" عموی منصور، به دعوی خلافت بر ضد وی قیام کرد. منصور "ابومسلم خراسانی" را به جنگ عبدالله فرستاد. ابومسلم در «نصیبین» با عبدالله بن على جنگید و سپاه او را پراکنده ساخت، پس عبدالله گریخت و نزد برادرش "سلیمان بن على" عامل بصره رفت و پیوسته نزد وى پنهان بود. ابو جعفر (منصور) از بودن عبدالله بن على نزد سلیمان بن على که در آن موقع حاکم بصره بود، خبر یافت و نزد سلیمان فرستاد و او بودن عبدالله را نزد خویش انکار کرد، سپس امان خواست و ابوجعفر آن را مطابق نسخه‏اى که ابن‏مقفع انشاء کرده بود، براى وى نوشت با محکم‏ترین عهد و پیمان‏ها، که بدى به او نرساند و در پیمان امان با وى حیله‏اى به‏کار نبرد. در امان [نامه] نوشته بود که: پس اگر من (حیله‏اى) یا دسیسه‏اى کردم، مسلمانان از بیعت من برکنار و هم از سوگندها و عهدهایى که بر آنان گرفته‏ام آزاد خواهند بود. ابوجعفر چون بر این مضمون وقوف یافت، گفت: این‏را که نوشته است؟ گفته شد: ابن‏مقفع. و همان سبب مردن ابن مقفع گردید.[1]

"بلاذری" نیز در «انساب الاشراف» می‏نویسد: «منصور "سفیان بن معاویه" را والی بصره قرار داده بود. در همین زمان فرزندان علی بن عبدالله بن عباس (عموهای منصور) از ابن‏مقفع خواستند که امان‏نامه‏ای برای عبدالله بن علی تنظیم کند؛ چرا که منصور پذیرفته بود که او را امان دهد. ابن مقفع در این امان‏نامه نوشته بود اگر امیرمؤمنان منصور به امانی که در مورد عبدالله بن علی (عمویش) داده وفا نکند خود را از خلافت عزل کرده است و گویا مردم دیگر با او بیعتی ندارند. منصور از این نوشته تعجب کرده و از ابن‏مقفع سخت ناراحت شد. سپس به سفیان دستور داد ابن‏مقفع را به قتل برساند.  سفیان که کینه ابن‏مقفع را در دل داشت از این فرصت استفاده کرد و او را با وضعی دل‏خراش به قتل رساند».[2] در باب علت کینه‏ای که سفیان از ابن‏مقفع در دل داشت، بلاذری می‏نویسد: «از آنجا که ابن‏مقفع دبیر عموی خلیفه بود، همواره والی بصره "سفیان بن معاویة ابن یزید بن مهلب بن ابی صفره" را سبک می‌داشت و مسخره می‌کرد. ابن‌مقفع سفیان را «ابن المُغتَلَمة» (پسر ِ زن ِ تیزشهوت) می‌خواند و می‏گفت مادر تو به مردان عراقی راضی نشد و آن‏ها را کافی ندانست تا این‏که مردانی از شام با او ازدواج کردند. هم‏چنین، چون بینی سفیان بسیار بزرگ بود هرگاه ابن‌مقفع به نزد او می‌رفت می‌گفت: «سلامٌ علیکما» یعنی درود بر شما دو تن و منظورش سفیان و بینی او بود! سفیان به همین علت کینه شدید ابن‏مقفع را در دل داشت».[3]

 بنابراین با توجه به این نقل‏های تاریخی به نظر می‏رسد قتل ابن‏مقفع این دانشمند ایرانی در واقع به علت کینه‏های شخصی بوده است و خود او هم در این ماجرا بی‏تقصیر نبوده است. علاوه بر این، دستور قتل وی را منصور خلیفه ستمگر عباسی داده است، همان کسی که امام صادق(ع) نیز به دستور او به قتل رسید.[4]

 

قتل زکریا رازی!؟

اما در خصوص قتل "زکریای رازی" نیز به این نکته باید توجه کرد که منابع تاریخی از وفات او سخن گفته‏اند نه از کشته شدنش. بیشتر منابع وفات او را سال 331 هجری  و در شهر بغداد دانسته‏اند. مهم‌ترین سند تاریخی دربارهٔ تولد و مرگ رازی کتاب «فهرست کتابهای رازی» نوشتهٔ "ابوریحان بیرونی" است. در این کتاب تولد رازی در غرهٔ شعبان ۲۵۱ ق. و درگذشت‌ او در پنجم شعبان ۳۱۳ ق. ثبت شده‌ است.[5]

"ابن ندیم" در الفهرست می‏نویسد: «رازی در سال 331 در شهر بغداد در ماه ذی‏الحجه از دنیا رفت».[6] "زرکلی" هم در «الاعلام» به درگذشت رازی (نه قتل او) اشاره دارد.[7]

 

دین زرتشت پس از حمله اعراب مسلمان

در بخشی از سخنان نویسندگان ضد دین به از بین بردن دین زرتشتی توسط اعراب اشاره شده است. در این خصوص باید گفت: مسلمانان کسی را مجبور به ترک دین خویش نمی‏کردند. همان‏گونه که پیشتر اشاره شد، ایرانیان می‏توانستند با پرداخت جزیه بر دین سابق خویش باقی بمانند.[8] (که در فصل های گذشته اشاره شد بسیار کمتر از مالیات های سنگین ساسانی بود که هیچ چیزی برای زندگی برای انان که زندگی روستایی و از طبقه کارگز بودند باقی نگذاشته بود) ایرانیان در واقع با انتخاب و اختیار خویش، کم‏کم دین زرتشتی را ترک گفته و اسلام را پذیرفتد. سخت‏گیری‏های بیش از حد در دین زرتشتی و رفتار نادرست مبلغان و مردان دینی زرتشت در ایجاد تمایل و انگیزه در گرویدن ایرانیان به اسلام مؤثر بوده است.

 

 

زبان فارسی پس از حمله اعراب

نویسندگان مورد نظر تأکید دارند که اعراب پس از ورود به ایران، تلاش کردند زبان فارسی را که با حکومت‏ آن‏ها در تعارض بود، از بین ببرند. در پاسخ به این ایراد باید توجه داشت که اعراب هیچ‏گاه در صدد از بین بردن زبان فارسی نبوده‏اند. در برخی از مراحل حتی اعراب به رشد و اعتلای زبان فارسی هم کمک کرده‏اند. ‏شهید  مطهری می‏نویسد: «طبق شواهد تاریخى، بنى عباس که از ریشه عرب و عرب‏نژاد بودند، براى مبارزه با بنى‏امیه که سیاست‏شان عربى بود، از خود ایرانی‏ها بیشتر زبان فارسى را ترویج مى‏کردند و به همین دلیل است که اعراب ناسیونالیست و عنصرپرست امروز، بنى‏امیه را مورد تجلیل قرار مى‏دهند و از بنى‏العباس کم و بیش انتقاد مى‏کنند. بنى‏العباس به خاطر مبارزه با بنى‏امیه که اساس سیاست‏شان قومیت و نژاد و عنصرپرستى عربى بود با عربیت و هرچه موجب تفوق عرب بر غیر عرب بود مبارزه مى‏کردند، عنصر غیر عرب را تقویت مى‏کردند و امورى را که سبب مى‏شد کمتر غیر عرب تحت تأثیر عرب قرار بگیرند نیز تقویت مى‏کردند و به همین جهت به ترویج زبان فارسى پرداختند و حتى با زبان عربى مبارزه کردند.[9] (از دلایل ان میتوان به نفوذ ایرانی ها در دربار بنی امیه و بنی عباس را دید که نفوذ عجیب و شدید ایرانیان در پست های حکومتی و سیاسی به قدری بالا گرفت که جز خلیفه و برخی اطرافیانش دیگر کسی عرب نبود و همگی ایرانی از طرف پدر یا مادر بودند )

"ابراهیم امام" که پایه‏گذار سلسله بنى عباس است، به ابومسلم خراسانى نوشت: «کارى بکن که یک نفر در ایران به عربى صحبت نکند و هر کس را که دیدى به عربى سخن مى‏گوید بکش».[10] «اگر توانستی زبان عربی را در خراسان براندازی برانداز».[11] "مستر فراى" در کتاب خود مى‏نویسد: «به عقیده من خود تازیان در گسترش زبان فارسى در مشرق یارى کرده‏اند و این خود موجب برافتادن زبان سُغدى و لهجه‏هاى دیگر آن سرزمین شد».[12]

از طرف دیگر در طول تاریخ بسیارى از ایرانیانِ ایرانى‏نژادِ مسلمان را مى‏بینیم، که چندان رغبتى به زبان فارسى نشان نمى‏دادند؛ مثلاً طاهریان و دیالمه و سامانیان که همه از نژاد ایرانى خالص بوده‏اند در راه پیشبرد زبان فارسى کوشش نمىکردند و حال آن‏که غزنویان که از نژاد غیرایرانى بودند، وسیله احیاى زبان فارسى گشتند.»[13] وی در جای دیگر از کتاب میراث باستانى ایران مى‏گوید: «مى‏دانیم که طاهریان هواخواه به کار بردن زبان عربى در دربارشان در نیشابور بودند و بازپسین ایشان به داشتن شیوه عربى دل پسندى نام‏آور گشته بود».[14]

در دربار سامانیان با همه اصالت در نژاد ایرانى، زبان فارسى به هیچ وجه ترویج و تشویق نشده است و وزراى ایرانى آن‏ها نیز علاقه‏اى به زبان فارسى نشان نمى‏دادند. چنان‏که دیالمه ایرانى شیعى نیز چنین بوده‏اند. برعکس، در دستگاه غزنویان ترک‏نژاد سنى مذهب متعصب، زبان فارسى رشد و نضج یافته است. این‏ها مى‏رساند که علل و عوامل دیگرى غیر از تعصبات ملى و قومى در احیا و ابقاى زبان فارسى دخالت داشته است.[15] از طرفی ورود زبان عربی به ایران موجبات غنی شدن زبان فارسی را فراهم کرد. بسیاری از ایرانیان که زبان عربی را زبان اصلی جهان اسلام می‏دانستند[16] آثار خویش را به این زبان نگاشتند. "مستر فراى" درباره ورود واژه‏هاى عربى به زبان فارسى و تأثیر آن، تحت عنوان «آغاز زندگى نوین ایران» چنین مى‏گوید:

-         «در برخى فرهنگ‏ها زبان بیشتر از دین یا جامعه در ادامه یافتن یا بر جاى ماندن آن فرهنگ اهمیت دارد. این اصل با فرهنگ ایران راست مى‏آید؛ زیرا که بى‏شک در پیوستگى زبان فارسى میانه (فارسى عهد ساسانى) و فارسى نوین (فارسى دوره اسلامى) نمى‏توان تردید روا داشت. با این همه این دو یکى نیستند. بزرگ‏ترین فرق میان این دو زبان راه یافتن بسیارى واژه‏هاى عربى است در فارسى نوین که این زبان را از نظر ادبیات نیرویى بخشیده و آن را جهان‏گیر کرده است و این برترى را در زبان پهلوى نمى‏توان یافت. به‏راستى که عربى، فارسى نوین را توان‏گر ساخت و آن را تواناى پدیدآوردن ادبیاتى شکوفا به ویژه در تهیه شعر ساخت؛ چنان که شعر فارسى در پایان قرون وسطى‏ به اوج زیبایى و لطف رسید. فارسى نوین راهى دیگر پیش گرفت که قافله‏سالار آن گروهى مسلمانان ایرانى بودند که در ادبیات عرب دست داشتند و نیز به زبان مادرى خویش بسیار دل بسته بودند. فارسى نوین که با الفباى عربى نوشته مى‏شد، در سده نهم میلادى در مشرق ایران رونق گرفت و در بخارا پایتخت دودمان سامانى گل کرد».[17]

-         (دانشمندانی مااند ابن سینا – خارزمی – ابوریحان بیرونی و غیره کتاب های خور را به زبان عربی مینوشتند زیرا به واسطه نهضت ترجمه در قرن 2 تا 4 هجری قمری زبان علمی دنیا انچنان که امروزی انگلیسی معرفی شده، عربی بود)

او راجع به استفاده نمودن شعر فارسى از عروض عربى چنین مى‏گوید: «در ساختن شعرهاى نوین فارسى روش کهن را با افاعیل عربى‏ درآمیختند و بحرهاى بسیار فراوانى پدید آوردند. شاید بهترین و کهن‏ترین نمونه‌ی این پیوند شاهنامه فردوسى باشد که به بحر متقارب ساخته شده است».[18] 

با توجه به آنچه گذشت بطلان این ادعا که حمله اعراب به ایران از حمله مغولان ویران‏گر و بدتر بوده، روشن می‏شود و تنها به ذکر سخنی از یکی از مورخان که خود شاهد حمله مغولان بوده اکتفا می‏شود. ابن‏اثیر می‏نویسد: «اگر گوینده‏اى مى‏گفت: جهان از زمانى که پروردگار بزرگ و منزه، آدم را آفرید تا امروز به چنین بلائى گرفتار نشده بود، راست مى‏گفت؛ زیرا در تواریخ، حادثه‏اى که برتر از این یا نزدیک به این رویداد باشد، دیده نمى‏شود … شاید تا انقراض عالم و پایان جهان، مردم همانند چنین حادثه و چنین قوم خون خوارى را نبینند … اى کاش مادرم مرا نزاده بود یا پیش از بروز این حادثه، مرده و از یاد رفته بودم».[19]

 

نتیجه گیری

اسلام با ورود به ایران ضمن مبارزه با حکومت طبقاتی ساسانی که اجازه نمی‏داد افراد طبقات پایین جامعه درس بخوانند و به مراتب بالای اجتماعی دست یابند، زمینه را برای رشد بزرگ‏ترین مفاخر ایرانی مربوط به دوره اسلامی فراهم نمود. قتل بزرگانی چون ابن مقفع و رازی توسط اعراب ادعایی نادرست و مخالف با سندهای تاریخی است. نابودی زبان فارسی نیز اتهام واهی دیگری است که به اعراب مسلمان نسبت داده شده است. این در حالی است که با ورود اعراب به ایران و تماس لغات عربی و فارسی، موجبات رشد و غنای زبان فارسی بیش از پیش فراهم شد.

 

 فهرست منابع


[1] . تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص357.

[2] . أنساب الأشراف، ج‏4،ص221-222.

[3] . همان.

[4] . مناقب آل ابی‏طالب، ج4، ص280.

[5]   «توفی بالری لخمس مضت من شعبان سنه 313»فهرست کتاب‌های رازی، ص 5

[6] . الفهرست، ص360.

[7] . الاعلام، ج6، ص130.

[8] . البدء و التاریخ، ج1، ص851 و الطبقات الکبری، ج1، ص248 و فتوح البلدان، ص439-440.

[9] . خدمات متقابل اسلام و ایران، ص102-103.

[10] . الامامه و السیاسه، ص342 و تاریخ الطبری، ج11، ص6414.

 [11] . تاریخ الطبری، ج10، ص4501.

[12] . میراث باستانی ایران، ص387.

[13] . میراث باستانی ایران، ص387.

[14] . همان، ص403.

[15] . همان.

[16] . ایرانیان نه توجه‏شان به زبان فارسى به‏عنوان ضدیت اسلام با عرب بود و نه زبان عربى را زبان بیگانه مى‏دانستند. آن‏ها زبان عربى را زبان اسلام مى‏دانستند نه زبان قوم عرب و چون اسلام را متعلق به همه مى‏دانستند زبان عربى را نیز متعلق به خود و همه مسلمانان مى‏دانستند. خدمات متقابل اسلام و ایران ص100.

[17] . میراث باستانی ایران، ص401-400.

[18] . همان، ص402.

[19] . الکامل، ج32، ص125.

-----
معرفی برخی کتاب :

1)     ابن اثیر، عزالدین؛ الکامل، ترجمه: ابوالقاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371.

2)     ابن سعد؛ الطبقات الکبری، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374.

3)     ابن شهر آشوب؛ مناقب آل ابی‏طالب، بیروت، دار الاضواء، 1405.

4)     ابن ندیم، محمد بن اسحاق؛ الفهرست، تحقیق: رضا تجدد،بی جا، بی تا.

5)     بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417.

6)     بلاذری، احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان، ترجمه: محمد توکل، تهران، نقره، چاپ اول، 1337.

7)     بیرونی، ابوریحان، فهرست کتاب های رازی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371.

8)     دینوری، ابن قتیبه؛ الامامه و السیاسه، ترجمه: سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس،1380.

9)     زرکلی، خیر الدین؛ الاعلام، بیروت، دار العلم للملایین، بی تا.

10)   طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387.

11)   فرای، ریچارد نلسون؛ میراث باستانی ایران، ترجمه: مسعود رجب‏نیا، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم، 1386.

12)   مطهری، مرتضی؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، چاپ سی و دوم، 1385.

13)   مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء والتاریخ، ترجمه: محمدرضا شفیعى کدکنى، تهران، آگه، چاپ اول، 1374.

14)   یعقوبى، ابن واضح؛ تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بی تا.

 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۱/۰۹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی