وبلاگ تحلیلی یوم الدین

تحلیل های سیاسی اجتماعی با مطالعات شخصی و پژوهشی(همراه با قلت عملایی)

وبلاگ تحلیلی یوم الدین

تحلیل های سیاسی اجتماعی با مطالعات شخصی و پژوهشی(همراه با قلت عملایی)

همیشه انتقاد و تخریب آسانتر از دفاع کردن است ،زیرا در دفاع نیازمند به اندیشیدن و تفکر هستیم .برخلاف انتقاد و یا تخریب که خیال و توهمات نقش اساسی در آن دارند .لذا عدد منتقدین افزون بر مدافعان است . ( مهدی فرش چی )
*
.** تمامی مطالب این وبلاگ تحلیل و تحقیق های خود نویسنده وبلاگ است و هیچ کپی برداری صورت نگرفته است - در حفظ حقوق نویسنده وبلاگ وجدان را در نظر داشته باش **
*
اینجا مطالبی برای اندیشیدن و فکر کردن هست.
.
درواقع این مطالب چکیده هزاران صفحه کتاب است که رو انها فکر و اندیشه شده و به تلخیص برای شما آماده شده.بخوان و باز تو روی انها اندیشه و فکر کن و بنشین پشت میز منتقدین برای جواب دادن.

17-شبهه کتابسوزی اعراب - بخش سوم

شنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۲۵ ق.ظ

قسمت دوم "رد شبهه کتابسوزی مسلمانان در ایران" :

ما نخست ادلّه هایی که مرحوم دکتر معین آورده اند به استثنای دلیل چهارم ایشان، نقد و بررسی می کنیم و سپس به هفتمین دلیل می پردازیم. آنگاه به تفصیل وارد چهارمین دلیل دکتر معین می شویم.

دلیل اول- گفته های سرجان ملکم:

اینها همانهاست که ما قبلاً تحت عنوان «اظهارنظرها» و تحت عنوان «مزدیسنا و ادب پارسی» نقل کردیم و بی اعتباری آنها را روشن نمودیم. سرجان ملکم ظاهراً در قرن 13 هجری می زیسته و ناچار گفته هایش درباره ی حادثه ای که در حدود سیزده قرن با او فاصله ی تاریخی دارد باید به یک سند تاریخی مستند باشد و نیست. بعلاوه او آنچنان تعصب ضد اسلامی خود را آشکار ساخته است که کوچکترین اعتباری به گفته اش باقی نمی ماند:

او مدعی است که پیروان پیامبر عربی شهرهای ایران را با خاک یکسان کردند (دروغی که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شود). عجب است که مرحوم دکتر معین گفتار سراسر نامربوط سرجان ملکم را به عنوان یک دلیل ذکر می نماید.

دلیل دوم- اما مسأله ی «اُمّیّت» و بی سوادی عرب جاهلی: ...

این مطلبی است که خود قرآن هم آن را تأیید کرده است، ولی این چه دلیلی است؟!

آیا اینکه عرب جاهلی بی سواد بوده، دلیل است که عرب اسلامی کتابها را سوزانیده است؟

بعلاوه، در فاصله ی دوره ی جاهلی و دوره ی فتوحات اسلامی که ربع قرن(25سال) تقریباً طول کشید، یک نهضت قلم وسیله ی شخص پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله در مدینه به وجود آمد که حیرت آور است.

این عرب جاهلی به دینی رو آورد که پیامبر آن دین «فدیه ی» برخی اسیران را که خواندن و نوشتن می دانستند، «تعلیم» اطفال مسلمین قرار داد. پیامبر آن دین برخی اصحاب خود را به تعلیم زبانهای غیرعربی از قبیل سریانی و عبری و فارسی تشویق کرد. خود گروهی در حدود بیست نفر «دبیر» داشت و هر یک یا چند نفر را مسؤول دفتر و کاری قرار داد [1]. این عرب جاهلی به دینی رو آورد که کتاب آسمانی اش به قلم و نوشتن سوگند یاد کرده است [2] و وحی آسمانی اش با «قرائت» و «تعلیم» آغاز گشته است [3].

آیا روش پیغمبر و تجلیل قرآن از خواندن و نوشتن و دانستن در عرب جاهلی که مجذوب قرآن و پیغمبر بود، تأثیری در ایجاد حس خوش بینی نسبت به کتاب و کتابت و علم و فرهنگ نداشته است؟!

دلیل سوم- داستان تحقیر قریش و سایر عربان آموزگاری و معلمی:

می گویند: قریش و عرب تعلیم اطفال را خوار می شمردند و کار معلمی را پست می شمردند، بلکه اساساً سواد داشتن را ننگ می دانستند.

اولاً در خود آن بیان تصریح شده که کار معلمی به علت کمی درآمد خوار شمرده شده است، یعنی همان چیزی که امروز در ایران خودمان شاهد آن هستیم !!!!!

اگر یک آموزگار یا دبیر به خواستگاری دختری برود و آن دختر، خواستگاری هم از کسبه و یا طبقه ی مقاطعه کار و بساز و بفروش هر چند بی سواد داشته باشد، خانواده ی دختر ترجیح می دهند که دختر خود را به آن کاسب یا مقاطعه کار بدهند تا آن آموزگار یا دبیر. چرا ؟؟

 آیا به علت اینکه علم و معنویت را خوار می شمرند؟؟؟!!! البته که نه.

-         عجبا، می گویند به دلیل اینکه فردی از قریش کتابخوانی کودکی را تحقیر کرده پس عرب مطلقاً دشمن علم و کتابت بوده، پس به هر جا پایش رسیده کتابها را آتش زده است!

این درست مثل این است که بگویند به دلیل اینکه عبید زاکانی ادیب و شاعر ایرانی گفته است:

"ای خواجه مکن تا بتوانی طلب علم      کاندر طلب راتب یک روزه بمانی

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز       تا داد خود از مهتر و کهتر بستانی"_ 

پس مردم ایران عموماً دشمن علم و مخالف سوادآموزی هستند و هر جا کتاب و کتابخانه به دستشان بیفتد آتش می زنند، و برعکس طرفدار مطربی و مسخرگی می باشند، یا بگویند به دلیل اینکه ابوحیان توحیدی در اثر فقر و تنگدستی تمام کتابهای خود را سوزانید، پس مردم کشورش دشمن علم و سوادند!

[1] . رجوع شود به رساله ی « پیامبر امّی » ، نوشته ی مرتضی مطهری.

[2] . «ن وَ اَلْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ» (قلم/1) .

[3] . «اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ اَلَّذِی خَلَقَ، `خَلَقَ اَلْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ، `اِقْرَأْ وَ رَبُّکَ اَلْأَکْرَمُ، `اَلَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، `عَلَّمَ اَلْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ» (علق/1- 5) .

 

قسمت سوم "رد شبهه کتابسوزی مسلمانان در ایران" :

اما آنچه ابوریحان درباره ی خوارزم نقل کرده است:

هر چند این گفتهء ابوریحان مستند به سندی نیست و او مدرکی نشان نداده است  ولی نظر به اینکه ابوریحان مردی است که علاوه بر سایر فضایل، محقق در تاریخ است و به گزاف سخن نمی گوید و فاصله ی زمانی زیادی ندارد. زیرا او در نیمه ی دوم قرن چهارم و نیمه ی اول قرن پنجم می زیسته است و خوارزم در زمان ولید بن عبد الملک در حدود سال 93 فتح شده است و بعلاوه خود اهل خوارزم بوده است بعید نیست که درست باشد.

اما آنچه ابوریحان نقل کرده، اولاً مربوط به خوارزم و زبان خوارزمی است نه به کتب ایرانی که [به ] زبان پهلوی یا اوستا یی بوده است و ثانیاً خود ابوریحان در مقدمه ی کتاب صیدلة یا صیدنه درباره ی زبانها و استعداد آنها برای بیان مفاهیم علمی بحث می کند و زبان عربی را بر فارسی و خوارزمی ترجیح می دهد و مخصوصاً درباره ی زبان خوارزمی می گوید: این زبان به هیچ وجه قادر برای بیان مفاهیم علمی نیست؛ اگر انسان بخواهد مطلبی علمی با این زبان بیان کند، مثل این است که شتری بر ناودان آشکار شود [1]

 

بنابراین اگر واقعاً یک سلسله کتب علمی قابل توجه به زبان خوارزمی وجود داشت، امکان نداشت که ابوریحان تا این اندازه این زبان را غیر وافی معرفی کند.کتابهایی که ابوریحان اشاره کرده، یک عده کتب تاریخی بود و بس.

آقای دکتر زرین کوب هم در کارنامه ی اسلام ، اصل قصه را مشکوک دانسته اند.[2] (زرین کوب فقط کتاب دو قرن سکوت را ننوشته کتاب های زیادی در مورد اسلام نیز نوشته اند)

به هرحال آنجا که احتمال می رود که در ایران تأسیسات علمی و کتابخانه وجود داشته است، تیسفون یا همدان یا نهاوند یا اصفهان یا استخر یا ری یا نیشابور یا آذربایجان است.  نه خوارزم.زبانی که احتمال می رود به آن زبان کتابهای علمی وجود داشته زبان پهلوی است نه زبان خوارزمی. در دوره ی اسلام کتابهای ایرانی که به عربی ترجمه شد از قبیل کلیله ودمنه به وسیله ی ابن مقفّع و قسمتی از منطق ارسطو به وسیله ی او یا پسرش، از زبان پهلوی بوده نه زبان خوارزمی یا زبان محلی دیگر.

کریستن سن می نویسد:

«عبد الملک بن مروان دستور داد کتابی از پهلوی به عربی ترجمه کردند. » [3]

اینکه با حمله ی یک یورشگر، آثار علمی زبانی بکلی از میان برود و مردم یکسره به حالت «اُمّیّت» و بی سوادی و بی خبری از تاریخ گذشته شان برآیند، ویژه ی زبانهای محدود محلی است. بدیهی است که هرگز یک زبان محدود محلی نمی تواند به صورت یک زبان علمی درآید و کتابخانه ای حاوی انواع کتب پزشکی، ریاضی، طبیعی، نجومی، ادبی، مذهبی با آن زبان تشکیل شود!

اگر زبانی به آن حد از وسعت برسد که بتواند کتابخانه از انواع علوم تشکیل دهد، با یک یورشْ مردمش یکباره تبدیل به مردمی امّی نمی گردند.

حمله ای از حمله ی مغول وحشتناکتر نبوده است؛ قتل عام به معنی حقیقی در حمله ی مغول رخ نمود.  کتابها و کتابخانه ها طعمه ی آتش گردید، ولی هرگز این حمله ی وحشتناک نتوانست آثار علمی به زبان عربی و فارسی را بکلی از میان ببرد و رابطه ی نسل بعد از مغول را با فرهنگ قبل از مغول قطع نماید، زیرا آثار علمی به زبان عربی و حتی به زبان فارسی گسترده تر از این بود که با چندین قتل عام مغول از بین برود. پس معلوم است که آنچه در خوارزم از میان رفته جز یک سلسله آثار ادبی و مذهبی نبوده است، و ابوریحان هم بیش از این نگفته است. دقت در سخن ابوریحان می رساند که نظرش به کتب تاریخی و مذهبی است.

منابع

[1] . رجوع شود به کتاب بررسیهایی درباره ی ابوریحان بیرونی نشریه ی دانشکده ی الهیات و معارف اسلامی، مقاله ی آقای مجتبی مینوی.

[2] . آقای دکتر زرین کوب در کارنامه ی اسلام ، اصل قصه را مشکوک دانسته اند. (در پستهای بعد آمده)

[3] . ایران در زمان ساسانیان، ص 86.

 

قسمت چهارم "رد شبهه کتابسوزی مسلمانان در ایران" :

داستان کتابسوزی عبد اللّه بن طاهر:

این داستان شنیدنی است و عجیب است که مرحوم دکتر معین این داستان را به عنوان دلیل یا قرینه ای بر کتابسوزی ایران به وسیله ی اعراب فاتح ایران آورده است.

عبد اللّه  پسر  طاهر ذوالیمینین  سردار معروف ایرانی زمان مأمون(خلیفه عباسی در دوران امام رضا ع ) است که فرماندهی لشکر خراسان را در جنگ میان  امین  و  مأمون (پسران هارون الرشید) به حمایت مأمون بر عهده داشت و بر  علی بن عیسی  که عرب بود و فرماندهی سپاه عرب را به حمایت از  امین  داشت پیروز شد و بغداد را فتح کرد و  امین  را کشت و ملک هارونی را برای مأمون مسلّم کرد.

خود طاهر شخصاً ضدعرب بود. به  علان شعوبی  که در بیت الحکمه ی هارون کار می کرد و کتابی در مثالب عرب یعنی در ذکر زشتیها و عیبهای عرب نوشت، سی هزار دینار یا سی هزار درهم جایزه داد [1].

پسرش عبد اللّه که کتابسوزی مستند به اوست، سرسلسله ی طاهریان است؛ یعنی به وسیله ی او خراسان اعلام استقلال کرد و یک دولت مستقل ایرانی تشکیل گردید.عبد اللّه مانند پدرش طبعاً روحیه ی ضدعرب داشت.

در عین حال شگفتی تاریخ و شگفتی اسلام را ببینید:

همین عبد اللّه ایرانی ضدعرب که از نظر قوت و قدرت به حدی رسیده که در مقابل خلیفه ی بغداد اعلام استقلال می کند، کتابهای ایرانی قبل از اسلام را به عنوان اینکه با وجود قرآن همه ی اینها بیهوده است  می سوزاند!

(روزی شخصی به دربار عبد اللّه بن طاهر در نیشابور آمد و کتابی فارسی از عهد کهن تقدیم داشت. چون پرسیدند چه کتابی است؟ پاسخ داد: داستان وامق و عذراست و آن قصه ی شیرین را حکما به رشته ی تحریر آورده و به انوشیروان اهدا نموده اند. امیر گفت: ما قرآن می خوانیم و نیازی به این کتب نداریم. کلام خدا و احادیث ما را کفایت می کند. بعلاوه این کتاب را مجوسان(زرتشتیان) تألیف کرده اند و در نظر ما مطرود و مردود است. سپس بفرمود تا کتاب را به آب انداختند و دستور داد هر جا در قلمرو او کتابی به زبان فارسی به خامه ی مجوس کشف شود نابود گردد. [2] )

چرا چنین کرد؟؟ ما نمی دانیم؛ به احتمال فراوان عکس العمل نفرتی است که ایرانیان از مجوس داشتند.

به هرحال این کار را عبد اللّه بن طاهر ایرانی کرد نه عرب!

آیا می توان کار عبد اللّه را به حساب همه ی ایرانیان گذاشت که اساساً چنین تفکری داشتند که هر کتابی غیر از قرآن به دستشان می افتاد می سوختند؟؟؟!!  باز هم نه.

کار عبد اللّه کار ناپسندی بوده است، اما دلیل مدعای ماست که  هرگاه فرهنگی مورد هجوم فرهنگ دیگر قرار می گیرد، پیروان و علاقه مندان به فرهنگ جدید به نحو افراط و زیانباری آثار فرهنگ کهن را مورد بی اعتنایی قرار می دهند.(همان الیناسیونی که اول کتاب ذکر کردیم که امروزه به شیوه ی مدرن در رسانه انجام میشود.کشور های استعمارگر رسانه هایی به زبان کشور های هدف خود تاسیس میکنند و برای مردم ان به نمایش میگزارند مانند BBC و manoto1که متعلق به انگستان بزرگترین استعمارگر تاریخ بشر بوده و به زبان های مختلف دنیا به جز عبری که ربان یهودی است رسانه دارد.چرا انگستان باید برای مثال هزینه های بسیار برای رسانه هایی به زبان فارسی کند ؟ )

ایرانیان که از فرهنگ جدید اسلامی سخت به وجد آمده بودند علاقه ای نسبت به فرهنگ کهن نشان ندادند بلکه در فراموشانیدن آن عمد به کار بردند.از ایرانیان رفتارهایی نظیر رفتار عبد اللّه بن طاهر که در عین تنفر از تعصب عربی که می خواهد خود را به عنوان یک نژاد و یک خون بر مردم تحمیل کند، نسبت به اسلام تعصب ورزیده اند و این تعصب را علیه آثار مجوسیت(زرتشتی و پهلوی) به کار برده اند، فراوان دیده می شود.

اگر مقصود از استدلال به کتابسوزی عبد اللّه بن طاهر این است،  چنین کارهایی در جهان سابقه دارد، احتیاجی به چنین استدلالی نیست.

_ جهان شاهد کتابسوزی ها بوده و هست:

1-     در عصر ما احمد کسروی جشن کتابسوزان داشت!(از روشن فکران بعد از مشروطه بود او و پیروانش کتاب هایی چون دیوان حافظ،خیام،مولوی،گلستان سعدی و کتاب های شیعی گری و دیگر نوشته ها را زیانمند میدانستند و برای نابودی انها میکوشیدند یا آتش میزدند – منبع : سخنرانی او در یکم دی ماه 1322 – برای نمونه کتاب "حافظ چه میگوید" از همین نویسنده مطالعه شود)

2-     مسیحیان در فاجعه ی اندلس و قتل عام مسلمانان هشتاد هزار کتاب را به آتش کشیدند [3].

3-     جرجی زیدان مسیحی اعتراف دارد که صلیبیان مسیحی در حمله به شام و فلسطین سه میلیون کتاب را آتش زدند [4].

4-     ترکان در مصر کتابسوزی کردند [5].

5-     سلطان محمود غزنوی در ری کتابسوزی کرد [6].

6-     مغول کتابخانه ی مرو را آتش زدند [7].

7-     زرتشتیان در دوره ی ساسانی کتابهای مزدکیه را آتش زدند [8].

8-     اسکندر کتب ایرانی را آتش زد [9].

9-     روم آثار ارشمیدس ریاضیدان معروف را طعمه ی آتش ساخت [10].

جرج سارتون در تاریخ علم می گوید:

پروتاگوراس سوفسطایی یونانی در یکی از کتابهای خود درباره ی حق و حقیقت بحث کرد و گفت: و اما خدایان، نمی توانم بگویم هستند و نمی توانم بگویم نیستند. بسیار چیزهاست که ما را از فهم این مطلب مانع می شود.اولین آنها تاریکی خود موضوع است، و دیگر اینکه عمر آدمی کوتاه است [11]

سارتون می گوید:

«همین مطلب باعث شد که کتابهای او را در سال چهارصد و یازده پیش از میلاد در وسط میدان شهر سوزاندند و این نخستین نمونه ی ثبت شده ی کتابسوزی در تاریخ است. » [12]

منابع:

[1] . احمدامین، ضحی الاسلام، ج /1ص 64.

[2] . تاریخ ادبیات مستر براون، جلد اول، ترجمه ی علی پاشاصالح، صفحه ی 510، نقل از دولتشاه سمرقندی.

[3] . تاریخ اندلس، تألیف مرحوم دکتر محمد ابراهیم آیتی و تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان، ترجمه ی فارسی، ج /3ص 65.

[4] . تاریخ تمدن اسلام، ج /3ص 65.

[5] . تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج /11ص 224.

[6] . جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج /3ص 66.

[7] . ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج /11ص 315.

[8] . کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ص 385. ایضاً تمدن ایرانی به قلم جمعی از خاورشناسان.

[9] . الفهرست ابن الندیم، چاپ قاهره، ص 351.

[10] . همان، ص 386.

[11] . تاریخ علم، ترجمه ی احمد آرام، ص 271.

[12] . همان

 

قسمت پنجم "رد شبهه کتابسوزی مسلمانان در ایران" :

داستان ممنوع بودن تألیف و تصنیف در جهان اسلام که در آغاز وسیله ی خلیفه ی دوم اعلام شد و تا صد سال ادامه یافت:

" آنچه به خلیفه ی دوم منسوب است، مربوط است به کتابت احادیث نبوی."

از صدر اسلام میان عمر و بعضی صحابه ی دیگر از یک طرف، و علی علیه السلام و بعضی صحابه ی دیگر از طرف دیگر در تدوین و کتابت احادیث نبوی اختلاف نظر وجود داشت.

گروه اول که عمر در رأس آنها بود : استماع و ضبط و نقل احادیث را بلامانع می دانستند، اما کتابت و تدوین آنها را مکروه می شمردند به عذر اینکه با قرآن مشتبه نشود و یا اهتمام به حدیث جای اهتمام به قرآن را نگیرد.

 ولی گروه دوم که علی (ع) در رأس آنها بود : از آغاز به کتابت و تدوین احادیث نبوی تشویق و ترغیب کردند.

عامه به پیروی از خلیفه ی دوم(عمر) تا یک قرن به تدوین حدیث نپرداخت، اما پس از یک قرن عامه نیز از نظر علی (ع) پیروی کرد و نظر  عمر  منسوخ گشت، و به همین جهت شیعه یک قرن پیش از عامه موفق به جمع و تدوین حدیث شد. (زیرا حضرت علی به پیروان خود گفته بود احادیث را نویسید و عین آنها را مکتوب کنید و برای همین در ان یک قرن که پیروان عمر حدیث ها را نمینویشتند برعکس شیعیان احادیث را از امامان خود عین ان را مینوشتند)

پس مطلب این نیست که تصنیف و تألیف در میان عرب مطلقاً و درباره ی هر موضوع ممنوع بوده است و مردمی که به خودشان اجازه ی تألیف و تصنیف نمی دادند، به طریق اولی تألیفات و تصنیفات دیگران را معدوم می کردند.

این ممنوعیت یا مکروهیت اولاً مربوط به احادیث نبوی بوده نه چیز دیگر.ثانیاً در میان عامه بوده و شیعه هرگز چنین روشی درباره ی حدیث نداشته است، و به هرحال ربطی به مسأله ی مخالفت با کتاب و نوشته ندارد.

جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلام و دکتر ذبیح اللّه صفا در تاریخ علوم عقلی در اسلام سخنانی در این زمینه دارند.

دکتر صفا می نویسد:

«اعتقاد عرب، مانند اعتقاد همه ی مسلمانان آن بود که «انّ الاسلامَ یَهْدِمُ ماقَبْلَه» (اسلام ماقبل خود را منهدم می سازد) و به همین سبب در اذهان مسلمین چنین رسوخ کرده بود که جز به قرآن به چیزی نظر نکنند زیرا قرآن ناسخ همه ی کتب و اسلام ناسخ همه ی ادیان است. پیشوایان شرع مبین هم مطالعه ی هر کتاب و حتی هر کتاب دینی را غیر از قرآن ممنوع داشته بودند.

گویند روزی پیغمبر صلی الله علیه و آله در دست عمر ورقه ای از تورات مشاهده کرد و چنان غضبناک شد که آثار غضب بر چهره ی او آشکار گردید، و آنگاه گفت:

«اَ لَمْ اتِکُمْ بِها بَیْضاءَ نَقِیَّةً وَاللّهِ لَوْ کانَ موسی حَیّاً ماوَسِعَهُ اِلاَّاتِّباعی» (آیا شریعتی درخشان و پاکیزه برای شما نیاوردم؟ به خدا سوگند اگر موسی خود زنده می بود راهی جز پیروی از من نداشت) . و نیز به همین سبب بود که پیغمبر فرمود: «لا تُصَدِّقوا اَهْلَ الْکِتابِ وَ لاتُکَذِّبوهُمْ وَ قولوا امَنّا بِالَّذی اُنْزِلَ عَلَیْنا وَ اُنْزِلَ اِلَیْکُمْ وَ اِلهُنا وَ اِلهُکُمْ واحِدٌ» . (اهل کتاب را در آنچه به نام دین می گویند نه تصدیق کنید و نه تکذیب. بگویید به آنچه بر ما فرود آمده و آنچه به سوی شما آمده (نه آنچه از پیش خود ساخته اید) ایمان داریم، معبود ما و شما یکی است) .

از جمله احادیث معروف در این عهد این بود که: «کِتابُ اللّهِ فیهِ خَبَرُ ماقَبْلَکُمْ وَ نَبَأُ ما بَعْدَکُمْ وَ حُکْمُ ما بَیْنَکُمْ» (در کتاب خدا حکایت گذشتگان پیش و پیشگویی آینده ی شما و قانون حاکم میان شما هست) . نطق قرآن کریم به این حقیقت که «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ» (تر و یا خشکی نیست مگر آنکه در کتابی روشن وجود دارد)   طبعاً مایه ی تحکیم چنین عقیدتی می شد و نتیجه ی این اعتقاد، اکتفا به قرآن و احادیث و انصراف از همه ی کتب و آثار بود [1]

 

- آیا اینان نمی دانند که جمله ی «اَلْاِسْلامُ یَهْدِمُ ماقَبْلَه» ناظر به این بوده و هست که با آمدن اسلام تمام قوانین و رسوم و عادات گذشته ملغی(لغو) است؟ همه ی مسلمانان از صدر اسلام تا کنون از این جمله ها جز این نفهمیده اند. این جمله اعلام بی اعتبار بودن مراسم دینی جاهلیت، اعم از جاهلیت شرک یا جاهلیت اهل کتاب است و فقط و فقط به مراسم و سنن مذهبی ریط دارد.همچنانکه مفهوم جمله ی «اَلْاِسْلامُ یَجُبُّ ماقَبْلَه» این است که اسلام روی گذشته را می پوشاند و عطف به ماسبق نمی کند.

مثلاً جنایتی که اگر در اسلام واقع شود قصاص یا دیه ی خاص دارد، اگر قبل از اسلام شخصی و در زمان شرک او صورت گرفته باشد و او بعد مسلمان شده باشد، اسلام عطف به ماسبق نمی کند. همه ی مسلمانان از این جمله ها این معانی را فهمیده و می فهمند. اینها کجا و معانی من درآوردی این نویسندگان کجا؟ !

همچنانکه حدیث عمر به روشنی فریاد می کند که رسول خدا فرموده است با آمدن قرآن و شریعت ختمیه، تورات و شریعت موسی منسوخ است. پس پیغمبر مطالعه ی هر کتاب حتی کتب دینی را منع نفرمود، مطالعه ی خصوص (قلبی و ایمانی)کتابهای آسمانی منسوخ گذشته را منع کرد.(مطالعه صرفا به جهت برسی ازاد است چون اینان قطعی فرد به قران است و صرف تحقیق مطالع میکند )

اینکه پیغمبر فرمود آنچه از اهل کتاب می شنوید نه تصدیق کنید و نه تکذیب نیز ناظر به قصص دینی و احیاناً احکام دینی است.

حضرت با این جمله ها به آنها فهمانید که در دست اهل کتاب راست و دروغ به هم آمیخته است.(فتنه) چون شما اهل تشخیص نیستید، نه تصدیق کنید مباد که دروغی را تصدیق کرده باشید، و نه تکذیب کنید مباد که راستی را تکذیب کرده باشید. کما اینکه جمله ی «در قرآن حکایت گذشتگان، پیشگویی آینده و قانون حاکم میان شما هست» که در نهج البلاغه نیز آمده است، ناظر به حکایات دینی، آینده ی اخروی و قوانین مذهبی است و مقصود این است: با آمدن قرآن شما به کتاب آسمانی دیگری نیاز ندارید.

از همه مضحکتر تمسک به آیه ی «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ» [2] است که تا آنجا که ما اطلاع داریم یک نفر از مفسرین هم این آیه را مربوط به قرآن ندانسته است، همه آن را به لوح محفوظ تفسیر کرده اند.

تصور مسلمین از این آیه و از آن احادیث هرگز آن چیزی نبوده که این آقایان فرض کرده و نتیجه گرفته اند که این آیه و آن احادیث زمینه ی فکری به مسلمین می داده که غیر قرآن هر کتابی را در هر فنی و هر علمی از بین ببرند!!!

[1] . دکتر ذبیح اللّه صفا، تاریخ علوم عقلی دراسلام، ص 32. تقریباً همین بیان در جلد سوم تاریخ تمدن اسلام تألیف جرجی زیدان، ترجمه ی فارسی، صفحات 54 و 55 آمده است.

[2] . انعام/59.

 

 

قسمت ششم "رد شبهه کتابسوزی مسلمانان در ایران" :

نظر ابن خالدون در مورد کتابسوزی اعراب:

نوبت به نقد دلیل چهارم مرحوم دکتر معین رسید. ایشان به شکلی نقل کرده اند که گویی ابن خلدون قاطعانه درباره ی کتابسوزی ایران نظر داده است و گویی در نقل ابوالفرج ابن العبری و عبد اللطیف بغدادی و قفطی و حاجی خلیفه  هم هیچ گونه خللی نیست،  در صورتی که ایشان قطعاً می دانسته اند که محققین اروپا اخیراً بی پایگی و بی اساسی کتابسوزی اسکندریه را به وسیله ی مسلمین به وضوح به اثبات رسانیده اند.  ولی ایشان تنها به نقل انکار شبلی نعمان و مینوی قناعت کرده و رد شده اند، بدون اینکه به دلیلهای قاطع آنها توجه کنند!

-         غالباً مدعیان کتابسوزی در ایران به کتابسوزی اسکندریه استناد می کنند.

مقدمتاً باید بگوییم که کتابت تاریخ اسلام و فتوحات اسلامی چه به طور عموم و به طور خصوص (یعنی فتوحات یک منطقه ی خاص) از اواخر قرن دوم(دو قرن پس از هجرت پیامبر که امامان شیعه تا 250 سال از هجرت زندگانی کرده اند) تدوین شده و آن کتب در اختیار ماست. در هیچ یک از کتب اسلامی یا مسیحی یا یهودی و غیر اینها که قبل از جنگهای صلیبی تألیف شده، نامی از کتابسوزی اسکندریه یا ایران در میان نیست.تنها در اواخر قرن ششم هجری و اوایل قرن هفتم است که برای اولین بار عبد اللطیف بغدادی که مردی مسیحی است کتابسوزیه اسکندریه را با شک و تناقض بیان میکند.(در حالی که در این مدت از قرن 2 تا قرن 4 جهان شاهد نهضت ترجمه توسط مسلمانان بود که تمام کتاب های دنیا به عربی در کتابخانه بزرگ بغداد که قطب علم جهان شده بود ترجمه شده بود و تمام دانشمندان بزرگ ایرانی اسلامی مانند خیام و خارزمی و غیره در این زمان شکوفا شدند ولی هیچ کتاب تاریخی از واقعه کتاب سوزی اسکندریه که در قرن دو ادعا شده نامی نبرده اند)

اگر به اصل عبارت ابن خلدون مراجعه نکنیم و به نقل پورداود در یشتها _که آقای دکتر معین از آنجا نقل کرده اند_ اعتماد کنیم،  ابن خلدون نیز در مورد منبع سخن خویش اظهار نظر نکرده و به صورت فعل مجهول بیان کرده است. او هم سخن خود را با جمله ی «و لقد یقال» آغاز کرده است (همانا چنین گفته می شود) . 

آقای پورداود در اینجا هم زرنگی کرده و قسمت اول را که هم مشتمل بر فعل مجهولِ «ولقد یقال» است و هم قسمت قبلی متن ابن خالدون را مشتمل بر داستان مجعول حمل کتب و علوم ایران به یونان است حذف کرده است و به نتیجه گیری پرداخته است!!

مأخذ شایعه ای که ابن خلدون اشاره کرده با مأخذ شایعه ی کتابسوزی اسکندر علی الظاهر دوتاست. شایعه ی کتابسوزی اسکندریه را مسیحیان ساخته اند برای آنکه این جنایت را از گردن خودشان که عامل اصلی هستند بردارند و به گردن مسلمین بیندازند، ولی مأخذ شایعه ای که ابن خلدون اشاره کرده است علی الظاهر «شعوبیه» اند. خود ابن خلدون نیز خالی از تمایل شعوبی و ضدعربی نیست.

شعوبیان ایرانی شعارشان این بود: «هنر نزد ایرانیان است و بس» . از ظاهر عبارت ابن خلدون شاید بشود استفاده کرد که می خواسته اند مدعی شوند همه ی علوم یونان از ایران است!! ، در صورتی که می دانیم اسکندر در زمان ارسطو به ایران حمله کرد(اواخر دولت هخامنشی) و تمدن و فرهنگ یونان در آن وقت در اوج شکوفایی بود و اثار باستانی و معماری با شکوهی که در یونان ساخته شده بود و هماکنون هم در ایتالیا موجود است در ایران دیده نمیشد جز یک تخت جمشید که خود ان هم جای بحث دارد.

مطلب دیگر این است که آنچه تا کنون از ابن خلدون نقل شده از مقدمه ی اوست که کتابی است فلسفی و اجتماعی. تا کنون ندیده ایم که این مطلب را کسی از خود تاریخ او که به نام "العبر و دیوان المبتدأ والخبر" است نقل کرده باشد. ابن خلدون اگر برای این قصه ارزش تاریخی قائل بود، باید در آنجا نقل کرده باشد.  اگر چنین مطلبی در خودتاریخ ابن خلدون بود، از آنجا نقل می شد و نه از مقدمه.

قسمت هفتم "رد شبهه کتابسوزی مسلمانان در ایران" :

نهضت شعوبیه ایران:

در میان ایرانیان یک جریان خاص پدید آمد که ایجاب می کرد اگر کتابسوزی در ایران رخ داده باشد حتماً ضبط شود و با آب و تاب فراوان هم ضبط شود و آن جریان شعوبیگری است. شعوبیگری هر چند در ابتدا یک نهضت مقدس اسلامی عدالتخواهانه و ضدتبعیض بود، ولی بعدها تبدیل شد به یک حرکت نژادپرستانه و ضدعرب. ایرانیان شعوبی مسلک، کتابها در مثالب و معایب عرب نوشتند و هرجا نقطه ی ضعفی از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان می نوشتند و پخش می کردند.

" اگر عرب چنین نقطه ی ضعف بزرگی داشت که کتابخانه ها را آتش زده بود خصوصاً کتابخانه ی ایران را، محال و ممتنع بود که شعوبیه که در قرن دوم هجری اوج گرفته بودند  درباره اش سکوت کنند؟؟!!

 این خود نیز دلیل قاطعی است بر افسانه بودن قصه ی کتابسوزی ایران.

خلاصه ی سخن این شد که تا قرن هفتم هجری یعنی حدود ششصد سال بعد از فتح ایران و مصر، در هیچ مدرکی (چه اسلامی و چه غیراسلامی) سخن از کتابسوزی مسلمین نیست. برای اولین بار در قرن هفتم این مسأله طرح می شود. کسانی هم که طرح کرده اند اولاً هیچ مدرک و مأخذی نشان نداده اند و طبعاً از این جهت نقلشان اعتبار تاریخی ندارد.تازه همه ی آنها به استثنای ابوالفرج و قفطی (کتابسوزی اسکندریه) وجود شایعه ای را بر زبانها روایت کرده اند نه وقوع حادثه را.

در شریعته روایت و قانونه نقل تاریخی، هرگاه مورخ به جای نقل حادثه ای، بر سر زبانها بودن آن حادثه را نقل کند، یعنی به جای آنکه بگوید چنین حادثه ای واقع شده بگوید  «گفته می شود چنین حادثه ای واقع شده»  نشانه ی این است که حتی خود گوینده اعتمادی به وقوع آن حادثه ندارد.و بعلاوه، نقل های قرن هفتم (در مورد کتابسوزی اسکندریه) که ریشه و منبع سایر نقل هاست  یعنی نقل عبد اللطیف و ابوالفرج و قفطی در متن خود مشتمل بر دروغهای قطعی است که سند بی اعتباری آنهاست.

قسمت هشتم "رد شبهه کتابسوزی مسلمانان در ایران" :

"نظر مخالفین کتابسوزی توسط اعراب" :

تورج دریایی استاد کرسی ایران باستان در دانشگاه کالیفرنیا، ارواین می‌نویسد: اعراب مسلمان در خوارزم کتاب‌های مغان را سوزاندند که کار عجیب و نامعمولی بود و واقعه‌ایی معمول در تاریخ فتوحات اعراب مسلمان در ایران زمین به شمار نمی‌آید. فقدان کتاب‌های باستانی به زبان پهلوی به دلیل تغییر زبان علمی رایج در ایران پس از حمله اعراب و بلا استفاده ماندن کتاب‌های نوشته شده به زبان پهلوی است. [1]

  دکتر سیلمز در تحقیقی که در سال ۲۰۰۵ در ژورنال آمریکایی علوم اجتماعی اسلامی چاپ شد با اشاره به سالم ماندن دانشگاه گندی شاپور در حمله اعراب به ایران می‌نویسد : اعراب به اهمیت موسسهٔ آموزشی گندی‌شاپور پی بردند و شکوه آن را و کتابخانه و دیگر سازمان‌های شهر را باقی نگاه داشتند.[2]

  حسین على ممتحن هم در مقاله اى با عنوان «پژوهشى درباره سوختن کتابهاى اسکندریه و ایران» ابتدا دیدگاه موافقان خبر آتش سوزى اسکندریه را ذکر مى کند، سپس دیدگاه مخالفان این خبر را هم عنوان کرده، به ویژه در این قسمت نظریه، شبلى نعمانى دانشمند هندى را با تفصیل ارائه مى کند. وى در پایان مقاله خود در بخشى با عنوان «نتیجه بررسى» ابتدا به نقل چند آیه و حدیث در مورد اهمیت علم و دانش و تشویق علم آموزى در اسلام مى پردازد سپس مى نویسد:

... با در نظر گرفتن این موضوع که بنا به تصریح جرجى زیدان: «نکته مهم این که ابن قفطى و عبداللطیف خبر سوزاندن کتابخانه اسکندریه را از منبعى نقل کرده اند که فعلاً در دسترس نیست و از میان رفته است» این مطلب نمى تواند منجز و مستدل باشد و قضاوت قطعى درباره آتش زدن کتابخانه اسکندریه و ایران محل تأمّل و بحث است و نمى توان به طور حتم و ضرس قاطع مسلمانان را مرتکب این کار زشت و ناروا قلمداد کرد، زیرا مأخذ گفته عبداللطیف بغدادى که دیگران از او روایت و نقل کرده اند یا منبع گفته حاجى خلیفه درباره سوزاندن کتابخانه استخر فارس در اواخر قرن یازدهم چه بوده است، معلوم نیست.!! [3]

  هم چنین استاد شهید دکتر علامه مطهری در کتاب مستقلى به نام "کتاب سوزى ایران و مصر" ، این خبر را مردود دانسته است. بیشتر دلایل او در این کتاب همان مطالبى هست است که ما در پستها به آن اشاره کردیم.

[1]- بی بی سی فارسی، ۲۷ اوت ۲۰۱۲

http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2012/08/post-282.html

 [2]-  ا - Söylemez، Mehmet Mahfuz. «The Jundishapur School: Its History, Structure, and Functions». American Journal of Islamic Social Sciences (Association of Muslim Social Scientists)  2005

[3]-  ممتحن، پژوهشى در تاریخ و فرهنگ اسلام و ایران، صفحات 73 ـ 93.

قسمت نهم "رد شبهه کتابسوزی مسلمانان در ایران" :

نظر دکتر زرین کوب در مورد کتابسوزی اعراب":

دکتر زرین کوب  هم این قضیه رو به احتمال زیاد منتفی دانسته و به احتمال کم هم بعید ندانسته. (خواهشا کامل کتاب دو قرن سکوت ایشان را بخونید)در کتاب  دو قرن سکوت  (1330) در مورد کتاب‌سوزی در جندی شاپور پس از فتح ایران توسط اعراب اشاره ای میکند  ولی بعدها در کتاب  کارنامه اسلام   (1348) و کتاب  روزگاران  (1373) کتاب‌سوزی اعراب در تیسفون را نفی می‌کند.

کتاب کارنامه اسلام:

 «  در حقیقت، مسلمین مؤسسین واقعی کتابخانه های عظیم عمومی در عالم بوده اند و نیکوکارانشان در تاسیس و وقف کردن کتابخانه های عام المنفعه مکرر با یکدیگر رقابت می کرده اند. (نهضت ترجمه)اما این که بعضی محققان گفته اند کتابخانه اسکندریه را عمرو عاص به دستور عمر بن خطاب خلیفه ثانی نابودکرد، اصل روایت از عبد اللطیف بغدادی و ابن القفطی - قرن هفتم هجری فراتر نمی رود و روایت آنها نیز به نقل افسانه بیشتر می ماند تا یک روایت تاریخی. ابن عبری هم که در مختصر الدول عربی آن را نقل می کند ظاهراخودش آنقدر به صحت آن اعتماد نداشته است تا در تاریخ سریانی خویش هم آن را تکرار کند. حق آنست که قرنها قبل از اسلام قسمت اعظم این کتابها از بین رفته بود و دیگر آنقدر کتاب در اسکندریه نمانده بود تاعمرو عاص به قول ابن عبری آنرا بین حمامهای شهر برای تامین سوخت تقسیم کند!! (40)

روایتی هم که گفته اند کتابخانه مدائن را اعراب نابودکردند ظاهرا هیچ اساس ندارد و مآخذ آن تازه است.آنچه هم بیرونی راجع به نابود شدن کتب خوارزمی گفته است مشکوک است و بهر حال مؤید این واقعه نمی تواند بود. (41)فصل هفتم، صفحه 42 و 43

منابع ایشان:

[40]- در باب اصل این روایت و نقد آن رجوع شود به: جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی 3/ 51- 44 و حواشی دکتر حسین مونس/51.

[41]- اینکه قتیبة بن مسلم هم، چنانکه بیرونی نقل می کند، در فتح خوارزم به نابود کردن کتب امر کرده باشد، به جهات مختلف بعید به نظر می رسد. مقایسه شود با: Barthold, V. _V. , Turkistan, 1958/1  »

او نهایتاً در کتاب روزگاران (صفحه 263 و 264)  با تأیید این امر که روایت کتاب‌سوزی در تیسفون چندان قدمت ندارد و اعتبار آنها را در نزد پژوهنده مشکوک میباشد،  با اشاره به نقل کتابسوزی خوارزم از زبان ابوریحان و  روحیات هیجانی فاتحان، احتمال رخ دادن این مساله را نیز منتفی نمی‌داند.(که ما توضیح دادیم)


نظرات  (۱)

اقا پس کتب موجود در دانشگاه جند ی شاپور را گاو خورده دلیل از بین رفتن خط ساسانی چی بوده است در تقدیس سازی تازیان اندکی درنگ جاییز است انها هم خونریز هم جاهل و هم ویرانگر بوده اند ... حالا شما داری چی مینویسی 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی