وبلاگ تحلیلی یوم الدین

تحلیل های سیاسی اجتماعی با مطالعات شخصی و پژوهشی(همراه با قلت عملایی)

وبلاگ تحلیلی یوم الدین

تحلیل های سیاسی اجتماعی با مطالعات شخصی و پژوهشی(همراه با قلت عملایی)

همیشه انتقاد و تخریب آسانتر از دفاع کردن است ،زیرا در دفاع نیازمند به اندیشیدن و تفکر هستیم .برخلاف انتقاد و یا تخریب که خیال و توهمات نقش اساسی در آن دارند .لذا عدد منتقدین افزون بر مدافعان است . ( مهدی فرش چی )
*
.** تمامی مطالب این وبلاگ تحلیل و تحقیق های خود نویسنده وبلاگ است و هیچ کپی برداری صورت نگرفته است - در حفظ حقوق نویسنده وبلاگ وجدان را در نظر داشته باش **
*
اینجا مطالبی برای اندیشیدن و فکر کردن هست.
.
درواقع این مطالب چکیده هزاران صفحه کتاب است که رو انها فکر و اندیشه شده و به تلخیص برای شما آماده شده.بخوان و باز تو روی انها اندیشه و فکر کن و بنشین پشت میز منتقدین برای جواب دادن.

16- شبهه کتاب سوزی اعراب - بخش دوم

جمعه, ۱۱ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۴۶ ق.ظ

کتاب سوزی اسکندریه

نقد نقل "قفطی" :

نقل قفطی، عیناً همان است که ابوالفرج نقل کرده است.

همه ی ایرادهایی که بر نقل ابوالفرج وارد است بر این نیز وارد است. و همچنانکه ابوالفرج در کتاب تاریخ مفصل خود که به سریانی نوشته این قصه را نیاورده و اما در مختصرالدول که به عربی است و خلاصه ی آن است آورده و این مایه ی شگفتی است، قفطی نیز در کتابی که در تاریخ مصر نوشته [1] ذکری از این قصه ی عجیب نکرده است، اما در کتاب "اخبارالعلماء باخبارالحکماء" که تاریخ فلاسفه است در ذیل احوال  یحیی نحوی  این قصه را بدون ذکر هیچ مدرکی آورده است.

-         بنابراین در نقل قفطی نیز یحیی نحوی یکی از دو قهرمان قضیه است و همه ی آن کتابها که در حکمت و فلسفه بوده به قدری بوده که چهار هزار حمام را در مدت شش ماه گرم کرده است!!

-         بوعلی در نامه ی معروفش به ابوریحان بیرونی از او به زشتی یاد می کند و مدعی است که او نه از روی عقیده بلکه به خاطر عوام فریبی مردم نصاری آن کتابها را نوشته است.

-         از طرف دیگر، ابن الندیم در الفهرست از یحیی نحوی نام می برد که با عمرو بن العاص ملاقات داشته است، بدون ذکری از کتابخانه ی اسکندریه.

[1] جرجی زیدان، تاریخ تمدن ، ج 3، ترجمه ی فارسی، ص 64....

 

قسمت هفتم " رد شبهه کتابسوزی مسلمانان در اسکندریه " :

 

نقد نقل "حاج خلیفه":

حاج خلیفه. این مرد از متأخرین است و در قرن یازدهم هجری می زیسته است. او یک کتاب شناس و فهرست نویس است نه مورخ. کتاب معروف او کشف الظنون است که فهرست کتب است و در فن خود با ارزش می باشد.

جمله ای که از او نقل شده دو قسمت است:

قسمت اول این است که :عرب در صدر اسلام علومی را که مورد توجه قرار می داد سه قسمت بود: زبان، شریعت و پزشکی  که اندکی قبلاً هم از آن بهره داشت و بعلاوه مورد نیازش بود، ولی به علوم دیگر نمی پرداخت زیرا نمی خواست پیش از آنکه پایه های اسلام استوار شود علوم بیگانه در میان مردم رایج گردد .

قسمت دوم سخن حاج خلیفه این است:حتی گفته می شود که عرب هنگام فتح شهرها کتابهایی که به دست می آورد می سوخت.

می بینیم که حاج خلیفه نیز با اینکه مورخ نیست، نکته ای را که اهل نقل و روایت رعایت می کنند رعایت کرده است؛ نگفته است که عرب هنگام فتح شهرها کتابها را می سوزانید که اظهار نظر و تأیید در قضیه محسوب شود، می گوید: (گفته می شود )...

شک ندارد که در زمان حاج خلیفه که در قرن یازدهم بوده چنین سخنی گفته می شده است. چهار قرن بوده که این سخن گفته می شده،  چنانکه دیدیم از زمان عبد اللطیف و ابوالفرج و قفطی شروع شد.پس حاج خلیفه علاوه بر اینکه مانند عبد اللطیف و دیگران سندی و مأخذی ذکر نکرده است، چیز تازه ای نگفته است. آنچه را که در افواه در زمانش گفته می شده با صیغه ی فعل مجهول (و یُروی ) به نشانه ی غیرقابل اعتماد بودن منعکس کرده است.

بعد از عبد اللطیف افراد دیگری عین عبارت عبد اللطیف را در کتابهای خود منعکس کرده اند که چون معلوم است نقل سخن عبد اللطیف است قابل بحث و بررسی نیست.

مثلاً مقریزی کتابی در تاریخ مصر نوشته که به نام  خطط مقریزی معروف است. وی آنجا که مانند یک مورخ فتح اسکندریه را ذکر کرده نامی از کتابسوزی نبرده است، اما آنجا که به توصیف عمود السواری که عبد اللطیف هم عبارت معروف خود را در ذیل توصیف آن گفته است- می رسد، عین عبارت عبد اللطیف را حرف به حرف تکرار می کند.

این خود می رساند که مقریزی کوچکترین اعتمادی به این نقل نداشته است والاّ لااقل این را در ضمن فتح اسکندریه می آورد و یا لفظ «و یُذْکَر» (چنین گفته می شود) را می انداخت.

 

قسمت هشتم " رد شبهه کتابسوزی مسلمانان در اسکندریه " :

بررسى خبر بر اساس کتاب هاى فتوح"  (مهم)

بدیهى است که منابع دست اوّل تاریخ مصر در دوره اسلامى کتاب هاى فتوح هستند. و کتاب هایى که ویژه تاریخ مصر مى باشند، مانند کتاب الولاه و کتاب القضاه از کندى مصرى (م 350 ق)، الانتصار ابن دقماق (م 809 ق)، تاریخ مصر و خطط مقریزى (م 847 ق)، النجوم الزاهره فى اخبار مصر و القاهره ابن تغرى بردى (م 874 ق) و حسن المحاصره فى اخبار مصر و القاهره جلال الدین سیوطى (م 911 ق) و.  منابعى چون تاریخ یعقوبى، تاریخ طبرى،  آثار مسعودى، دینورى، ابن اثیر، ابن کثیر شامى و  دیگران را در مورد مصر باید در مرتبه ى بعد از منابع فتوح قرار داد.

 

-         شکى نیست که معتبرترین و نزدیک ترین روایت به حقیقت در مورد فتح مصر  کتاب "ابن عبدالحکم" است.[1]کتاب فتوح مصر و اخبارها مشهورترین اثر ابن عبدالحکم است.در این کتاب به جزئیات فتح مصر اشاره شده است،  ولى در مورد وجود کتابخانه یا عدم وجود آن، گزارشى ندارد. با این که در اهمیت و عظمت این شهر روایات فراوانى آمده است.

-         یکى دیگر از منابع دست اوّل فتح مصر، کتاب "فتوح البلدان بلاذرى" است که در این اثر هم به جزئیات فتح مصر اشاره شده است. بلاذرى هم به وجود کتابخانه یا عدم وجود آن در اسکندریه هیچ اشاره اى ندارد.[2]

-         در کتاب "الفتوح" ابن اعثم کوفى و چند کتاب دیگر فتوح، که مطالب بسیارى در مورد فتح مصر آمده است، در این کتاب ها هم به کتاب سوزى اشاره اى نشده است.

یادآورى مى شود در هیچ یک از کتاب هاى ویژه تاریخ مصر و منابع معتبر تاریخ صدر اسلام که برخى از آن ها را ذکر کردیم خبر آتش سوزى کتابخانه نیامده است.

بحث اصلى ما در این بخش از نوشتار، بررسى اصالت و سندیت دو منبع اصلى فتح مصر، یعنى کتاب فتوح مصر و اخبارها تألیف ابن عبدالحکم (م 257 ق) و فتوح البلدان بلاذرى (م279 ق) است که در مشهورترین و معتبرترین منابع فتح مصر تا کنون مطالب این دو اثر است.

بر اساس روایات این کتاب ها، مسلمانان به فرماندهى عمروبن عاص در سال نوزدهم[3] به مصر حمله کرده و تا آغاز سال بیستم قمرى کار فتح مصر را به اتمام رساندند.مسلمانان پس از فتح باب الیون که پس از اسکندریه مشهورترین مرکز رومیان و پایگاه مقوقس حاکم قبطیان بود، با قبطیان قراردادى را امضا کردند که در آن، ضمن تعیین مقدار جزیه وام خراج به قبطیان، تعهد دادند که زمین ها و اموالشان مربوط به خود قبطیان باشد و کسى متعرض ایشان نشود.[4] 

بر اساس گزارش هر دو کتاب، شهر اسکندریه که آخرین فتح مهم مسلمانان در مصر بوده، با زور و قوه قهریه تصرف شده و به اصطلاح مفتوح العنوه بوده است، اما به دلیل مقاومت شدید مردم اسکندریه و رومیان، به دستور خلیفه (عمر بن خطاب) با آن ها به عنوان اهل ذمه قرارداد صلحى شبیه قرارداد "باب الیون" منعقد شد و مسلمانان تعهد دادند که در امور مسیحیان دخالت نکنند.[5](همانطور که در ایران اینگونه قرار داد ها بسته میشد)

-          نکته مهم : ممکن است خواننده بگوید چطور این تواریخ از مصر موجود است اما در ایران هیچ تاریخ نویسی در ان عصر وجود نداشته تا تاریخ را حتی دو قرن بعد از وقایع بنویسد ؟ پاسخ این است : در زمان اواخر اشکانیان و در دوره ساسانی مردم بر اساس برنامه حکومت و زرتشت تحریف شده توسط یهودیت جامعه طبقاتی شده بود که قبلا مفصل توضیح داده شده و اکثر مردم جزو طبقه کارگر بودند و به جز طبقه دبیران طبقات دیگر نمیتوانستند سواد بیاموزند و دبیران چون جزو طبقات دارای مقام محصوب میشدند همگی در جنگ ها یا فرار کردند یا کشته شدند یا در بین مردم خود را پنهان کردند و چون مردم از ان ها کینه داشتند بعد از حمله اعراب خود را لو نمیدادند که از چه طبقه ای بودند.بدین ترتیب کسی برای تاریخ نویسی نبود و بعد از حمله اعراب چون دین اسلام دینی طبقاتی نبود و طبقات را حذف کرد و یکی از دلایل اسلام اوردن ایرانیان همین موضوع بود و از طرفی اسلام دین علمم اموزی بود و ایات زیادی در قران به علم اموزی مسلمانان را سفارش کرده و احادیث پیامبر اسلام و حضرت علی و دیگر امامان مردم را به علم اموزی توضیه شدید میکند و کم کم مردم ایران با ازادی کامل علم میاموختند و مسلمانان ایرانی و عرب به معلمی به مردم پرداهتند و کم کم تاریخ نویسی اغاز و نهضت ترجمه با قدرت علم را در بغداد در کتاب خانه ها جمع کرد طوری که دیگر کتابی در جهان برای ترجمه باقی نمانده بود- در کتاب بعدی مفصل در مورد تهضت ترجمه خواهیم گفت)

در دو کتاب مذکور، ضمن گزارش فتح دوم اسکندریه، به ویران شدن شهر یا آتش سوزى کتابخانه اشاره اى نشده است، فقط برخى مورخان، روایت کرده اند که به دستور عمروبن عاص، برج و باروى اسکندریه را ویران کردند.[6]نکته قابل توجه در مورد منابع فتح مصر این است که برخى محققان معاصر که در زمینه پاپیروس شناسى تخصص دارند و توانسته اند از پاپیروس هاى برجاى مانده از دوران صدر اسلام را شناسایى و قرائت کنند، معتقدند که مطالب کتاب هاى فتوح با محتواى پاپیروس ها سنخیت و مشابهت کلى دارد.[7] 

در تألیف ابن عبدالحکم مواردى مثل چگونگى اسکان قبایل و گروه هاى اسلامى در مصر و کیفیت تأسیس شهر و خطوط آن به وسیله مسلمانان، خبر احداث مسجد معروف این شهر، خبر ایجاد ترعه «خلیج امیرالمؤمنین»، خبر مقطم و...  با ذکر سلسله راویان آمده است و در موارد بسیارى هم روایات متفاوت و متناقض را با تفصیل ارائه کرده است. با مطالعه این کتاب پى مى بریم مسلمانان در امور فرهنگى و دینىِ قبطیان دخالت نداشته اند، فقط در یک مورد آمده است که عمربن خطاب دستور داد رسم قربانى کردن دختر باکره درنیل برداشته شود!! زیرا معتقد بود که : این سنت اسلام نیست و اسلام سنت هاى پیشین را از میان بر مى دارد.[8]

هم چنین از محتواى کتاب استنباط مى شود که عمروبن عاص براى تأمین اداره سرزمین مصر و تضمین پرداخت منظم خراج، امور ادارى و مالى این سرزمین را به قبطیان(روحانیون و مسئولین خود مصر) سپرده، "زیرا اداره دستگاه هاى بسیار پیشرفته آبیارى در مصر، ضرب سکه و ثبت دفاتر و ضبط اسناد دیگر از عهده عرب ها خارج بود و این امر در تحکیم قدرت و فرمانروایى آن ها تأثیر زیادى داشت." [9]

از این رو بسیار بعید است مسلمانان در امورات فرهنگى آن ها دخالت کنند و طبق این برسی های دقیق تاریخی و استدلال ها و تحلیل های تاریخی(به مقدمه کتاب از هیتلر در مورد تاریخ رجوع کنید) این موضوع در ایران نیز اجرا میشده و میتوان دید برخی روایات تاریخی که در مورد ایران گفته میشود با رفتار مسلمانان همخوانی ندارد چون دین انها در قران ان ها "مجوس" به عنوان زرتشتی اهبل کتاب هستند و باید در امنیت کامل باشند و اعراب هرجور عمل کنند در ان اوضاع سیاسی و مردمی که از جاهلیت بیرون امده و اگاه شده بودند نمیتوانستند هرگز غیر از ایه های قران عمل کنند ان هم ایه هایی که به صورت صریح صحبت مبکند و حکم میدهد.

 

منابع:

[1]. عنان، همان، ص 13.

[2]. بلاذرى، فتوح البلدان، از ص 317 ـ 320.

[3]. در سال فتح مصر هم اختلاف روایات فراوانى داریم که هر دو منبع به این اختلاف ها اشاره کردند، به ویژه ابن عبدالحکم در فصل جداگانه اى روایات مختلف و گاهى متناقض را در مورد سال فتح مصر گزارش کرده است. به عقیده نگارنده از بررسى محتواى کتاب هاى مزبور مى توان پى برد که مسلمانان سال نوزدهم حمله را به مصر شروع و آغاز سال بیستم کار فتح را تمام کردند.

[4]. ابن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص 70 ـ 71 و بلاذرى، همان، ص 308.

[5]. ابن عبدالحکم، همان، ص 82.

[6]. ابن اثیر، همان، ج 4، ص 1600.

[7]. دنت، دانیل، مالیات سرانه و تأثیر آن در گرایش به اسلام، ص 209. دنت عقیده مستشرقانى مثل بکر، ولها وزن و کاینانى را که معتقدند مطالب کتب فتوح تحت تأثیر عقاید فقهى قرن سوم است، رد کرده است.

[8]. ابن عبدالحکم، همان، ص 150 ـ 151.

[9]. اشپولر، جهان اسلام ج 1، ص 56.

 

قسمت نهم " رد شبهه کتابسوزی مسلمانان در اسکندریه " :

 

دیدگاه مخالفان" / قسمت اول:

دکتر حسن ابراهیم حسن یکى از مخالفان این خبر است و دلایل مردود بودن این خبر را چنین آورده است:

1-دانشمندان فرنگى چون ژیبون، باتلر، سدیو و گوستاولوبون و... در مورد این خبر تردید کرده اند.

2-  اوتیخا (م 228 ق) مورخ مسیحى که به زمان فتح نزدیک بوده است، جریان فتح را ذکر کرده، ولى از کتاب سوزى خبرى نداده است.

3-  مورخان مسلمان مثل یعقوبى (م 292 ق)،  بلاذرى (م 290 ق)،  ابن عبدالحکم (م 257 ق)،  الکندى (م 350 ق)،  ابن اثیر ،  مقریزى و ابن تغرى بردى  از آن مسئله یاد نکرده اند.

4-این که عده اى مى گویند مسلمانان هر کتابى را به جز قرآن مى سوزانده اند، اشتباه است، زیرا این روایت را فقط حاجى خلیفه آورده است.

5- این که کتاب ها صرف گرم کردن چهارهزار حمام شده است واقعیت ندارد، زیرا همان طور که عمرو آن ها را به حمامى ها مى داده یحیى هم مى توانست آن ها را از حمامى ها به دست آورد!!

6-به گفته باتلر،  یوحنا سى سال پیش از حمله مسلمان به مصر مرده است.

7-آتش سوزى در سال 391 م و زمان امپراتور تئودویوس صورت گرفته و در مراحل دیگر هم این مرکز به علت جنگ هاى داخلى سوخته است.

8- اگر چنین کتابخانه اى وجود داشت، پس از حمله مسلمانان به مصر و قبل از آمدن به اسکندریه امکان انتقال آن به روم وجود داشت.

9- احتمال دارد چون ابن العبرى مسیحى بوده این خبر را از روى تعصب جعل کرده است. [1]

10-مصطفى عبادى یکى از پژوهشگران عرب نیز خبر آتش سوزى کتابخانه را بوسیله مسلمانان رد مى کند. وى در کتاب خود با پى گرفتن روند تاریخى کتابخانه اسکندریه، نتیجه مى گیرد که قبل از حمله مسلمانان به مصر کتابخانه اسکندریه از بین رفته بود. وى اولین آتش سوزى در کتابخانه را به حمله اگوست قیصر به اسکندریه در سال 48 ق م مربوط مى داند.

11-به ویژه از سکوت استرابون جغرافى دان رومى که دو دهه بعد به مدت چهار سال در اسکندریه به سر برده است و حتى یک کلمه در مورد کتابخانه اسکندریه نمى گوید، اظهار تعجب و شگفتى مى کند. هم چنین او اطلاعات عبداللطیف بغدادى را در مورد اسکندریه غلط مى داند و ازجمله این خبر را او آورده است که اسکندر و ارسطو در این شهر درس خوانده اند و این خبر واقعیت ندارد.

12-هم چنین مؤلف، سخن "باتلر"  را که گفته است آخرین خبر در مورد زنده بودن "نحوى" مربوط به سال 540 م است، تأیید کرده و معتقد است که امکان ندارد وى سال 640 م _سال فتح مسلمانان_ در مصر زنده باشد.دلیل دیگر او این است که چگونه ممکن است این همه کتاب صرف سوخت حمام ها شده باشد، حال آن که این همه حمام در آن شهر وجود نداشته است!

وى در آخر نتیجه مى گیرد که این داستان سازى کار مسیحیان صلیبى بوده است.

وى هم چنین از این که قفطى داستان را بسط نداد نتیجه مى گیرد که این روایت براى وى نیز اثبات نشده است.[2]

13-گوستاو لوبون هم یکى از باسابقه ترین مخالفان این خبر است. دلایل او عبارت اند از:

1-     چنین حرکت وحشیانه اى با وضع و عادات فاتحان اسلامى مخالف بوده است.

2-      قبل از اسلام خود نصارا همان طور که همه معابد و خدایان اسکندریه را منهدم کردند کتابخانه مزبور را هم سوزاندند و در زمان مسلمانان چیزى باقى نمانده بود که آن را بسوزانند.[3]

 

14-امیر على محقق تاریخ عرب نیز این امر را با توجه به روش خلیفه دوم بعید شمرده است وى در این باره اضافه مى کند:

-         حقیقت امر این است که بخشى از این کتاب در حمله ژولیوس سزار بر باد رفته است و باقى مانده آن هم در قرن چهارم در زمان سلطنت تئودور امپراتور روم نابود شد.[4]

 

 

15-محمد عبداللّه عنان نیز مى نویسد:

-         ... هنگام حمله عرب، نشانه اى از کتابخانه عمومى نبود و بطلان این مسئله که عرب ها کسانى بودند که کتابخانه مشهور اسکندریه را سوزاندند ثابت شده است.[5]

 

16-عبدالحسین زرین کوب هم این خبر را افسانه مى خواند و معتقد است این خبر را افرادى چون ابن العبرى و دیگران درست کرده اند.[6]

17-حسین على ممتحن هم در مقاله اى با عنوان «پژوهشى درباره سوختن کتابهاى اسکندریه و ایران» ابتدا دیدگاه موافقان خبر آتش سوزى اسکندریه را ذکر مى کند، سپس دیدگاه مخالفان این خبر را هم عنوان کرده، به ویژه در این قسمت نظریه، شبلى نعمانى دانشمند هندى را با تفصیل ارائه مى کند.

وى در پایان مقاله خود در بخشى با عنوان «نتیجه بررسى» ابتدا به نقل چند آیه و حدیث در مورد اهمیت علم و دانش و تشویق علم آموزى در اسلام مى پردازد سپس مى نویسد:

-         ... با در نظر گرفتن این موضوع که بنا به تصریح جرجى زیدان: «نکته مهم این که ابن قفطى و عبداللطیف خبر سوزاندن کتابخانه اسکندریه را از منبعى نقل کرده اند که فعلاً در دسترس نیست و از میان رفته است» این مطلب نمى تواند منجز و مستدل باشد و قضاوت قطعى درباره آتش زدن کتابخانه اسکندریه و ایران محل تأمّل و بحث است و نمى توانبه طور حتم و ضرس قاطع مسلمانان را مرتکب این کار زشت و ناروا قلمداد کرد، زیرا مأخذ گفته عبداللطیف بغدادى که دیگران از او روایت و نقل کرده اند یا منبع گفته حاجى خلیفه درباره سوزاندن کتابخانه استخر فارس در اواخر قرن یازدهم چه بوده است، معلوم نیست.[7]

 

18-ایت الله شهید دکتر مرتضى مطهرى(فیلسوف و متفکر معاصر) هم در کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام این خبر را رد کرده و دلایل او بیشتر همان دلایل حسن ابراهیم حسن و گوستاولوبون و دیگران است.[8]

هم چنین استاد شهید در کتاب مستقلى به نام کتاب سوزى ایران و مصر، این خبر را مردود دانسته است.[9]

منابع:

[1]- حسن ابراهیم حسن، تاریخ اسلام، ج 1، ص 241 ـ 242.

[2]- ر.ک: مصطفى عبادى، زندگى و سرنوشت کتابخانه اسکندریه، از ص 141 ـ 174.

[3]- گوستاولوبون، تاریخ تمدن عرب (اسلام)، ص 257.

[4]- امیر على، تاریخ عرب و اسلام، ترجمه فارسى، ص 47.

[5]- عنان محمد عبداللّه، مصر الاسلامیه و تاریخ الخطط المصریه، ص 81.

[6]- زرین کوب، بامداد اسلام، ص 86.

[7]- ممتحن، پژوهشى در تاریخ و فرهنگ اسلام و ایران، صفحات 73 ـ 93.

[8]- مطهرى مرتضى، خدمات متقابل ایران و اسلام، قسمت آتش سوزى کتابخانه ایران و اسکندریه.

[9]- مطهرى مرتضى، کتاب سوزى ایران و مصر. وى در این کتاب، مطالب را با دادن عناوین، ارائه کرده است.

 

قسمت دهم " رد شبهه کتابسوزی مسلمانان در اسکندریه " :

دیدگاه مخالفان" / قسمت دوم:

شبلی نعمان در رساله ای به عنوان "کتابخانه ی اسکندریه" ترجمهء فخر داعی،  و  همچنین آقای (مجتبی) مینوی در مجله ی «سخن» 74، صفحه ی 584 این قول را (کتابسوزی اسکندریه را) رد کرده اند.

جان دیون پورت در  کتاب « عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن» (صفحه ی 22) موضوع کتابسوزی اسکندریه را طرح و به شدت تکذیب می کند.

اکثر مورخین امروزی  روایت تخریب کتابخانه‌های اسکندریه به‌وسیله‌ی عمروعاص و به‌دستور عمر را پس از فتح مصر توسط مسلمانان در ۶۴۲ میلادی، جعلی میدانند.

من جمله:

-         فرانز رزنتال استاد پیشین زبانهای سامی و زبان عربی[1] در دانشگاه ییل، اسلام شناس[2] و مترجم کتاب مقدمه، در پانوشت این گفته ابن خلدون می‌نویسد «این روایت دیگری از یک افسانه معروف است که بر طبق آن عمر دستور ویرانی کتابخانه اسکندریه را داد»[3].

 

-         برنارد لوئیس در مقاله‌ای ضمن بی اعتبار خواندن کتاب‌سوزی اعراب در اسکندریه با اشاره به تشابه این روایت ابن خلدون با روایتی که در آن نقل شده عمر فرمان به تخریب کتابخانه اسکندریه داده‌است، می‌گوید: «تاریخنگار قرن چهاردهم، ابن خلدون، داستان تقریباً یکسانی را راجع به ویران کردن یک کتابخانه در ایران به دستور خلیفه عمر مطرح کرده که نشان از ویژگی عامیانه آن دارد»[4].

 

 

[1]-  http://news.yale.edu/2003/04/15/memoriam-franz-rosenthal-87»Franz Rosenthal, the Sterling Professor Emeritus of Arabic at Yale University"

 

[2]-  http://books.google.com/books/about/The_Muqaddimah.html?id=Op6CQgAACAAJ

 

[3]-  فرانز رزنتال، ترجمه مقدمه ابن خلدون، چاپ دانشگاه پرینستون، ص ۳۷۳:

 This is a variant of the famous legend according to which, Umar ordered the destruction of the celebrated library in Alexandria

[4]-  The 14th century historian Ibn Khaldun tells an almost identical story concerning the destruction of a library in Persia, also by order of the Caliph ‘Umar, thus demonstrating its folkloric character.

http://www.nybooks.com/articles/1990/09/27/the-vanished-library-2/

👉1-  Kelly Trumble, The Library of Alexandria, Robina MacIntyre Marshall, p.: «Today most scholars have discredited the story of the destruction of the Library by the Muslims.»

👉2-   Lewis, Bernard. «The Vanished Library».The New York Review of Books. ۳۷(۱۴). ۲۷ September 1990.

http://www.nybooks.com/articles/1990/09/27/the-vanished-library-2/

👉3-   Staff Report: "What happened to the great Library of Alexandria? The Straight Dope, ۶ December ۲۰۰۵

http://www.straightdope.com/mailbag/malexanderlibrary.html

 

👉4-  E. Gibbon, Decline and Fall, chapter 51 : "It would be endless to enumerate the moderns who have wondered and believed, but I may distinguish with honour the rational scepticism of Renaudot, (Hist. Alex. Patriarch, p. 170: ) historia … habet aliquid ut απιστον ut Arabibus familiare est." However Butler says: "Renaudot thinks the story has an element of untrustworthiness: Gibbon discusses it rather briefly and disbelieves it." (ch.25, p.401)

 

👉5-  The civilisation of Arabs, Book no III, 1884, reedition of 1980, page 468

 

 

 

قسمت اول "رد شبهه کتابسوزی مسلمانان در ایران" :

بعد از دوره یونان و قبل از تاسیس دانشگاه جندی شاپور در ایران(در دوره ساسانی) ، دانشگاه عظیم اسکندریه بوده که با دانشگاه جندی شاپور طرف قیاس نبوده‏ است.مسلمین که از قرن دوم هجری و بلکه اندکی هم در قرن اول هجری به نقل علوم‏ خارجی به زبان عربی پرداختند به مقیاس زیادی از آثار اسکندرانی استفاده‏ کردند ، تفصیل آنرا از کتب مربوط میتوان به دست آورد.

دانشگاه جندی شاپور که بیشتر یک مرکز پزشکی(چون یکی از علومی که اعراب به ان توجه میکردند پزشکی بود-مراجعه شود به چند پاراگراف قبل) بوده کوچکترین آسیبی‏ از ناحیه اعراب فاتح ندید و به حیات خود تا قرن سوم و چهارم هجری ادامه‏ داد ، پس از آنکه حوزه عظیم بغداد(در نهضت ترجمه سال 2 تا 4 ه.ق) تاسیس شد دانشگاه جندی شاپور تحت‏ الشعاع واقع گشت و تدریجا از بین رفت(مرکز علم جهان در آن زمان بغداد شده بود و حکومت اسلامی مرکز نشر علم در جهان و همزمان با ان در اروپا کلیسا در های علم را به روی خود بسته بود و عالم بودن برابر با ارتداد بود) ، خلفای عباسی پیش از آنکه بغداد دارالعلم بشود ، از وجود منجمین و پزشکان همین جندی شاپور در دربار خود استفاده میکردند ، ابن ماسوی ‏ها و بختیشوعی ‏ها در قرن دوم و سوم هجری فارغ‏ التحصیل همین دانشگاه بودند.

 پس ادعای اینکه دانشگاه جندی شاپور بدست اعراب فاتح از میان رفت از کمال بی اطلاعی است .

دانشگاه جندی شاپور را علمای مسیحی که از لحاظ مذهب و نژاد به‏ حوزه روم ( انطاکیه ) وابستگی داشتند اداره میکردند ، روح این دانشگاه‏ مسیحی رومی بود نه زرتشتی ایرانی(دلیل آن هم این است که حکومت ساسانی چون طبقاتی بود برای طبقه دبیران از روم دانشمندانی به ایران اورد و برخی ایرانی ها را نیز که مسیحی بودند به روم برای تحصیل فرستاده بود زیرا با نظام طبقاتی که در حکومت موجود بود علم نمیتوانست گسترش پیدا کند و سطح ان بالا برود به ناچار مانند زمان قاجاریه و پهلوی که برای تحصیل علم به اروپا میرفتند، افرادی برای تحصیل به روم فرستاده شد که مسیحی باشند و با رومی ها کنار بیایند یا دانشکندانی از روم امدند که مسیحی بودند تا علم ره به طبقه دبیران بیاموزند-البته خواننده باید توجه داشته باشد علم ان زمان در ابتدایی ترین شکل خود بوده که حتی علم هم محسوب نمیشده.علم به خواندن و نوشتن و برخی ابتدایی ترین حالات ریاضی مانند جمع و تفریق و در نجوم و پزشکی در حد ستاره شناسی و درمان بیماری های ساده میشد.بشر در ان زمان در حال تکامل فرهنگ و جنگ بوده و علم جایگاهی نداشته) البته این دانشگاه از نظر جغرافیایی و از نظر سیاسی و مدنی جزء ایران و وابسته به ایران بود ولی روحی که این‏ دانشگاه را به وجود آورده بود روح دیگری بود که از وابستگی اولیاء این‏ دانشگاه به حوزه‏ های غیر زردشتی و خارج از ایران سرچشمه می‏گرفت ، همچنانکه برخی مراکز علمی دیگر در ماوراء النهر بوده که تحت تاثیر و نفوذ بودائیان ایجاد شده بود .

" البته روح ملت ایران یک روح علمی بوده‏ است ". ولی سیستم طبقاتی ساسانیان مخالف دسترسی عموم مردم به آن بود.به همین‏ دلیل در جنوب غربی و شمال شرقی ایران که از نفوذ روح مذهبی موبدی به دور بوده ، مدرسه و انواع علوم بیشتری وجود داشت.

 

 

آن کسانی که طوطی وار میگویند:

-         " فاتحین‏ عرب کتابخانه ملی ما را آتش زدند و تمام تاسیسات های علمی ما را بر باد دادند " بهتر بود تعیین میفرمودند که آن کتابخانه ها و تاسیسات علمی در کجا بوده ؟ چگونه است که ایشان از کتابخانه ه‏ای ملی که به آتش کشیده شد اطلاع‏ دارند ، اما از محل آن اطلاع ندارند !!! 

-         نه تنها در هیچ مدرکی چنین مطلبی ذکر نشده و با وجود اینکه جزئیات‏ حوادث فتوحات اسلامی در ایران و روم ضبط شده نامی از کتابخانه ه‏ای در ایران، اعم از اینکه به آتش کشیده شده باشد و یا به آتش کشیده نشده باشد در هیچ مدرکی تاریخی وجود ندارد ، بلکه مدارک خلاف آنرا ثابت می‏کند.

 مدارک میگویند که در حوزه‏ زرتشتی علاقه ‏ای به علم و کتابت نداشتند.

کتاب " تمدن ایرانی " به قلم جمعی از خاورشناسان[1] تصریح میکند به عدم رواج نوشتن در مذهب زرتشت در عهد ساسانی. همچنین درس و مدرسه و سواد و معلومات در دوره ساسانیان  منحصر به‏ درباریان و روحانیان بود و سایر طبقات و اصناف ممنوع بودند.معمولا هم دانشمندان از طبقات محروم برمیخیزند نه‏ از طبقات مرفه . موزه گر زاده‏ ها و کوزه گرزاده ‏ها هستند که بوعلی و ابوریحان و فارابی و محمد بن زکریای رازی میشوند نه أعیان زادگان و اشراف زادگان.

مرحوم دکتر معین در کتاب‏ مزدیسنا و ادب فارسی، آنجا که نتایج حمله عرب به ایران را ذکر میکند متعرض این مطلب (کتابسوزی اعراب) شده و بیشتر آنچه آورده از پورداوود است.

آنچه به‏ عنوان دلیل ذکر کرده عبارت است از:

1-      سرجان ملکم انگلیسی در تاریخش این قضیه را ذکر کرده است.

2-      در جاهلیت عرب ، مقارن ظهور اسلام مردم بیسواد و امی بودند ، مطابق نقل واقدی در مکه مقارن بعثت حضرت رسول فقط 17 تن از قریش با سواد بودند ، آخرین شاعر بدوی عرب " ذوالرمه " با سواد بودن خود را پنهان میکرد و میگفت قدرت نوشتن در میان ما بی ادبی شمرده میشود[2]

3-      جاحظ در کتاب البیان و التبیین نقل کرده که روزی یکی از امراء قبیله قریش کودکی را دید که به مطالعه کتاب سیبویه مشغول است ، فریاد برآورد که " شرم بر تو باد ، این شغل آموزگاران و گدایان است " در آن‏ روزگار آموزگاری یعنی تعلیم اطفال در میان عرب بسیار خوار بود زیرا حقوق‏ آنان شصت درهم بیش نبود ، و این مزد در نظر ایشان ناچیز بود [3]

4-     ابن خلدون در فصل " العلوم العقلیه و اصنافها " ( از مقدمه‏ تاریخش ) گوید : "وقتی کشور ایران فتح شد کتب بسیاری در آن سرزمین به‏ دست تازیان افتاد ، سعد بن ابی وقاص به عمر بن الخطاب در خصوص آن‏ کتب نامه نوشت و در ترجمه کردن آنها برای مسلمانان رخصت خواست ، عمر بدو نوشت که آن کتابها را در آب افکند چه اگر آنچه در آنها است‏ راهنمائی است خدا ما را به رهنماتر از آن هدایت کرده است ، و اگر گمراهی است خدا ما را از شر آن محفوظ داشته . بنابراین آن کتابها را در آب یا در آتش افکندند . و علوم ایرانیان که در آن کتب مدون بود ازمیان رفت و به دست ما نرسید."

-         ابوالفرج بن العبری در مختصر الدول و عبداللطیف بغدادی در کتاب‏ الافاده و الاعتبار و قفطی در تاریخ الحکماء در شرح حال یحیی نحوی و حاج‏ خلیفه در کشف الظنون و دکتر صفا در تاریخ علوم عقلی از سوختن کتب‏ اسکندریه توسط عرب سخن رانده‏ اند  (یعنی اگر ثابت شود که اعراب فاتح‏ کتابخانه اسکندریه را سوخته ‏اند ، قرینه است که در هر جا کتابخانه ‏ای‏ میافته ‏اند میسوخته ‏اند . پس بعید نیست در ایران هم چنین کاری کرده‏ باشند )

-         ولی شبلی نعمان در رساله‏ ای به عنوان " کتابخانه اسکندریه " ترجمه فخر داعی ، و همچنین آقای ( مجتبی ) مینوی در مجله سخن 74 صفحه 584 این قول را ( کتابسوزی اسکندریه را ) رد کرده‏اند.

در ادامه طبق منابع اسلامی و غربی، کتابسوزیه اسکندریه توسط اعراب مفصلا رد شده

5-      ابوریحان بیرونی در " الاثار الباقیه " درباره خوارزم می‏نویسد که‏ : چون قتیبه بن مسلم دوباره خوارزم را پس از مرتد شدن اهالی فتح کرد" ، اسکجموک را برایشان والی گردانید . و قتیبه هر کس که خط خوارزمی‏ می‏دانست و از اخبار و اوضاع ایشان آگاه بود و از علوم ایشان مطلع ، به کلی فانی و معدوم الاثر کرد و ایشان را در اقطار ارض‏ متفرق ساخت و لذا اخبار و اوضاع ایشان به درجه‏ای مخفی و مستور مانده‏ است که به هیچ وجه وسیله ‏ای برای شناختن حقایق امور در آن کشور بعد از ظهور اسلام در دست نیست [4]

6-      داستان کتابسوزی عبدالله بن طاهر که دولتشاه سمرقندی در تذکره‏ الشعرا آورده است .

اینها مجموع به اصطلاح دلائلی است که مرحوم دکتر معین بر کتابسوزی در ایران اقامه کرده است.

در میان این ادله تنها دلیل چهارم که از زبان‏ ابن خلدون نقل شده و بعلاوه با داستان کتابسوزی اسکندریه که ابن العبری و بغدادی و قفطی آنرا نقل کرده‏ اند و با آنچه حاجی خلیفه در کشف الظنون‏ آورده مورد تایید قرار گرفته است قابل بررسی است.

7-     دلیل هفتمی هم هست که مرحوم دکتر معین متعرض آن نشده ولی جرجی زیدان و بعضی نویسندگان ایرانی، فراوان آن را یادآوری می کنند و دلیل بر ضدیت عرب با کتاب و کتابت و علم گرفته می شود، و آن اینکه خلیفه ی دوم(عمر) به شدت جلو کتابت و تألیف کتاب را گرفته و با طرح شعار «حسبنا کتاب اللّه» (ما را قرآن بس است) به شدت تألیف و تصنیف را ممنوع اعلام کرده بود و هرکس دست به چنین کاری می زد، جرم شناخته می شد.

این ممنوعیت تا قرن دوم ادامه یافت و در قرن دوم به حکم جبر زمان شکسته شد.

[1] . کتاب " تمدن ایرانی "  ص 187.

[2] . نقل از تجلیات ایرانی، ص 36و37.

[3] . نقل از تاریخ ادبیات دکتر صورتگر از انتشارات مؤسسه ی وعظ و خطابه، ص 10.

[4] . نقل از پورداود در یشتها، ج /2ص 20.


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی